احمد تهوری|:
بهمن فرزانه بعد از سالها ترجمه بالاخره اوایل امسال اعلام بازنشستگی کرد و بعد از ۵۲ سال زندگی در ایتالیا به ایران برگشت. میگفت دیگر نمیتوانم آنجا زندگی کنم. روز پانزدهم آبان که شنیدم در بیمارستان بستری است به دیدن او رفتم. آنچه دیدم را باور نکردم. او از لحاظ روحی بیشتر از بیماری جسمیاش- دیابت- رنج میکشید. هرچند او را بعد از ترخیص از بیمارستان بلافاصله به خانه سالمندان منتقل کردند ولی هیچکس باور نداشت سرنوشت با سرگذشت مترجمی چنین چیرهدست سرناســــازگاری داشته باشد. فرزانه در انتخاب کتاب برای ترجمه نگاه ویژهای دارد. قریب به اتفاق تمام کتابهایی که او برای ترجمه انتخاب کرده به چاپهای متعدد رسیده است. خودش میگوید ۵۰ سال پیش یک نمایشنامه نوشته به اسم «قرقرهها» که عباس جوانمرد آن را کارگردانی کرد و به روی صحنه برد هرچند فرزانه هیچگاه این نمایش را ندید ولی به گفته خودش از همان سالها به ترجمه روی آورد. «پرنده شیرین جوانی» نوشته «تنسی ویلیامز»، «ده سیاهپوست کوچولو» از آگاتا کریستی، «نامداری از پکن» پرل بارک، «داستان غمانگیز ارندیرای سادهدل و مادربزرگ سنگدلش» که یک مجموعه داستان بود اثر گابریل گارسیامارکز، «یک مشت تمشک»، «روباه و گلهای کاملیا» نوشته اینیا تسیو سیلونه، «تصور بزرگ» از بینوبونزانی، نامههای میکل آنژ که همسرش جمعآوری کرده بود با نام «من، میکل آنژ پیکرتراش»، همچنین قطعه شعری از فدریکو گارسیا لورکا شاعر اسپانیایی، علاوه بر اینها فرزانه از لوئیجی پیراندلو نمایشنامـــــهنویسونویسنده ایتالیایی کتابهایی تحتعنوان «یکی هیچکس صدهزار، به نوبت» و کتابهای زیادی از خانم آلبا دسس پدس و گراتزیا دلددا و ... اینها نمونههایی بود از کتابها و نویسندههایی که فرزانه آنها را به جامعه ادبی ایران معرفی کرد و البته ترجمه کتاب معروف «صدسال تنهایی» و «عشق سالهای وبا» نوشتههای ماندگار نویسنده کلمبیایی گابریل گارسیا مارکز در جای خود فرصت دیگری را میباید تا درباره آنها نوشت.
اما هدف از این نوشتار کوتاه، توجه جامعه ادبی، هنری و فرهنگی به سرنوشت فردی است که زندگی خود را به ترجمههایش پیوند زد. در داستان خواندنی «هیچیک از آنها بازنمیگردند» نوشته آلبا دسس پدس که در فضای جنگهای داخلی اسپانیا در سال۱۹۴۲ رخ میدهد، روح جدال با تنهایی انسانها در سیطره کتاب به پرواز درمیآید و آنهایی که بازنمیگردند دختران جوانی هستند که در راه مبارزه با سلطه فاشیسم با یکدیگر همقسم شدهاند. در «دفترچه ممنوع»، «عذاب وجدان»، «درخت تلخ»، «عروسکفرنگی»، «یک دستهگل بنفشه» و «از طرف او» زنجیره پیوند قالب در آنها زنانی هستند با اراده و دیدگاه انعطافپذیر انسانی، نگاه زنانهای که در اکثر ترجمههای فرزانه موج میزند، شاید و حتما به این برمیگردد که این نویسندهها بانوان داستاننویس کشور خود و نمایندگان زنان نسل خود هستند. فرزانه، حلقه مشترک آثار این بانوان نویسنده را در عشق و تنهایی میبیند و آنگاه دست به ترجمه آنها میزند. همچنین ترجمه کتابهای بانوی جایزه نوبل گرفته در سال۱۹۲۶ گراتزیا دلددا که نمونه بازر تنهایی محتوم آدمیهایی است که در تلاش برای بقای زندگی به اندازه کافی غمگین هستند. آدمهایی که همگی میخواهند در آینده گم شوند.
در تماس با ناشر کتابهای «فرزانه»، «ققنوس»، «مطلع شدم» چند کتاب این مترجم تجدیدچاپ خواهد شد. درخت تلخ، چرکنویس و هیچیک از آنها باز نمیگردند