از دید هگل فلسفه نباید برای پیشبینی آینده تلاش کند، بلکه وظیفه و مشغلهی آن همانا درک زمان حال در شرایط بحرانی است، یعنی در برهههای گذار و در واقع در برهههای تعارض و تناقض بین صورتبندیهای متفاوت زندگی و اندیشه، بین امر قدیم که دیگر نیست و امر نو که هنوز نیست. اما چگونه میتوان تنش متناقضی را که روند آهسته و پیوستهی رشد و گسست ناگهانی و نامنتظرهی ناشی از زایش امر نو را از هم جدا میکند، در قالب شناخت مفهومی ریخت و بدینوسیله آن را ذیل معنایی واحد تبیین کرد؟ به باور نوتزو پروژهی منطق هگل، از همان بدو امر، برآمده از نیاز به دانستن پاسخ چنین پرسشهایی است و بنابراین میتواند ابزار مناسبی باشد برای فهم اکنونِ بحرانزدهی ما و حرکت دگرگونی و تغییری که زندگیِ اکنونِمان در آن غوطهور است.