گروه انتشاراتی ققنوس | فاصله گرفتن از تاریخ‌نگاری نخبه‌گرا و گام برداشتن در حوزه تاریخ‌نگاری اجتماعی
 

فاصله گرفتن از تاریخ‌نگاری نخبه‌گرا و گام برداشتن در حوزه تاریخ‌نگاری اجتماعی

نمایش خبر

........................

خبرگزاری ایبنا

شنبه 26 آذر 1401

........................

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- روایت فرادستان و سرآمدان جامعه همواره رویکرد غالب تاریخ‌نگاری در ایران بوده است. رویکردی که با پذیرش انحصاری عاملیت تاریخی و اجتماعی صاحبان قدرت و نخبگان فکری، تاریخ سیاسی و روشنفکری را سزاوار تاریخ‌نگاری دانسته است. کتاب «جامعه‌نگاری عهد قاجار» رویکردی متفاوت با تاریخ‌نگاری رایج و نخبه‌گرایانه دارد و می‌کوشد مردم را از حاشیه به متن تاریخ‌نگاری بیاورد. این اثر با گذر از تقسیم‌بندی‌های کلاسیک تاریخ‌نگاری و با اتخاذ روشی جدید در تاریخ‌نویسی اجتماعی، ضمن پرداختن به حوزه‌های مورد پژوهش در عرصه‌های عمومی زیست مردم با نگاهی جزیی‌نگر به توصیف آداب و رسوم و زندگی در عهد قاجار می‌پردازد. کتاب «جامعه‌نگاری عهد قاجار» با عنوان فرعی تاریخ اجتماعی و زندگی روزمره مردم در دوران قاجار از سوی دکتر پریسا کدیور، دانش‌آموخته جامعه‌شناسی سیاسی و پژوهشگر تاريخ معاصر و مدرس دانشگاه تالیف شده و نشر ققنوس آن را چاپ و راهی بازار نشر کرده است. در این باره با وی گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:
 
در کتاب «جامعه‌نگاری عهد قاجار» به «تاریخ‌نگاری اندیشه یا به تعبیر عینی‌تر «تاریخ‌نگاری روشنفکری» اشاره کردید که این تاریخ‌نگاری حتی تا بعد از پیروزی انقلاب هم ادامه داشت و رایج‌تر از «تاریخ‌نگاری سیاسی» بود، در تبیین این تاریخ‌نگاری‌ها هر کدام چه دوره‌ای را در برمی‌گیرند و هر یک چه تفاوتی با دیگری دارد؟ امروز کدام یک از این تاریخ‌نگاری‌ها رایج است؟
تاریخ‌نگاری سیاسی قدیمی‌ترین نوع تاریخ‌نگاری است. کاتبان درباری با روایت حکایت پادشاهان و مناسبات قدرت رجال سیاسی پیشگام تاریخ‌نویسی بودند. بدین‌ترتیب تاریخ‌نگاران ایرانی از روزگار کهن به شرح جنگ‌ها و فتوحات شاهان، چند و چون برآمدن و سقوط سلسله‌های پادشاهی، شیوه مملکت‌داری و سرگذشت دولتمردان بوده است. تاریخ‌نگاری قدرت که در دوران متأخر «تاریخ‌نگاری سیاسی» نامیده شده، تا اواسط دوره قاجار و ظهور طبقه منورالفکر در عرصه تاریخ‌نگاری یکه‌تازی می‌کرد تا آنکه نخستین نسل منورالفکری در ایران به منتقدان جدی تاریخ‌نگاری منشیان و کاتبان درباری بدل و گشاینده مسیر جدیدی در نگارش تاریخ شدند که بر «تاریخ‌نگاری فکر» استوار بود و دهه‌ها بعد به همین عنوان روایت غالب در تاریخ‌نگاری ایران شد. این نوع از تاریخ‌نگاری به طور منسجم به مطالعه تاریخ اندیشه در ایران معاصر و سیر دگرگونی‌های فکری از دوره قاجار و تأثیر اندیشه‌ورزان تجددخواه بر تحولات ایران پرداخت و به تعبیری راوی سیر روشنفکری در ایران شد. این رویکرد چنان موج قدرتمندی در تاریخ‌نگاری ایجاد کرد که تا چندین دهه مورخان منحصرا بر تاریخ فکر و اندیشه در ایران و آراء و دیدگاه روشنفکران متمرکز شدند. تاریخ‌نگاری اندیشه یا به تعبیر عینی‌تر «تاریخ‌نگاری روشنفکری» در ایران تا دهه‌ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی چنان بر حوزه تاریخ‌نگاری حکمروایی می‌کرد که گوی سبقت را با فاصله  زیادی از رقیب پر قدمت خود، تاریخ‌نگاری سیاسی ربوده بود.
                                        
