جمعه ۲۱ آذر ۱۴۰۴
خبرگزاري ايرنا
به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، رمان «ماتیاس ساندورف»، درباره دو خلافکار است که پیامی رمزنگاریشده را که به گردن کبوتری وصل شده بود، پیدا میکنند. این پیام نقشهای برای آزادی مجارستان از زیر بار سلطه است. این دو شخصیت با نامهای سارکانی و زیرون، در مقابل دریافت پاداش قابل توجهی برنامهریزی میکنند تا عوامل توطئه را به نیروهای امنیتی تحویل دهند. ماتیاس ساندورف، ملیگرای مجارستانی، که در پی کودتایی نافرجام به اعدام محکوم شده است، از زندان اتریش فرار میکند، ثروتمند میشود و از خائنانی که عملیات او را لو دادهاند، انتقام میگیرد.
داستان ماتیاس ساندورف را میتوان در دسته آثار مهم ادبیات کلاسیک فرانسه قرار داد. ژول ورن در این رمان با المانهایی مانند جزیره، متون رمزنگاری شده، غافلگیری مخاطب و شخصیتهای جذاب و پیچیده، داستان را پیش میبرد. نویسنده از شخصیت ساندورف و داستان کمک میگیرد تا مخاطب کتاب را در جهان بچرخاند و ناشناختهها را به او نشان دهد.
این کتاب با عنوان Mathias Sandorf در سال ۱۸۸۵ منتشر شد.
دونامه از ژول ورن و الکساندر دوما
ژول ورن این رمان را پس از مرگ الکساندر دومای پدر، نویسندۀ «کنت مونت کریستو» منتشر شده در سال ١٨٤٤، به پسر او تقدیم میکند.
به الکساندر دوما
این کتاب را به شما و به یاد و خاطرۀ پدرتان، الکساندر دوما، راویِ یگانه تقدیم میکنم، دراین اثر سعی بر این داشتم تا از ماتیاس ساندروف یک مونت کریستوی سفرهای شگفتانگیز دیگر بسازم. تقاضا دارم این پیشکش را به نشان مهر عمیق بنده بپذیرید.
پاسخ الکساندر دوما
۲۳ ژوئن ۱۸۸۵
دوست عزیز
بسیار تحت تاثیر ایدهتان بابت پیشکش کتاب ماتیاس ساندروف قرار گرفتم و کتاب را به محض بازگشت از سفر، روز جمعه یا شنبه، خواهم خواند. در این پیشکش کنار هم قراردادن یاد پدر و دوستیِ پسر از طرف شما بسیار پسندیده بود. هیچکس به اندازه خالق مونت کریستو از خواندن داستانهای فانتزی درخشان، گیرا و منحصر به فرد شما لذت نبرده است. میان او و شما چنان قرابت ادبی مبرهنی وجود دارد که شما به معنی واقعی کلمه بیشتر پسر او هستید تا من. سالهای سال است دوستتان دارم و بسیار مفتخرم برادرتان باشم. از مهر بیپایانتان سپاسگزارم و امیدوارم ارادت بنده را نیز بپذیرید.
الکساندر دوما
درباره نویسنده
ول گابریل ورن، متولد ۸ فوریه ۱۸۲۸ و درگذشته ۲۴ مارس ۱۹۰۵، نویسنده، شاعر و نمایشنامهنویس فرانسوی بود که بیشتر شهرتش را مدیون نگارش کتابهای ماجراجویانهاش بود که دنیای داستانهای علمیتخیلی را دگرگون کرد.
او در خانوادهای مرفه در منطقه بندری شهر نانت فرانسه متولد شد. به خواست پدرش تحصیلاتش را در رشته حقوق به پایان برد، اما ذوق نمایشنامهنویسی و رماننویسی او را بر آن داشت که کمکم به سوی ادبیات کشیده شود. اگر چه در ابتدا در این کار موفق نبود و از دیدگاه مالی هم در مضیقه قرار گرفته بود، اما پس از آن به سرعت پیشرفت کرد. ژول ورن که ۷۷ سال زندگی کرد، نزدیک به ۸۰ داستان بلند و کوتاه و رساله پژوهشی و مقاله نوشته است.
او در مقام دومین نویسندهای است که کتاب هایشان از سال ۱۹۷۹ تاکنون، بیشترین ترجمه را به زبانهای گوناگون جهان داشته اند. پیش و پس از او به ترتیب آگاتا کریستی و ویلیام شکسپیر جا دارند.
قسمتی از متن کتاب
خانم باتوری سرش را پایین انداخته بود. با قلبی فشرده بیهیچ کلامی به حرفهای دکتر گوش داده بود.
دکتر از او پرسید:«شما جزئیات را میدانستید خانم؟»
«بله آقا، در روزنامهها خوانده بودم، حتما شما هم همینطور مطلع شدهاید.»
دکتر در پاسخ گفت:«بله خانم، در روزنامهها خواندم. اما موضوعی را که روزنامهها به دیلیل فوقسری بودنِ عملیات نتوانستند از آن بنویسند من به سبب افشاگری یکی از نگهبانهای قلعه میدانم و میخواهم به شما بگویم.»
خانم باتوری گفت:«بگویید آقا.»
«دستگیر شدن کنت ساندورف و انئین باتوری در خانۀ ماهیگیر آندئافراتو به دلیل خیانت کارپنا، مرد اسپانیایی، بود. اما سه هفته پیش از آن تاریخ آنها در خانۀ تریسته دستگیر شدند. چون خائنان آنها را به پلیس اتریش لو داده بودند.»
خانم باتوری گفت:«خائنان!»
«بله خانم و نشانۀ خیانت هم از نتیجۀ عملیات پیداست. خائنان اول یادداشتی رمزی را که بنا بود به دست کنت ساندروف برسد برگردن کبوتری پیدا کرده اند و رونوشتی از آن برداشتهاند. بعد در خانۀ کنت زاتمار موفق شدهاند یک کپی از جدولی بردارند که به کار رمزگشایی نامهها میآمده. بعد هم به محض اینکه از محتوای یادداشت باخبرشدهاند آن را به دولت تریسته گزارش دادهاند. بدون شک دولت بخشی از اموال توقیفی کنت ساندورف را صرف افشاگری کرده است.»
خانم باتوری که احساساتی شده بود و صدایش میلرزید گفت:« آن بیشرفها را میشناسید؟...»
دکتر پاسخداد:« خیر خانم. اما شاید سه محکوم آنها را میشناختند و اگر فرصت داشتند برای آخرین بار پیش از مرگ با خانوادهشان ملاقات کنند، نامشان را به آنها میگفتند!»
هیمنطور بود، خانم باتوری با پسرش آنجا نبود و بوریک در زندان تریسته بود و هیچکدام نتوانسته بودند آخرین دقایق کنار محکومان باشند.
خانم باتوری پرسید:«یعنی ما هرگز نخواهیم دانست آن مفلوکان که بودهاند؟» (صفحه ۲۳۸ و ۲۳۹)
کتاب «ماتیاس ساندورف» نوشته ژول ورن و ترجمه سوگل فراهانی، در قطع پالتویی، جلد سخت(گالینگور) کاغذ تحریر، در ۶۳۵ صفحه، شمارگان ۷۷۰ نسخه، در سال ۱۴۰۴ توسط نشر آفرینگان از زیرمجموعههای نشر ققنوس منتشرشد.


