در میان رمانهای ساموئل بکت، شاعر، نویسنده و نمایشنامهنویس ایرلندی (1989-1906) مِرفی چند شخصیت و طرحی کم و بیش روشن دارد. از بعضی جهات به خود «بکت» شبیه است. زندگینامهنویسان او به خطوط موازی میان این رمان و زندگی بکت اشاره کردهاند. گفتنی است بکت در زمان نگارش این رمان در لندن به روانکاو مراجعه میکرده است.بکت در همان دوره، عامدانه و به قصد تجربه کردن فضا و روحیهها برای دیدار با «جفری تامپسن»، دوستش، به بیمارستان میرفت. در رمان مطالبی نیز وجود دارد که به خاطرات و دیدهها و شنیدههای بکت از دوران کودکی تا بزرگسالیاش مربوط میشدند. با وجود تمام تمسخرها و شرحهای عینی، روشن است که نویسنده با مِرفی همدلی دارد. این کتاب در دورهای نوشته شد که بکت مانند بسیاری از نویسندگان هموطن و غیرهموطنش تحت تأثیر نویسنده بزرگ ایرلندی «جیمز جویس» بوده است. جویس نیز به بکت اعتنا داشته و گویا دو فصل اول مِرفی را به دلیل علاقهای که به این رمان داشته از بر کرده بود. رمان مِرفی در میان آثار ساموئل بکت نیز موقعیتی متمایز دارد. در این رمان، راوی، بیش از راویهای دیگر بکت، از عقایدش میگوید. هر چند هر بار که این کار را انجام میدهد، خواننده را ذوق زده میکند اما... .