در کتاب «جامعه‌نگاری عهد قاجار» آمده در داستان پرفراز و نشیب تاریخ‌نویسی در ایران همواره یک غایب بزرگ و اصلی وجود دارد و آن مردم عادی هستند و در ادامه آمده است که این کتاب نوع جدیدی از روش‌شناسی مطالعات تاریخی را اتخاذ کرده که تلفیقی نوآورانه از تجربه‌های تاریخ‌نویسی مردم است، این تلفیق نوآورانه چگونه انجام گرفته و تا چه حد زوایای پنهان زندگی مردم مورد کنکاش قرار گرفته است؟
تاریخ‌نگاری فکری و سیاسی که نحله‌های رایج و غالب تاریخ‌نگاری تا هم‌اکنون هستند، از آنجا که در انحصار سرآمدان سیاسی و فکری قرار داشتند می‌توان ذیل عنوان «تاریخ‌نگاری نخبه‌گرا» جای داد. عاملیت در هردوی آنها طبقه نخبه جامعه است و کنشگری اجتماعی و سیاسی منحصر به فرادستان است. بدین‌ترتیب در روند کلی تاریخ‌نگاری در ایران مورخان اغلب با جداسازی نخبگان، بقیه جامعه را به صورت کلیت بی هویتی به نام توده کنار گذاشته و قابل اعتنا برای مطالعه ندانسته‌اند. کتاب «جامعه‌نگاری عهد قاجار» می‌کوشد با فاصله گرفتن از تاریخ‌نگاری نخبه‌گرا در حوزه تاریخ‌نگاری مردم گام بردارد. آن اثر با رویکرد «تاریخ‌نگاری روزمره» که شاخه‌ای کمتر پرداخته شده از تاریخ‌نگاری اجتماعی است، عاملیتی متفاوت با تاریخ‌نگاری سنتی و نخبه‌گرا دارد و فعالیت‌ها و کنش‌های ناآگاهانه روزانه مردم را سوژه اصلی پژوهش خود قرار می‌دهد. ضمن آنکه با نگاهی بین رشته‌ای که مبتنی بر تاریخی‌سازی علوم‌اجتماعی و مطالعات فرهنگی و اقتصادی است، سبک جدیدی از روش‌شناسی مطالعات تاریخی را اتخاذ کرده که تلفیقی نوآورانه از تجربه تاریخ‌نویسی مردم است.

نقطه افتراق کتاب «جامعه‌نگاری عهد قاجار» با تاریخ‌نگاری‌های پیشین در چیست و زبان تاریخ‌نگاری به نظر شما چگونه باید باشد تا خواننده به تعبیر شما به تماشای تاریخ بنشیند؟
نقطه افتراق مهم کتاب «جامعه‌نگاری عهدقاجار» با دیگر پژوهش‌هایی که در ارتباط با دوره قاجار و دیگر دوره‌های تاریخی صورت گرفته آن است که می‌کوشد با پذیرش عاملیتی متفاوت از تاریخ‌نگاری رایج و سنتی، به زندگی مردم کوی و برزن بپردازد و با هویت بخشی به آنها و پذیرش کنشگری عامه در روند تاریخ، مردم را از حاشیه تاریخ‌نگاری به متن بیاورد و «بود» و «باش» مردم گمنام را به موضوع محوری نگارش یک دوره تاریخی بدل کند. کتاب اگرچه خط سیر فراخی را طی می‌کند، با نگاهی جزئی‌نگرانه زندگی روزانه، مناسبات خانوادگی، کسب و کار و تفریح و سرگرمی و فرهنگ و اندیشه ایرانیان عهد قاجار را بررسی می‌کند. قطعا بیان خرده‌روایت‌های مردم عادی با روند کلی‌گرایی تاریخ‌نگاری سنتی که صرفا بر تحولات و رویدادهای مهم سیاسی دوره‌های تاریخی تمرکز دارد، مغایر است. اما نقطه افتراق این اثر با تاریخ‌نگاری‌های پیشین بدین جا ختم نمی‌شود؛ کتاب جامعه‌نگاری عهد قاجار کوشیده است تجارب تاریخ عامه در دوره قاجار را به نثری سلیس و روان و زبانی ساده روایت کند. نظام‌های زبانی و آرایه‌های ادبی همچون حجابی مانع درک آزادانه از روایت‌های تاریخ و عینیت یافتن تجارب تاریخی در ذهن مخاطب می‌شود. مورخ می‌بایست بی پرده و بدون طنازی‌های ادبی خواننده را با تاریخ روبه‌رو کند تا پیش و بیش از آنکه خوانش متون تاریخی داشته باشد، لذت دیداری از روایت‌های تاریخی ببرد. ابزار کار مورخ منابع تاریخی هستند، نه بیان آراسته. چرا که به قول آدمیت «تاریخ‌نگاری غیر از فن نقالی است» این اثر کوشیده است با طرح جزئیات کم نظیر از گستره زندگی فردی و آداب و رسوم روزمره مانند آداب مهمانی و معاشرت، غذا خوردن، ازدواج و سفر و امثالهم و روایت‌های مستند از زیست اجتماعی، تصویر روشنی از گذشته زندگی مردم دوره قاجار را به نمایش بگذارد تا مخاطب به تماشایش بنشیند.
 
 

کتاب «جامعه‌نگاری عهد قاجار» از چه منظرهایی به جنبه‌های مختلف زیست زنان در دوره قاجار پرداخته است؟
از آنجایی که در کتاب پیشینم «پرده‌نشینان عهد ناصری» به صورت منسجم و متمرکز به جنبه‌های مختلف زیست زنان پرداخته بودم، بنابراین در این اثر متأخر دیگر نگاه تفکیکی و جنسیتی به جامعه قاجار نداشتم. با این وجود در شرح حوزه‌های گوناگون زندگی فردی و جمعی عامه، به زنان به عنوان بخشی از جامعه پرداخته شده است. به ویژه در فصل‌های پوشش و آرایش مردم  و آیین‌های ملی و مذهب دوره قاجار و در بخش‌های آداب و رسوم ازدواج و مهمانی و بهداشت و درمان و... زندگی روزانه زنان با جزئیات بیشتری ترسیم شده است. همچنین پیروی روند کلی کتاب، تغییر و تحولاتی که با ورود مدرنیته و به طور خاص در اوان تکوین مشروطه و پس از تدوین نخستین قانون اساسی در روزهای آخر حکومت مظفرالدین‌شاه در زندگی خانوادگی و حضور اجتماعی زنان ایجاد شد، آمده است. برای نمونه، هنجارهای جدیدی در حیطه زندگی زناشویی و ازدواج به وجود آمد که آشکارا از الگوی غربی پیروی می‌کرد و احساسات و عواطف وارد مناسبات زناشویی شد. به همین سیاق شرایط زندگی زنان با رواج آرام تک‌همسری، مشروع شمرده شدن تدریجی درخواست طلاق از سوی زنان و... بهبود می‌یافت. در حوزه اجتماعی نیز با پذیرش حق آموزش دختران  و مشروع شمرده شدن تدریجی حضور زنان در عرصه عمومی مسیر تازه‌ای برای هویت اجتماعی زنان گشوده شد. با این وجود نباید از نظر دور داشت که تنها طیف کوچکی از زنان طبقه سرآمد بیشترین بهره را از تغییرات تحول‌خواهانه و تجددطلبانه پس از مشروطه بهره بردند و غاطبه زنان شهری و روستایی و ایلیاتی همچنان با هنجارهای مردسالارانه و سنتی می‌زیستند. اما تغییرات تحول‌خواهانه اواخر دوره قاجار آنقدر ساختارشکنانه بود که سرآغاز مسیر بی بازگشت گذر از سبک سنتی به مدرن شد.
 
نظام طبقاتی در دوره قاجار بر چه اساسی تعیین می‌شد و هر طبقه چگونه می‌توانست در رده بالاتری قرار بگیرد؟
کتاب در تشریح ساختار نظام طبقاتی در دوره قاجار با رویکرد جامعه‌شناختی جامعه آن دوره را بر اساس میزان عایدات، محل امرار معاش و موقعیت اجتماعی به چهار طبقه تقسیم کرده است. طبقه سرآمدان که مشتمل بر طبقه اشراف و خانواده منتسب به شاه و نخبگان اجتماعی مانند روحانیون طراز بالا، رجال عالی مرتبه، بازرگانان بزرگ و منورالفکران می‌باشند. طبقه متوسط که شامل تجار خرده پا، کسبه، پیشه‌وران، صنعتگران، روحانیون و اطباء و طبقه فرودست که مشتمل بر مستخدمین کارگران روزمزد دوره‌گردها و اکثریت روستاییان و عشایر است و بالاخره افراد بی طبقه که شامل آن دسته از گروه‌هایی می‌شود که انگل‌وار زندگی می‌کردند مانند لوتی‌ها، دراویش، متکدیان و مطرب‌ها. لازم به ذکر است که مطرب‌ها علی‌رغم آنکه کسب درآمد داشتند به خاطر جایگاه بسیار نازل اجتماعی در گروه افراد بی طبقه قرار گرفتند. فاصله و شکاف طبقاتی در ایران دوره قاجار مانند نظام طبقاتی در اروپا نبود که گذار بین طبقاتی بسیار مشکل و در مواردی غیر ممکن باشد. برای نمونه اشرافیت در آن دوره می‌توانست پدیده‌ای یک نسلی باشد که با موقعیت سیاسی یا ثروت حاصل شده بود. این خانواده‌ها برای کسب مشروعیت با اشراف سنتی وصلت می‌کردند و واجد امتیازات اشرافی می‌شدند. بدین‌گونه طبقه اشراف قاجار در گذر زمان بسط یافت و خانواده‌هایی که نسبت سببی با شاهان قاجار داشتند نیز بدان افزوده شدند.
 
