...........................
منبع: روزنامه جهان صنعت
..........................
آرزو رمضانی:
یاسمن خلیلیفرد نویسندهی جوانی است که فعالیت خود را از سالهای نوجوانی با نوشتن نقد در مطبوعات سینمایی آغاز کرد و درحالیکه دانشجوی رشتهی کارگردانی سینما بود به نوشتن داستانهای بلند روی آورد. اولین رمان او «یادت نرود که ...» پاییز 94 از نشر چشمه منتشر شد. او اخیراً برای کتاب سومش «انگار خودم نیستم» شایستهی تقدیر از جایزه کتاب سال جوانان شده و این کتاب در زمرهی آثار پرفروش ادبیات داستانی ایران قرار دارد. کتاب جدید این نویسنده تحتعنوان «فکرهای خصوصی» بتازگی از نشر ققنوس منتشر شده است که جشن امضای آن با استقبال گستردهی هوادارن این نویسنده مواجه شد. گفتگوی ما را با این نویسندهی جوان بخوانید:
*خانم خلیلیفرد جشن امضای کتاب جدید شما با استقبال زیادی مواجه شد آن هم درست در روزهای قطع اینترنت که عملاً امکان اطلاعرسانی چندانی برایش نداشتید. خودتان انتظار چنین استقبالی را داشتید؟
-راستش دقیقاً از روزی که ما قصد اطلاعرسانی دربارهی جشن امضای کتابم را داشتیم اینترنت قطع شد و عملاً من و ناشرم نتوانستیم کوچکترین اطلاعرسانی یا تبلیغی برای این مراسم انجام دهیم. فکر میکردم بدشانسترین نویسندهی روی زمین هستم و هفتهی پراسترسی را سپری کردم. از طرفی امکان لغو مراسم نیز وجود نداشت. با اینحال روز جشن امضا حقیقتاً استقبال بینظیری صورت گرفت. بماند که بعد از وصل شدن اینترنت بسیاری از غایبان به من گفتند که اطلاعی از مراسم نداشتهاند و اگر میدانستند قطعاً میآمدند اما نزدیک به سیصد نفر در مراسم رونمایی شرکت کردند که با در نظر گرفتن شرایط پیش آمده اتفاق دلچسبی بود.
*کتاب جدیدتان «فکرهای خصوصی» شامل یازده داستان کوتاه است که علیرغم ناپیوسته بودنشان نوعی گره و ارتباط هم میان بعضی از داستانهایش دیده میشود. چگونه به این ساختار رسیدید؟
-ابتدا اصلاً قصد نداشتم داستانهایم به لحاظ روایی به یکدیگر مرتبط باشند، تنها هدفم حفظ انسجام و وحدت محتوایی و ژانری داستانها بود اما در طول پروسهی نوشتن به این نتیجه رسیدم که برخی از شخصیتها میتوانند در چند داستان تکرار شوند و میتوانند در هر داستان سرنوشت متفاوتی داشته باشند. درواقع بیش از آنکه داستانها به یکدیگر مربوط و پیوسته باشند شخصیتها، انگیزهها و تصمیماتشان هستند که در برخی داستانها مخاطب را دچار غافلگیری میکنند.
*بهنظر میرسد در «فکرهای خصوصی» همچنان دغدغهی اصلیتان بررسی روابط آدمهاست. کلاً به نوشتن قصههای شخصیتمحور علاقهی بیشتری دارید؟
-بله. نوشتن دربارهی آدمها، دغدغههایشان، بحرانهایشان، اختلالات شخصیتی، رفتاری و مناسباتشان با یکدیگر همواره برایم دغدغههای جدی بوده و دوست دارم داستانهایم پیرامون این موارد اتفاق بیفتند البته خیلیها هم معتقدند کتابهای من بسیار داستانمحور و داستانگو هستند.
*به نظر من «یادت نرود که ...» یک کتاب کلاسیک داستانگو بود اما موافق هستید که در «انگار خودم نیستم» و حالا «فکرهای خصوصی» این شخصیتها هستند که در محوریت داستان قرار میگیرند و نوع روایت نیز با الگوی کلاسیک فاصله دارد؟
- قطعاً همین طور است و این تغییر الگو با آگاهی و تلاش اتفاق افتاده است و دوست دارم ادامه پیدا کند.
*داستانهای کتاب «فکرهای خصوصی» در عین ساده بودنشان غافلگیریهایی را به همراه دارند و بهنظر میرسد بعضی از داستانها الهام گرفته از رویدادهای واقعیاند. مثلاً آیا «دور از او» را براساس زندگی عباس کیارستمی نوشتهاید؟
- بطور کلی در بسیاری از موارد برای نوشتن ما به ازاهای بیرونی دارم اما نه به این معنا که یک رویداد واقعی را کامل و تغییرنیافته به دنیای داستانم وارد کنم یا مثلاً داستانم را براساس زندگی یک شخصیت واقعی بنویسم بدون آنکه تغییری در آن ایجاد کنم. نویسنده گاه از واقعهای الهام میگیرد اما قطعاً در خلق پیرنگ اصلی داستانش، جزییات رفتاری کاراکترها، شاخ و برگها و داستانکها تغییراتی ایجاد میکند و آن ایدهی خام را میپروراند و بعضاً به سمت و سوی دیگری میبرد. «دور از او» بیشتر نوعی ادای دین است به آقای کیارستمی اما تقریباً هیچکدام از شخصیتهای داستان واقعی نیستند و ارتباط چندانی به زندگی واقعی ایشان ندارند. درواقع این داستان را بواسطهی تاسف شدیدم بابت درگذشت ایشان نوشتم که پیشتر هم در مجلهی "کرگدن" چاپ شده بود.
