این کتاب، داستان دختری است که عشق و عرفان را توأمان می خواهد و روحانی زیادهخواه واتیکان او را به تخت شکنجه میبندد. «مادلن» تنها دختر فردی به نام «انسلم»، چشمانی همچون زمرد سبز دارد و این چشمان برای راوی داستان چیزی جز لعنت ابدی و آتش جهنم به ارمغان نخواهد آورد. "برنار دونادویو" عضو فرقه وعاظ دومینکن شهر تولوز درهمان لحظه اول جادوی مادلن میشود و به گناه خود اقرار میکند. دست بسته و ناتوان اسیر عشق او میشود. برنار به سادگی اعتراف می کند که بیش از حد لازم و شرط عفاف به او خیره شده است. اما عکسالعمل «مادلن» چیست؟