زنی در آسایشگاهی در ژاپن بستری است. او در نامهای بلند به برادرش از وقایع آسایشگاه و اتفاقاتی که برایش میافتد میگوید. اما آنچه روایت فصل قحطی کنگر را متامیز و خواندنیتر میکند شرحِ داستان زندگی زنِ راوی و خانوادهاش از زبان اوست. جنبههای سیاسی و اجتماعی داستان در کنار جنبههای عاطفی و احساسی آن کتاب را تبدیل به رمانی درخور توجه کرده است. مفاهیم عشق، مرگ، فقدان، حسرت و جدایی از وطن بر بستری از تاریخ نانوشته روایت میشود. فصل قحطی کنگر به نوعی داستان همۀ کسانی است که رنج کشیدهاند و دم بر نیاوردهاند و سکوتشان سرشار از نگفتههاست.