گروه انتشاراتی ققنوس | نویسنده در مقام مورخ اکنون
 

نویسنده در مقام مورخ اکنون

نمایش خبر

........................

روزنامه اعتماد

پنجشنبه 30 بهمن 1399

........................

محسن آزموده

چند روزي است كه رمان «تخم شر» نوشته بلقيس سليماني را شروع كرده‌ام. داستان از ماجراي شكل‌گيري يك رابطه عاشقانه در سال‌هاي ابتدايي دهه 70 خورشيدي ميان دو جوان كرماني آغاز مي‌شود. هنوز اوايل كتاب هستم اما آثار خانم سليماني را دنبال مي‌كنم. به 3 دليل مشخص نوشته‌هاي او را دوست دارم: اولا و مهم‌تر از هر چيز اينكه قصه‌گوست، يعني هر داستانش، جداي از توصيف‌ها پر از قصه‌ها و داستانك‌هاي جذاب است ثانيا اينكه اين قصه‌ها، مكان‌مند و زمان‌مند هستند، در ناكجا و در زماني نامعلوم رخ نمي‌دهند ثالثا اينكه ساده و روان روايت مي‌شوند. 
به عنوان روزنامه‌نگار حوزه انديشه و تاريخ درباره وجوه اول و دوم نمي‌توانم نظر بدهم كه در حيطه تخصص اهالي ادبيات است. اما مي‌خواهم كمي راجع به وجه دوم يعني تاريخمندي آنها بنويسم به ويژه از آن حيث كه با تاريخ اكنون سروكار دارند. سليماني كه چند دوره پيش از نگارنده در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، فلسفه خوانده، عموما زيسته‌هاي خودش را مي‌نويسد اما نه مثل هم‌ولايتي و هم‌دوره‌اي‌اش در دانشگاه تهران يعني احمد زيدآبادي- البته در دانشكده حقوق و علوم سياسي- كه خاطره‌نويسي مي‌كند. بلقيس سليماني با هنر نويسندگي و تخيل قوي، تجربه‌اش را در حد شخصيت‌هاي رمان و قصه تعميم مي‌بخشد و در حد فاصل ميان تاريخ نگاري رسمي و خاطره‌نويسي شخصي، راهي تازه مي‌گشايد و پرتوي آشكاركننده بر گوشه و كنارهاي مغفول و ناديده روزگار سپري شده خودش و همسن و سالانش مي‌تاباند. 
اصولا داستان‌نويس و رمان‌نويسي كه تاريخ زنده خودش را در قالب داستان روايت مي‌كند همان كار مورخ و خاطره‌نويس را مي‌كند با تفاوت‌هايي اساسي و صدالبته مهم و جذاب كه موجب مي‌شود سويه‌هايي ناديدني از واقعيت تاريخي آشكار شود. كار او در تمايز با مورخ آن است كه سعي نمي‌كند سوژگي(فاعليت) خودش را پشت نظريه‌ها و رويكردها و رهيافت يا به خاطر آرمان بي‌طرفي، يا اگر سوگيرانه تاريخ مي‌نويسد به نفع جهت‌گيري خاصش پنهان كند. ضمن آنكه او روندهاي كلان مثل تحولات سياسي و اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي را در دل تاثير و تاثرشان بر زندگي شخصيت‌ها و افراد داستان بازنمايي مي‌كند و در نتيجه كار او به تعبير نظريه‌پردازان تاريخ، نوعي تاريخ از پايين تلقي مي‌شود. اما تفاوت عمده كار داستان‌نويس با خاطره‌نويس از منظر تاريخي، آن است كه خاطره‌نويس، محدود به مستندات و وقايع است و همه‌ چيز را از منظر يك فرد مشخص و معين مي‌نويسد اما نويسنده رمان، چنين محدوديت‌هايي ندارد و با تخيل آزاد مي‌تواند به هر كجا سرك بكشد و روابط و وضعيت‌ها را ترسيم كند.
اين يادداشت كوتاه صفحه آخري، جاي مباحث مفصل نظري درباره تفاوت ادبيات و تاريخ و خاطره‌نويسي و ربط و نسبت آنها با هم نيست. فقط خواستم اشاره كنم چنانكه برخي از انديشمندان معاصر مي‌گويند، مرز ميان متن تاريخي و داستان آن‌ قدر هم كه فكر مي‌كنيم، واضح و متمايز نيست. نويسنده اگر فرهيخته باشد و به تجربه زيسته خود متعهد، مثل بالزاك يا چارلز ديكنز يا تولستوي و داستايوفسكي، حين نگارش داستان، حتي اگر به نقل دقيق وقايع تاريخي ملتزم نباشد يا برهه‌اي خاص از گذشته را در نظر نداشته باشد، در واقع تاريخ اكنون خودش را روايت مي‌كند اما چيزهايي را روايت مي‌كند كه احتمالا هيچ تاريخ نگار حرفه‌اي يا خاطره‌نويس قهاري نمي‌بيند و اساسا نمي‌تواند ببيند. 
خلاصه آنكه با خواندن يك رمان يا داستان خوب تاريخمند(با تاريخي فرقي مي‌كند) مثل داستان‌ها و رمان‌هاي بلقيس سليماني به برهه‌اي آشنا از تاريخ معاصرمان پرتاب مي‌شويم، با شخصيت‌ها و آدم‌ها موقعيت‌هايي را كه نويسنده توصيف كرده، دوباره و چندباره، منتها به شكلي جديد زندگي مي‌كنيم و تجربه‌هاي خود از آن روزگار سپري شده را غنا مي‌بخشيم.

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه