منبع: خبرگزاری کتاب ایران ایبنا
شنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۸
...........................
خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-هادی معیریان: شاید یکی از بزرگترین ترسهای یک نویسنده آن باشد که همواره با درخشانترین اثرش مقایسه شود و از آن اثر و در واقع از خودش شکست بخورد.
البته این مقایسه، لزوما به معنای شکست دن براون از اثر درخشانش «کد داوینچی» نیست، چرا که شواهد و فروش آخرین کتاب او هیچ نشانی از شکست ندارد. ضمن آنکه مدیوم سینما همچون آثار پیشین دن براون هنوز به سراغ «پیدایش» نرفته است.
دن براون و شاخصه محصولات آمریکایی
برای کسانی که مشتری محصولات فرهنگی آمریکایی هستند، الگو واژهای آشناست. این الگوها را که در سینما و ادبیات با ژانر میشناسیم در محصولات آمریکایی به اوج میرسند. گرچه این الگومحوری مختص محصولات فرهنگی نیست و پیشزمینهای تاریخی در اقتصاد و صنعت به شیوه خط مونتاژ دارد. برخی از جامعهشناسان نظیر «جورج ریتزر» از آن در نظریهای بهنام «مک دونالدی شدن» نام برده و بهعنوان شاخصهای برای پدیده آمریکاییشدن دنیای بعد از جنگ جهانی دوم برمیشمرند. اما نکته فریبنده و رازآلود در مورد این محصولات این است که بهرغم پیروی از الگویی مشخص، پیشبینیپذیر و از پیش معلوم، این آثار همواره جذاب بوده و لااقل در جذب مخاطب جهانی بسیار موفق عمل کردهاند.
در مورد دن براون نویسنده توانای آمریکایی هم این راز وجود دارد و به نحوی خاصی با در هم تنیده شدن با شخصیت نویسنده موجبات خلق آثاری جذاب و موفق را فراهم آورده است.
دن براون را با اثر شاخصش «کد داوینچی» میشناسیم؛ اثری که تقریبا تا امروز بهترین و جنجالیترین رمان اوست و همواره بهعنوان سنجهای برای ارزیابی آثار دیگر او استفاده میشود و ذهن خواننده با توجه به الگوهای تکراری، ناخودآگاه هر اثری از او را با «کد داوینچی» مقایسه میکند.
«پیدایش» نیز به عنوان آخرین رمان دن براون، ما را با این چالش مواجه میکند که این الگوی تکراری ارزش خواندن و وقت گذاشتن به عنوان اثری متفاوت را دارد؟
طبق معمول با یک رابرت لنگدان معرف حضور، یک خانم زیبا، یک راز پیچیده در اسطورهها و نشانههای باستانی، یک یا چند کاتولیک متعصب که مدافع یک راز باستانیاند، یک قتل، یک قاتل با شخصیت عجیب و مقدار لازمی جنجال سیاسی و مذهبی طرفیم. اما با تورق کتاب درمیابیم بهرغم اینکه ممکن است فکر کنیم تکرار این الگوها ما را خسته کند، اثر به نحو جذابی خواننده را به دنبال خود میکشد.
در واقع این مهارت دن براون در ارایه جذابیتهای مستتر در این الگوهاست که «پیدایش» را سر پا نگه میدارد و آن را بهعنوان رقیبی سرسخت برای شاهکار مشهور خودش مینمایاند.
موضوع جهانشمول و کنجکاوی مقدس
اگر در «کد داوینچی» احتمال تداوم نسل عیسی مسیح با ازدواج و دیدن نواده دختری مسیح در چهره «سوفی» جنجالآفرین میشود و در "فرشتگان و شیاطین" پشت پرده و مناسبات انتخاب پاپ جدید، این بار راز نویسنده جهانشمولتر و جنجالیتر است. همچنان که نحوه ارایه این راز در ابتدای داستان بسیار تکاندهنده و ترغیبکنندهتر است. موضوع (از کجا آمدهایم و به کجا میرویم) سئوال و در واقع رازی جهانشمولتر از احتمال تداوم نسل مسیح است. چرا که افراد بیشتری را در سطح جهان درگیر میکند و جنجالی پردامنهتر از آن ایجاد میکند.
او در این اثر دیگر با جهان مسیحی طرف نیست بلکه پیروان مذاهب گوناگون را که ابتدا و انتهای جهان را در آثار مذهبی خود بازشناختهاند، در برابر دارد. گرچه تقابل او در این رمان همچنان با فرهنگ کاتولیک است.
ادموند کرش دانشمند سایبرنتیک در یک مکان مذهبی نمایندگان سه دین بزرگ ابراهیمی را با کشف جدیدش درباره منشا و پیدایش حیات و سرنوشت بشریت به چالشی مرگبار میکشد و این چالش موتور پرقدرتیست که داستان را با پیشرانه تقابل یا تعامل علم و دین به پیش میبرد و از این جهت «پیدایش» شروعی توفانی و مثالزدنی دارد که میتواند آرزوی هر نویسنده ادبیات ژانر باشد.
تکامل مهارت ویژه براون
یکی از مهارتهای ویژه دن براون توانایی در هم پیچیدن حقیقت و غیرحقیقت در کلافیست که جدا کردن آن دشوار است. جمله ابتدایی کتاب که «همه آثار هنری، معماری، اماکن و نظریههای علمی و نهادها اشاره شده در این داستان واقعیند» خواننده را با چالش جدی بین حقیقت و تخیل روبهرو میکند. گرچه به مدد اینترنت و گوگل سرچ میتوان اندکی از فشار این کلاف سردرگم کاست اما نمیتوان منکر این توانایی ویژه براون شد که به سادگی میتواند حقایق مسلم شناخته شده تاریخی و علمی را به چالش بکشد و خواننده را چون کودکی سرگردان در هزارتو، به دنبال خود روان کند.
