دریکی دیگر از مجلدهای جدید فرانتس، این پسر بچه شیطان و بازیگوش تصمیم میگیرد برای اولین بار در عمرش به عضویت تیم فوتبال در بیاید. او دلش میخواهد که یک روزی مثل یوزف برادرش قد بلند، پُرزور، پُردل وجرأت و از همه اینها مهمتر فوتبالیستی محشرشود. یوزف از آن بچههایی نیست که فقط در پارک فوتبال بازی میکنند. یوزف در باشگاهی درست وحسابی فوتبال بازی میکند. درتیم نوجوانان! مربیاش به بابا گفته که یوزف در فوتبال استعداد درخشانی دارد و گُل زدن توی خونش است. فرنتس هم فکر میکند که خودش هم در گلزدن دستکمی از یوزف ندارد اما بابا و یوزف فکر میکنند فرانتس هنوز برای بازی در یک تیم درست و حسابی هم خیلی کوچک است وهم خیلی ضعیف ! فرانتس ولی قبول ندارد او میگوید که درفوتبال باید فرز و چابک باشی تا بتوانی از پس همه بربیایی. و مهمتر این که موقع بازی مغز ترا هم به کار بیندازی.