*و در بعضی از داستانهای کتاب خلاقیتی وصفناپذیر موج میزند؛ مثل داستان کلاهگیس فروش که برش بکری از زندگی است. آیا برای آن داستان ما به ازای بیرونی داشتید؟
-هرگز. آن داستان کاملاً زادهی تخیل و ذهن خودم بود.
*و بعضی از داستانهای مجموعه بهلحاظ روانی مخاطب را تحت فشار قرار میدهند. مثلاً در داستان «نامه خداحافظی» روایت مرگ جاوید را میخوانیم و در داستان آخر میبینیم که جاوید زنده است و اورانوس مُرده و در این میان شخصیت ساره هم نقش جالبی در هر دو داستان دارد. فکر نمیکنید این خلاقیت در داستانپردازی و ایجاد تعلیق برآمده از تجربهتان در نوشتن داستانهای بلند باشد؟
- قطعاً من راه سختتر را انتخاب کردم! اصولاً بیشتر داستاننویسان از داستانِ کوتاه شروع میکنند و بعد به داستانِ بلند و رمان میرسند اما من با نوشتن رمان آغاز کردم و شرایط دشواری را به خودم تحمیل کردم که البته از این انتخاب لذت میبرم. قطعاً نوشتن داستان بلند، حفظ ریتم و یکدستی آن، قراردادن عناصر داستان در جای مناسب و غافلگیریهای متعدد بهمثابه تمرینیست برای ذهن داستاننویس و این بازیگوشیها در «فکرهای خصوصی» قطعاً بیارتباط با نوشتن داستانهای بلند نیست. شاید در ناخودآگاه نویسندهای که داستانهای بلند نوشته نوعی ماجراجویی به چشم بخورد که نویسندگان داستانهای کوتاه چندان بدنبالش نباشند. داستاننویسانی که داستان بلند نوشتهاند چندان میلی به رها کردن شخصیتها ندارند؛ درواقع دست از سر شخصیت برنمیدارند! و شاید به همین دلیل بود که میخواستم به شخصیتهای مشترکی در چند داستان بپردازم و آنها را در موقعیتهای مختلفی قرار بدهم.
*با اینکه راویانِ همهی داستانهای کتابت زن نیستند اما نقش زنان در داستانها پررنگ است. زنان داستانهایتان ضربههای مختلفی خوردهاند اما هیچکدام ضعیف و ناتوان نیستند. آیا اولویت شخصی شما نوشتن دربارهی زنان است؟
-راستش نه. هیچوقت ادبیات را اینگونه ندیدهام که زنان باید برای زنان بنویسند و مردان برای مردان؛ یا اینکه مثلاً یک نویسندهی زن میتواند بهتر دربارهی زنان بنویسد. شاید بخشی از این مسئله به تجربیات زیستهی نویسنده و بههرحال غرایز وابسته به جنسیتش بازگردد و اجتنابناپذیر باشد اما هیچگاه نخواستهام با نگاهی فمینیستی بنویسم یا در داستانهایم زنان را شخصیتهای مثبت درنظر بگیرم و مردان را منفی کما اینکه همانطور که خودتان هم فرمودید راویان من از هر دو جنسیت هستند.
*در داستانهایتان نقش شهرها پررنگ و اصولاً جغرافیا حائز اهمیت است. بعنوان مثال چگونه تصویری آنقدر دقیق از شهری اروپایی چون میلان ارائه کردهاید؟
-به دلیل آنکه دوست دارم رئالیستی بنویسم جغرافیا و موقعیت مکانی بروز رخدادها در داستانهایم واجد هویت و معنا میشود و نمیتوانم بهراحتی از آنها عبور کنم. هیچگاه چنین ریسکی نمیکنم که برای طرح داستانهایم به سراغ مکانهایی بروم که تجربهی حضور در آنها را نداشتهام. مکان باید تعریف شود و مخاطب در ذهن خود تجسم دقیقی از آن داشته باشد.
*داستانهای شما قابلیت دراماتیک بالایی دارند و میتوانند مورد اقتباس در تلویزیون و سینما قرار گیرند. باتوجه به رشته تحصیلی خودتان هیچوقت به این مسئله فکر نکردهاید که آنها را به آثار نمایشی تبدیل کنید؟
-هدف اصلی و نهایی من همواره کار در سینما بوده است. برای دو کتاب قبلیام مواردی برای اقتباس پیش آمد که هیچکدام آنطور که من میخواستم جلو نرفتند و همچنان منتظر اتفاقات بهتری هستم.
*خیلیها شما را متهم به تلخنویسی میکنند. آیا این تلخنویسی تعمدیست یا برآمده از شخصیت و حال و هوای خودتان؟
- اتفاقاً آدم افسرده یا تلخنگری نیستم اما از آن جهت که نوشتن همواره من را به کاتارسیس میرساند بی آنکه خودم یا داستانهایم را محدود و سانسور کنم مینویسم و همین بیپرده نوشتن کارهایم را به سمت تلخی سوق میدهد چون به هرحال تلخیهای زندگی بیشتر از شیرینیهای آن است. ضمن آنکه شخصاً کارهایی که تلخیشان بیشتر است را بیشتر میپسندم و خودم هم از خواندنشان لذت بیشتری میبرم و از نظرم عمیقترند.
*برای کتاب بعدی منتظر مجموعهداستان باشیم یا رمان؟
-قطعاً رمان. نه اینکه داستان کوتاه ننویسم اما خب نوشتن داستان کوتاه یک لذت کوتاه است و نوشتن داستان بلند یک لذت بلند و طولانی که هرگز نمیتوانم از آن بگذرم اما درحال حاضر اصلیترین دغدغهام نوشتن فیلمنامه و فعالیت در سینماست که امیدوارم محقق شود.