گروه انتشاراتی ققنوس | محمد حسن شهسواری:
 

محمد حسن شهسواری: 1397/4/17

مشاهده

 محمدحسن شهسواری: 

تا دچار "اضطراب نمی‌دانم" نشویم جامعه کتابخوان نخواهد شد

 

 

رنسانس کجا و چگونه به وجود آمد جایی که مردم از بالا تا پایین متوجه شدند که خیلی چیزها را نمی‌دانند. اصلا مهمترین فرگشتگاه تاریخ غرب همین اضطراب نمی‌دانم بود. ما این نقطه را در تاریخ خود نداشته و هنوز هم نداریم.

محمدحسن شهسواری (نویسنده) در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا، درباره آخرین کارها و داستان‌هایش گفت: چهار داستان تازه در مجموعه ژانر امسال در پاییز منتشر می‌شود. از اول هم قرار بود سالی ۴ اثر برای هر سال منتشر شود که ۴ کار تازه یا آماده شده یا مجوز گرفته و یا به ارشاد رفته است که پاییز یا نهایت تا پایان سال به کتابفروشی‌ها می‌آیند. دو اثر در ژانر پلیسی هستند. یکی داستانی از لاله زارع که در مجموعه اول هم داستانی از او منتشر شد و این بار یک پرونده دیگر توسط همان پلیس پیگیری می‌شود به نام «بی‌تابوت» و دیگری هم نوشته ساناز زمانی‌ست که این داستان‌ها هم قرار است پرونده‌ به پرونده منتشر شوند و این هم اولین پرونده از این سری داستان پلیسی با نام «اقامت ابدی» است.

او ادامه داد: از ضحی کاظمی هم داستان علمی تخیلی «سندرم بی‌مرگی» منتشر می‌شود و کتاب آخر هم کاری فانتزی نوشته لیلا باقری با نام «پیراهنی بر آب» است.

این نویسنده در ارزیابی‌اش از بازخورد و واکنش مخاطب ایرانی به ژانر‌نویسی در داستان فارسی نیز بیان کرد: بحث‌هایی در مخالف با مقوله ژانرنویسی در ادبیات فارسی مطرح شد که به نظرم بیان آن‌ها طبیعی‌ست و آن را چیز عجیبی نمی‌دانم که ژانر را یه مفهوم غیرادبی بدانند. در مورد واکنش مخاطب به داستان ژانر از دو یا سه جنبه می‌توان نگاه کرد. در یک ارزیابی کلی استقبالی که از این داستان‌های سری ژانر شده نسبت به دیگر کارهای دیگر همین ناشر که همزمان منتشر شده بود بیشتر و بهتر بوده است. یعنی به طور متوسط رمان‌های مجموعه ژانر بیشتر از دیگر کارهای ناشر دیده شدند و مثلا کار من به چاپ دوم رسید و کار خانم زارع هم برای چاپ دوم آماده می‌شود و بقیه هم در شرف اتمام چاپ اول هستند.

شهسواری افزود: نکته دوم اینکه چون ما سنت رمان‌خوانی نداریم و خواندن رمان و داستان برای مردم ما به یک آیین و عات روزانه تبدیل نشده است با اینکه داستان ژانر علمی‌تخیلی و پلیسی را دوست دارند ولی ترجیح می‌دهند فیلمش‌را ببیند تا کتابش را بخوانند. باید این قیبل کارها استمرار داشته باشند تا اعتماد مردم به مقوله ژانر در داستان‌نویسی جلب شود و با ۴ کتاب نمی‌توان نتیجه خاصی گرفت. این آثار باید به دست‌کم ۱۰ مورد برسند. با همه اینها خبری از تیراژ میلیونی یک رمان ژانر خارجی در کشورهای دیگر نیست و ترجمه همین کتاب‌های خارجی هم اینجا آنچنان فروشی ندارد. مثلا از جک ریچر نویسنده‌ای که داستانهایش تیراژهای ۵۰ میلیونی دارد ۱۰ جلد در ایران هم ترجمه و منتشر شده است اما نهایت برخی‌هایشان به چاپ دو رسیده است.

خالق داستان شب ممکن در پاسخ به این پرسش که چرا ارتباط مردم ما با ادبیات داستانی و رمان قطع شده است نیز اظهار داشت: رابطه مردم با ادبیات و رمان هیچگاه برقرار نموده که حالا قطع شده باشد. در غرب پدیده‌ای اتفاق افتاد به نام رنسانس که پس از آن در دوره رمانتیک هم اساسا شکل فکر کردن اندیشمندان به شکل رمان بود. یعنی رمان چیزی نبود که از بیرون از سنت غرب به آن وارد شده باشد، پس رمان خوانی خیلی سریع تبدیل به یک آیین روزانه مردم شد. چطور مردم ما روزانه و هفتگی به هیئت و روضه میرفته و می‌روند آنجا هم رمان خواندن همین‌قدر در فرهنگشان وجود داشته و امری بیرونی و سفارش شده نیست و جزیی از زندگی مردم است.

او اضافه کرد: ما هیچگاه رمان خوان و کتاب خوان نبوده ایم که مدعی شویم امروز کمتر شده است. تیراژ بالاتر در دهه‌های گذشته هم صرفا به دلیل کمتر بودن تعداد عناوین در آن دوره ها است. اگر تعداد عناوین را هم در محاسبه لحاظ کنیم نشان می‌دهد ما به اندازه همان سال‌ها رمان میخوانیم فقط آن زمان ۲۰ رمان منتشر میشده و امروز ۲۰۰ تا ۵۰۰رمان. تعداد عناوین رمانی که این سالها منتشر شده به اندازه کل رمان های دهه ۴۰ است. سال ۹۵ که با یک جایزه ادبی همکاری داشتم و آمار گرفتم فقط در این سال ۲۵۴ رمان منتشر شده بود، حالا ببینید کل رمانهای دهه ۴۰ چه تعداد است.

شهسواری سپس مدرن شدن را راهکار اصلی برای شکل گرفتن سنت رمان خوانی در فرهنگ ما دانست و گفت: راهکار شکل گرفتن سنت رمان خوانی در فرهنگ ما هم این است که ذاتا مدرن شویم. یک مسئله کاملا ساده است. رنسانس کجا و چگونه به وجود آمد جایی که مردم از بالا تا پایین متوجه شدند که خیلی چیزها را نمی‌دانند. اصلا مهمترین فرگشتگاه تاریخ غرب همین اضطراب نمی‌دانم بود. ما این نقطه را در تاریخ خود نداشته و هنوز هم نداریم و هنوز هم اگر از تک تک مردم بپرسی می‌گویند آنچه را لازم داریم می‌دانیم و هیچکس نگران نادانسته‌هایش نیست. وقتی هم که فکر می‌کنیم همه چیز را می‌دانیم به دنبال جواب هم نمی‌رویم. فکر می‌کنیم همه جواب ها را داریم. وقتی ذاتا مدرن شویم و اضطراب نمی‌دانم را تجربه کنیم کتاب و رمان هم خواهیم خواند.

ثبت نظر درباره این خبر
عضویت در خبرنامه