گروه انتشاراتی ققنوس | نوشتن برای زن‌ها سخت‌تر است: فت‌وگو با نصرت ماسوری، نویسنده‌ رمان «انتهای خیابان شاه‌بختی شرقی»
 

نوشتن برای زن‌ها سخت‌تر است: فت‌وگو با نصرت ماسوری، نویسنده‌ رمان «انتهای خیابان شاه‌بختی شرقی» 1396/2/7

فرناز شهیدثالث |    نصرت ماسوری که پیشتر با دو مجموعه داستان در حوزه‌ ادبیات داستانی نام خود را ثبت کرده بود، با انتشار رمان «انتهای خیابان شاه‌بختی شرقی» به جمع رمان‌نویسان امروز ایران پیوست. با او درباره رمان‌نویسی و رمان «انتهای خیابان شاه‌بختی شرقی» گفت‌وگو کرده‌ایم.


پیش از رمان «انتهای خیابان شاه‌بختی شرقی» چه کارهایی از شما منتشر
شده است؟
علاوه‌بر داستان‌های کوتاهی که در مجله‌ها و مجموعه داستان‌های پراکنده چاپ شده، دو مجموعه داستان کوتاه «رنگ نامعلوم دلتنگی» چاپ افلاک 1381 و «در چوبی بسته است» انتشارات نیلوفر 1389 منتشر شده‌است.

فرق نوشتن داستان کوتاه با رمان چیست؟
نوشتن داستان کوتاه با نوشتن رمان بسیار متفاوت است و اقرار می‌کنم زمان می‌برد تا یک داستان کوتاه‌‌نویس، رمان‌نویس شود. منظورم یاد گرفتن و به‌کار بردن تکنیک نیست، ذهن است که با آدم راه نمی‌آید. تا می‌خواهی وارد جزئیات فضای رمان بشوی تلنگرش را می‌زند و تا به خودت بیایی می‌بینی چند فصل را باید دوباره بنویسی. چون ناخودآگاه رفتی سراغ داستان کوتاه. بعد از گذراندن دوره‌ رمان‌نویسی و مقدمات رمان‌نویسی حرفه‌ای، به‌طور محسوسی ذهنیت رمان‌نویسی
غالب شد.
من داستان کوتاهی دارم به نام «سقوط». زمانی این داستان را برای چاپ در مجله ادبی معروفی فرستادم. بعد از چند روز گفتند بروم دفتر مجله. سردبیر اصرار داشت که این نوشته داستان نیست اگر هم باشد باورپذیر نیست. دلیلش این بود که در موردی مشابه، برای خانم ایشان، ماجرا به شکل دیگری اتفاق افتاده بود. نه‌تنها داستان را برای چاپ نپذیرفتند بلکه پیشنهاد کردند آن را به کل کنار بگذارم. ناامید از دفتر مجله بیرون آمدم. کسی که این حرف را زده بود از بزرگان داستان‌نویسی ما بود و همین جمله‌ها برای سرخورده شدن کافی بود. بعدها این داستان بدون هیچ تغییری، انتخاب و ترجمه شد و در مجموعه‌ای در آمریکا چاپ شد. این مجموعه که برنده‌ جایزه بهترین گردآوری و ترجمه سال 2001 آمریکا شد در ایران توسط نشر ویستار به شکل دو زبانه و با نام «میهمانی آینه‌ها» چاپ شد.

ایده رمان «انتهای خیابان شاه‌بختی شرقی» چگونه شکل گرفت و طرح رمان چطور نوشته شد؟
- سال‌ها پیش یک روز نشستم و 30،20 صفحه پشت سر هم نوشتم. چیزهایی که همیشه ته ذهنم را قلقلک، یا بهتر بگویم آزارم می‌داد. چیزی که نوشته بودم، هیچی نبود. نه داستان کوتاه نه حتی طرح رمان. همان‌طور ماند کناری و من همچنان داستان کوتاه می‌نوشتم. اما همیشه گوشه‌ای از ذهنم درگیر این نوشته بود که گاهی فقط می‌خواندمش و کاریش نداشتم. وقتی تصمیم گرفتم رمان بنویسم خودش را از میان ایده‌های دیگر بیرون کشید و راست ایستاد جلوی چشمم. دستش را گرفتم و کشیدمش بیرون. به اندازه کافی در پیله مانده بود.
چه مدت زمان صرف نوشتن رمان شد؟ یعنی از لحظه‌ای که شروع به نوشتن کردید، تا نقطه‌ پایان. آیا اتفاقی یا حادثه‌ای در طول این مدت بر نوشتن شما تاثیر گذاشته است؟
از زمانی که به‌طور جدی شروع به نوشتن این رمان کردم یک سال طول کشید. شش ماهی هم بازنویسی و بازنویسی. ولی همان‌طور که گفتم ایده برای سال‌ها پیش بود. به هر حال من یک زن، همسر و مادر هستم. در جامعه ما، نوشتن حرفه‌ای برای تمام زن‌هایی که شرایط من را دارند بسیار سخت است. اتفاقات زیادی افتاد که نوشتنم را کند و حتی متوقف کرد و مدت‌ها ذهنم را درگیر کرد. من همزمان باید به کارهای خانه و فرزندانم رسیدگی می‌کردم. آشپزی می‌کردم، خرید می‌کردم و... . اما آنکه در وجودم قد کشیده بود هم حقی داشت. تازه سمج‌تر از آن بود که بتوانم کنارش بگذارم. باید مشکلات را مدیریت می‌کردم. نمی‌توانستم نیمه‌کاره رهایش کنم. دستم را گرفته بود و ول نمی‌کرد. شاید هر روز نمی‌توانستم بنویسم اما روزهایی که می‌نوشتم، جبران می‌کردم.

نوشتن رمان «انتهای خیابان شاه‌بختی شرقی» چه تجربه‌ای برای خود شما بود و با این رمان چه مسیری (ذهنی و روحی) را طی کردید؟
خب تجربه‌ اول همیشه هیجان‌انگیز است. نمی‌دانی قرار است چه اتفاقی بیفتد. من دو تا مجموعه داستان چاپ کرده بودم. اما رمان فرق می‌کرد. نوپا بودم در این زمینه. اولش تاتی‌تاتی بود. اما یکی دو ماه که گذشت، دیگر قدم‌های ثابت و محکم برمی‌داشتم. شاید نمی‌نوشتم اما همیشه به آن فکر می‌کردم. زمانی که ورزش می‌کردم یا در آشپزخانه بودم یا حتی وقتی میهمان داشتم یا میهمان بودم. خیلی پیش می‌آمد که چند دقیقه‌ای در جمع نبودم. این موقع‌ها بود که دخترم به شوخی می‌گفت: «باز مادر رفت تو خلسه.»

ثبت نظر درباره این خبر
عضویت در خبرنامه