........................
روزنامه هم میهن
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1402
........................
غزل عرفانی
منتقد ادبی
یک پرسش بدیویی:
«آیا قانونی فراتر از نص، نوعی قانون روح وجود دارد؟»
در وضعیت ایمان یک مومن، قانونی فارغ از نص به او وفادار میماند و نهتنها هستیاش را انسجام میبخشد، بلکه منجر به پیوندی سوبژکتیو در او میشود.
آلن بدیو در فصل «عشق بهمثابه کلی» مندرج در رساله «بنیاد کلیگرایی» همان پرسش پیشگفته را مطرح میکند. او در ابتدا تلاش میکند واژه قانون را با «نص اخلاقیاتی مرگآسا» برابر سازد که سوژهاش را به کام مرگ میکشاند چراکه پیروی عملی از یک قانون نمیتواند هستی سوژه را حقانیت بخشد.
بدیو با به زیر کشیدن قانون بهمفهوم نص تاریخی آن و نسبت دادنش با نوعی شهوت ناآگاه به ما متذکر میشود که « قانون روحانی است»، حال آنکه پشتوانه تئوریک سوژه برای گذار از نص قانون و تبدیل شدنش به «قانون روحانی» مفهومی با نام «ایمان» است که موتور محرکه آن واژه دیگری است بهنام «عشق». به عبارت دیگر، برای بالفعل شدن ایمان و نضج قانون روحانی، واژه عشق است که میتواند این رویای غریب را محقق کند.
«عشق از حقیقت مسرور میگردد»
او بهنقل از پولس رسول، قدیسمسیحی بیان میدارد: «ایمان تنها از راه عشق عمل میکند.» رمان «گذر خان»، نوشته محمدعلی ابطحی، ما را در گذری میان واژههای «ایمان» و «عشق» تنها رها میکند، درست در نقطهای که میتوان این دو مفهوم را یکسر باهم پیوند زد و به آن رویای غریب «قانون روحانی» که خواب را از چشمان شخصیت اصلی داستان یعنی «ممدسن» ربوده، دست یافت به ناگاه با بیرحمی این دو واژه از یکدیگر ساقط میشوند.
اما چگونه این دو واژه از یکدیگر میگسلند؟ آن پتکی که بر مواصلت این دو مفهوم میکوبد، چه ماهیتی دارد؟
قانون نص، میتواند باعث گسست پیوند این سوژه دوپاره شود، درست در آن نقطهای که «ممدسن» و پدرش «حاج شیخ ابراهیم کوچصفهانی»، پیوندی سوبژکتیو از ایمان و عشق را در رابطه پدر و پسر به مفهوم کلاسیک آن در مسیحیت تشکیل میدهند. شاید روحالقدسی از جنس قانون نص، خط بطلانی بر رابطه عیسی و پدر میکشد، آنگونه که پسر دیگر برای نمایان شدن عشق در زمین، به صلیب کشیده نمیشود و بهجای آن در پی سلوکی مکبثوار سرگشته میماند.
آیتالله بیجاری، همان قانون نص است، همان که جسم را به سمت مرگ سوق میدهد و زندگی را از کام روح غارت میکند. (مسیح با به صلیب کشیده شدن تا ابد زنده میماند.)
زینپس در داستان با پسری یاغی طرف میشویم، او که خود را آماده به صلیب کشیدهشدن میدید تا جاودانگی عشق را روی زمین بر همگان عرضه کند، پس از گسست با پدرش به موجودی اگزوتیک تبدیل میشود و در پی انتقام، سالها مخفیانه زندگی میکند.
در اینجا نویسنده مفهوم «نفاق» را بهصورت استعاری در دوسر یکپاره خط مقابل یکدیگر قرار میدهد؛ نفاق در قانون نص یا همان آیتالله بیجاری که برای اعتبار و هستیاش در مقابل قانون روحانی آن را دستمایه کارهایش قرار میدهد و نفاق در قلب این موجود الکن اگزوتیک که از پدر جدا افتاده است.
نمود نفاق در اولی، گسستن پیوند ایمان و عشق است آنگونه که قانون جسمانی برای حفظ هویتش نیازمند نفاق در مقابل قانون روحانی است. (چراکه مرگ برای بالفعل شدن نیازمند ساقط کردن زندگی است!)
در دومی عضو شدن پسر در یک گروهک تروریستی است که ماهیت سازمانیاش را با نفاق سرپا نگاه میدارد.
یک دوئل تمامعیار!
آن هنگام که پسر تلویزیون را روشن میکند و «آیتالله بیجاری» دارد خصوصیات منافقین را موبهمو شرح میدهد و تحلیل دقیقی از آن ارائه میکند، «ممدسن» خشاب اسلحهاش را در خانهای سازمانی، در گروهکی بهنام مجاهدینخلق پر میکند.
گویا پسر پس از مدتی سردرگمی اینبار میخواهد پیوندی بس نامیمون با قانون نص یا همان بیجاری برقرار کند، او که پدری جدید برای خود یافته است، بار دیگر در صدد پیوندی پدر و پسری است اما اینبار در قالب قانونی جسمانی که به مرگ هر دو منتهی میشود.
«معصومه» که نمود عینی عشق برای پسر است، عشقی که در آن زمانها وقتی با پدر روحانیاش پیوند داشت در لابهلای درهای نیمهباز و پستوهایخانه، در صف نماز و میان اشعار عاشقانه حافظ او را ترسیم میکرد، حال با لباسی قرمز و موهایی آشفته، آنهنگام که «ممدسن» دارد خشابش را روی بیجاری خالی میکند تا با پدر جدیدش پیوندی از مرگ برقرار کند، ظاهر میشود.
«معصومه» همان نگاه پیشین را دارد چراکه قانون در مفهوم روحانی همچنان در ابدیت ادامه خواهد داشت، اما نمود معصومانه عشق برای «ممدسن» در هنگام پیوستن به پدر جدیدش و البته پیوندش با مرگ، چون زنی خشمگین، آشفته و بیظرافت است. عشقی که حالا میداند، نماد پسرش در پی خوراندن معجون مرگ به خودش و پدر نوباوهاش است...
کتاب «گذر خان» را شاید بتوان همچون مکبثی در لابهلای صفحات الهیات مدرن (برحسب صورتبندی بدیو) دانست، همانگونه سرگشته، در پی یافتن پدری نوباوه و نویافته، زاییده سلوکی جسمانی و برخواسته از رنج و محنت.