وبلاگ هزار کتاب
سهتَرکه بر دوچرخه: من و میمون و پدر کتابِ لاغر و باریکیست با داستانی سرگرمکننده دربارهی دختری که تنها یک آرزو داشت و آن هم این بود که یک میمون کوچولو داشته باشد.
ندا کاوسیفر در اوّلین اثر خود برای کودکان و نوجوانان به شیوهی نویسندگانِ پستمدرن عمل کرده است و با اینکه داستان از زبانِ شخصیّتِ اصلیِ کتاب در بزرگسالی روایت میشود، امّا نویسنده هم در متن حضور دارد و ضمن گفتوگو با خواننده، تلاش میکند تا او را نیز وارد داستان کند.
کتاب به ده فصل تقسیم شده است به نامهای؛ سهتَرکه بر دوچرخه: من و میمون و پدر، باغِ وحش آتشخوار یا دستورالعمل اوّل، پیچ زرافه و دخمهی خرس، صدایش را بشنو و جایش را دریاب، سه ترکه بر دوچرخه 1، هیولای خانگی، تصمیم آخر، چند صفحه جلو برویم: گنج فیلینت، چند صفحه به عقب برمیگردیم: سه ترکه بر دوچرخه 2 و آتش + قفس= معادلهی معکوس. نویسنده برای انتخابِ نام هر فصل دقّت کرده تا عبارتهایی را بنویسد که ذهنِ مخاطب را قلقلک بدهد و او را کنجکاو کند برای پیگیری ماجرا.
در پاراگراف اوّل راوی میگوید: «سالها پیش، وقتی من دختر کوچولویی بودم، همسنوسالِ حالای شما، توی شهر ما فقط دوجا بود که اگر حوصلهمان سرمیرفت و پدر یا مادرمان هم همان موقع بیکار بودند، که اغلب هم بودند، میتوانستیم برویم.» حدسِ شما کجاست؟ پارک؟ سینما؟ شهربازی؟ نه، باغ ملی. در ادامه، راوی شروع میکند به معرّفی خودش و پدرش که یک دوچرخه دارد و هر روز عصر دخترک کوچولویش را میبرد باغ ملی که هم تاب و سرسره دارد و هم باغِ وحش. در فصل بعدی، خواننده علاوه بر شناختِ بیشتر دربارهی شخصیت پدر و دختر، با سیروس قهرمانی (که رئیس باغِ وحش است) و هماینطور خواهرهای قهرمانِ داستان آشنا میشود که خیلی بزرگتر از او هستند.
با گسترش داستان، خواننده از درگاهِ تخیّل نویسنده وارد یک باغِ وحش وارد میشود؛ اوّل از همه قفس شیرها؛ سه چهارتایی شیر لاغرمردنی که توی قفس خوابیدهاند و خمیازه میکشند. در قفس بعدی، میمونها هستند که شیرها بهشان میگویند: «اَلَکی خوش.» درست توی پیچ باغوحش، قفس زرافهی مهربانیست به نام تکشاخ. روبهروی زرافه خانم چندتایی آهوی بیحال و بوگندو هستند و خرس غمگینی که زنجیرش کردهاند توی یک زیرزمین تاریک.
با اینکه داستانِ کاوسیفر در گروه داستانهای اجتماعی طبقهبندی شده و واقعگرایانه است، امّا نویسنده برای پیشبُردِ داستان به فانتزی هم متوسّل میشود. او با جانبخشی به حیوانات، زبان در دهانِ آنها میگذرد تا با شخصیّتِ اصلی داستان صحبت کنند و دربارهی ویژگیهای ظاهری و نوع زندگیشان توضیح دهند. تصاویرِ سیاه و سفیدِ کتاب نیز در حاشیهی متن حیوانات را توصیف میکنند.
پس از شخصیّتپردازی و معرّفی فضا و مکان، ماجرای اصلی از فصل چهارمِ کتاب آغاز میشود؛ دخترک در دفتر رئیس باغِ وحش با میمون کوچکی به نام دُمفرفری مواجه میشود که با زنجیر باریکی به پایهی میز وصل شده است. رئیس باغِ وحش به دختر میگوید: «دوقلو بودند. یکیشان مرده، مادرش هم افسرده است. بچهاش را ول کرده به امان خدا. مجبور شدیم بیاوریمش اینجا تا بقیه اذیتش نکنند.»
با شروعِ فصلِ سه ترکه بر دوچرخه 1، کانونِ حوادثِ داستان بر ماجراهای دخترک و دُمفرفری متمرکز میشود که قرار است چند روزی در خانهی آنها باشد و حضور میمون باعث بحث و جدل در خانواده و بروز اتّفاقهای خوشآیند و ناخوشآیند میگردد.
البته بهنظر من نویسنده باید دربارهی رخدادهای پنج فصلِ نهاییِ کتاب و طرح مسائلی مانند پنهانکاری بین والدین، تضاد و تفاوتهای شیوههای تربیتی آنها و یا رفتارهای غیردوستانهی خواهرها وسواس بیشتری به خرج میداد و برای انتخاب واژهها چهارچوبِ درکِ گروه سنّی مخاطب را درنظر میگرفت.