یکی از جنجالیترین قسمتهای این کلاف، تمرکز بر نظام سیاسی- پادشاهی اسپانیاست که بعد از دیکتاتوری فرانکو، پادشاه و ولیعهدی با نام ومشخصات جدید به جای خوان کارلوس و فیلیپه (پادشاهان قبلی و فعلی اسپانیا) مینشاند اما چالشهای واقعی آنان در تقابل اسپانیای کاتولیک با دنیای مدرن را به آنها تحمیل میکند، آن هم در شرایطی که اسپانیا با موج استقلالطلبی بخش کاتالونیا مواجه است.
براون با ارجاعات واقعی به اماکن هنری، مذهبی و سلطنتی این باور را پر رنگ میکند که موضوع داستانش در حقیقت نظام سلطنتی اسپانیا را درگیر خود کرده است و اتفاقا این موضوع باعث ایجاد اعتراضاتی در اسپانیا شده است؛ یعنی همان چیزی که براون برای آن خود را آماده کرده و از آن به هیچ وجه ناراحت نمیشود.
اما در بخش دیگری از چالشی که دن براون ایجاد میکند اغراق وی سستتر و کم بهرهتر از مهارت وی در «کد داوینچی» است. آنجا که ادموند کرش ادعا میکند با کشف جدیدش تمامی تصورات و ایمان مردم کره زمین را دگرگون میکند، گرچه بستری مناسب برای تعقیب داستان را فراهم میآورد اما در نهایت داستان، دن براون تریبون روایت را به دست چند فیزیکدان و زیستشناس میدهد تا نظریات خود درباره هسته اولیه پیدایش حیات در کره زمین را بیان کنند و کرش در واقع با مدلسازی ابر کامپیوترش نظریهای مربوط به دهه 50 میلادی مبنی بر پیدایش نظم از درون بینظمی کیهان را اثبات میکند و آن را بسط و گسترش میدهد. همچنین آیندهای از بشریت را تصویر میکند که شاید بسیاری از ما نیز در تخیل خود آن را در قالب پیوند ماشین با انسان تصور کردهایم. "پیدایش" در بخشهایی بسیار شبیه "ادیسه2001" استنلی کوبریک میشود و ابرکامپیوتر سخنگوی کرش در این رمان به شدت شبیه کامپیوتر ایستگاه فضایی در این فیلم و یا حتی معشوقه مونث تئودور در فیلم " او" ساخته اسپایک جونز میشود.
اما استفاده هوشمندانه براون از تکنولوژی و جدیدترین ابداعات بشری در زمینه فنآوریهای هوشمند و هوش مصنوعی به خوبی در داستان جا افتاده و خواننده بسیار بیشتر از قبل از مهارت و تسلط براون بر فناوریهای جدید متعجب شده و احساس میکند با زبانی ساده و قابل فهم در معرض کورانی از دادههای جدید و تئوریهای مدرن قرار میگیرد و برخی از باورهای پیشینش را در محک آزمون میبیند و از این جریان سیال اطلاعات که از خلال داستانی پر کشش و جذاب او را در خود غرق میکند، لذت میبرد.
در نهایت «پیدایش» اثریست که در بسیاری از موارد شانه به شانه کد داوینچی میزند و گاهی حتی جذابتر و مهیجتر است اما پایان رمان گرچه جذاب، گیرا و تا اندازه زیادی اخلاقی و الهامبخش است اما از کد داوینچی کاملا ضعیفتر به نظر میرسد.
آستین دن براون و شعبدههای آینده
دن براون دارای ذهنی درخشان و فریبنده است برای کسانی که آثار او را دنبال میکنند او مانند شعبده بازیست که هر دم از آستین و کلاهش اثری خارقالعاده بیرون میآورد. این برای یک نویسنده ژانر یک موهبت حسادتبرانگیز است که بتواند با ابزار و چوب دست تکراریاش شعبدههای جدیدی بیافریند. قطعا این استعداد با مطالعه و تحقیق وی بر روی راز و رمزهای پیچیده در دنیایی که به سمت رمزگشایی و اسطورهزدایی میرود محقق شده است. استعدادی که در جامعه ارج نهاده میشود، سود میآفریند، جذابیت خلق میکند و درنهایت به هدف نهایی هنر که گسترش امید و اخلاق است نزدیک میشود.
در جایی از رمان، کرش به پرفسور لنگدان میگوید:"شاید یادت مانده باشد شخصا چه اطمینانی به تو دادم؛ این که تا زندهایم به چشم خودمان میبینیم افسانهها تقریبا همگی با پیشرفتهای علمی نابود میشوند" اما در پایان داستان رابرت لنگدان شعر کلیدی ویلیام بلیک را برای کشیش پیر نگهبان کلیسای "ساگاردا فامیلیا" در بارسلون این طور معنا میکند "دانش دلانگیز باوهای خرافی را محو میکند.... تا مذاهب خوش یمن جوانه بزنند". و بدینترتیب پرفسور لنگدان با خوشبینی به آینده علم و باورهای انسانی به موطن برمیگردد تا شاید در داستانی دیگر از دن براون خواننده آثار او را در کشف رمزهای باستانی و پیوند با آینده هستی همراهی کند.