سعیده امینزاده
در همان پاراگرافهای اول رمان « یخ در جهنم » در کنار روایت اصلی داستان، به مراسم عروسی احمد شاه اشاره میشود و به خواننده خبر از خواندن داستانی میدهد که در اواخر دوره قاجار اتفاق میافتد. پیشتر که میرویم بیشتر حوادث در خانهای که مریم و خانوادهاش زندگی میکنند و آشنایان آنها از جمله بیگی خان اتفاق میافتد. پرسشی که این جا ممکن است پیش آید این است که آیا اصولا یخ در جهنم را میتوان رمانی تاریخی دانست. بوئندیا در تعریف رمان تاریخی میگوید: «رمانی است که اتفاقات آن در گذشته رخ میدهند، شــخصیتهای اصلی غیرواقعی هســتند و با ایــن حال، چهرههای تاریخی و حوادث واقعی عنصر ثانوی داستان را شکل میبخشند. » از این لحاظ در رمان پیش رو حوادث تاریخی عنصری ثانوی اند. اما یک سوال دیگر هم میشود مطرح کرد که آیا اگر شخصیتها و حوادث غیر واقعی داستان را از عناصر واقعی تاریخی جدا کنیم، باز هم معنیدار خواهند بود؟ یعنی مثلا مریم میتواند در زمان و مکان دیگری همین وقایع را از سر بگذراند؟ بیاییم به مجموعه ماجراهایی که برای مریم که شخصیت اصلی داستان است رخ میدهند نگاه کنیم؛ مریم برای پوشیدن لباس دخترانه مقاومت میکند، برای شنا کردن مثل برادرهاش، برای به مدرسه رفتن مثل آنها آن قدر تلاش میکند تا پدر و مادرش را متقاعد کند. در برهههای بعدی زندگیاش هم برای انتخاب پوششاش، انتخاب همسر، نحوه حضور در اجتماع مدام در حال مبارزه با شرایط و محیط خود است. چه چیزهایی او را باز میدارند از داشتن اینها؟ پاسخ شرایط تاریخی و موقعیت زمانی است که مریم در آن قرار گرفته. زنان در جامعه سنتی دوره قاجار و نیز پس از آن نمیتوانند مانند مردان در جامعه حضور داشته باشند. در بعضی ابعاد که حتا مردها هم محدودیتهایی در این دوره دارند؛ مثلا موسیقی. بیگی خان که تار مینوازد از نظر بافت سنتی پیرامون اش همان قدر مذموم به نظر میآید که یک زن این کار را بکند. در بدو ورود مریم به خانه بیگی خان میبینیم که مریم از صدای ساز فرار میکند و از قول والدیناش میگوید که صدای ساز از جهنم میآید. از این گونه نمونهها در متن زیاد میتوان پیدا کرد. بنابراین قصهی اصلی مریم، قصهی مبارزه با مجموعه شرایط زمانی است که او را از داشتن زندگیی که مورد نظر اوست باز میدارند. جدا کردن این شرایط و اتفاقات واقعی از داستان با این که ثانویاند آن را ابتر و بی معنا میکند. مثلا مریم نمیتواند زنی باشد که در دهه پنجاه شمسی، یا دهه هفتاد شمسی زندگی میکند، چون در آن صورت تلاش ها و مبارزه هاش بی معنا میشود. این جاست که این رمان با تعریف آلونسو از رمان تاریخی نیز مطابقت دارد که معتقد است : «رمان تاریخی فقط رمانی نیست کــه اتفاقات و موضوع هایی را روایــت کند که رخ داده اند و یا وجود داشــتهاند و حتی رمانی نیســت که چیزهایی را در باره زندگــی عامه مردم بگوید، بلکه به طور ویژه، رمان تاریخی رمانی اســت که بخواهد مسیر گذشــته زندگی را از نو بسازد و زندگی راهمچون گذشــته در زمانهای خیلی دور به شکلی ارائه دهد که حس ماندگاری و عظمت را در ما بیدار کند. »
در مرور این تعاریف و پاسخ به این سؤالات به یک نکته بر میخوریم که شاید بیتوجهی به آن در نوشتن رمان تاریخی خطر پرت شدن به ورطهای را پیش میآورد که در آن این گونه رمانها میتوانند یا آن قدر مقید به توصیف وقایع و خصوصیات تاریخی دورهای خاص شوند که روح داستانی خود را از دست بدهند، یا این که آن قدر از بافت تاریخی که داستان و شخصیتها را در برمیگیرند دور شوند که ارزش و اعتبار تاریخی خویش را دیگر نداشته باشند. در رمان یخ در جهنم این اتفاق نمیافتد. یعنی نویسنده کاملا به داستان پردازی و ساختن شخصیتها و ماجراها مشغول میشود، اما در عین حال از وقایع و شرایط فرهنگی و تاریخی زمانهای که شخصیتها در آن زندگی میکنند غافل نمیشود. در جای جای داستان این دو عنصر حیاتی رمان تاریخی دوشادوش هم پیش می روند و همواره این مهم از نظر دور نمیماند که گرچه مریم زنی است که در سالهای پایان حکومت قاجار و آغاز پهلوی زندگی میکند، اما این داستان، داستان اوست. فردیت و هویت مریم به بهای روایت تاریخ و نمایندگی کردن دوره خاصی از تاریخ دچار خدشه و فراموشی نمیشود و از این جهت رمان نسترن هاشمی رمانی تاریخی است که مؤلفه های ضروری این ژانر را در خود دارد و در نوع خود اثری در خور توجه است.