با توجه به ساختار اقتصادی دوره قاجار مبادلات مالی و پولی در دوره قاجار و وضعیت تجارت و داد و ستد خارجی در این دوره چگونه بود و «مجلس وکلای تجار» چگونه و با چه هدفی شکل گرفت؟
تجارت یا روند دادوستد خارجی در دوران حکمرانی قاجار فراز و نشیب زیادی داشت. تغییرات در این حوزه کیفی و کمی بود. البته در طول این دوره با افزایش مناسبات سیاسی حکومت قاجار با دول اروپایی به تدریج سهم طرف‌های تجاری غربی در تبادلات خارجی ایران افزایش یافت. اما در این مبادلات میزان واردات بر صادرات پیشی گرفت و از سوی دیگر انگلیس و روسیه از طریق کنترل حمل و نقل دریایی و خشکی و مهم‌تر از آن تعرفه‌ها و گمرک کنترل تجارت در ایران را به دست گرفتند. تعیین تعرفه‌ها و عوارض گمرکی که آشکارا به نفع تجار خارجی تغییر یافت ضربه بزرگی بر پیکر نحیف تجارت ایران وارد کرد. این معضل در کنار فقدان راه‌های ارتباطی هموار، بحران‌های ادواری ناشی از قحطی و بیماری‌های مسری مرگبار و فقدان وسایل حمل و نقل مناسب که انتقال مال‌التجاره را برای تجار دشوار و گران می‌ساخت، عایدات تاجران ایرانی را به طور چشمگیری کاهش داده بود. ضمن آنکه اختیارات بی حد و مرز حکام ولایات و عدم نظارت حکومت بر آنها همواره تهدیدی جدی برای مالکیت خصوصی آن دوره به شمار می‌آمد. عمال حکومتی می‌توانستند به بهانه‌های مختلف به اموال و املاک تجار دست‌اندازی کنند. افزون بر اینها، تجار از نظام مالیاتی و گمرکی حاکم که آشکارا در مقایسه با تجار خارجی بر آنان اجحاف می‌کرد، ناراضی بودند. در اواخر دوره ناصری نارضایتی تجار به اوج خود رسید، ناصرالدین شاه که از نارضایتی و عوارض سوء رکود تجارت بیمناک بود، با اعطای مجوز تشکیل مجلس وکلای تجار موافقت کرد تا اهل تجارت خود به اوضاع کسب و کار خویش سامان دهند و مطمئن به حمایت شاه باشند. این نخستین تشکل سازمان‌یافته صنفی به صورت مدنی و به اعتبار و تلاش بازرگانان متنفذ شکل گرفت. اما علی‌رغم وعده حمایتی شاه، پس از مدت کوتاهی به دلیل سنگ‌اندازی حکام ولایات و برخی از وزرای شاه دولت مستعجل شد.
 


نظام مالکیت زمین(نظام فئودالی) در دوره قاجار چگونه بود و این نظام مالکیت چه تاثیری در وضعیت معیشت روستاییان و شهرنشینان داشته است؟

در نظام مالکیت زمین‌های کشاورزی پنج نوع زمینداری در روستاها و اراضی کشاورزی ایران وجود داشت: املاک خالصه، املاک تیول، املاک اربابی، املاک وقفی و املاک رعیتی.
املاک خالصه اراضی سلطنتی و زمین‌هایی بودند که در اختیار مستقیم شاه قرار داشتند و شاه کشت و برداشت از آنها را بر عهده رجال سیاسی و درباری گذاشته بود. در بخشی از اراضی و روستاهای خالصه که در اجاره برخی از صاحب منصبان حکومتی قرار داشت مستأجر خالصه افزون بر مبلغ مال‌الاجاره می‌بایست مالیات مقرر دیوانی و مقادیری از محصولات زمین خود را به شاه می‌داد. طریقه دیگر واگذاری اراضی سلطنتی اعطای تیول بود. اعطای تیول به جای دادن مواجب یا حقوق مقرر به عمال حکومت صورت می‌گرفت. بنابراین تیولدار درآمد حاصل از فروش محصولات اراضی و عواید مالیات آن منطقه تیول را به جای حقوق خود بر می‌داشت. آنها از این فرصت بیشترین بهره‌برداری را داشته باشند و از هیچ اقدامی دریغ نمی‌ورزیدند.
 
رجال درباری علاوه بر این دو نوع زمین‌داری، 91درصد از املاک خصوصی یا اربابی را هم در مالکیت خویش داشتند. البته نباید از نظر دور داشت که مالکیت خصوصی در ایران دوره قاجار مانند دوره‌های پیشین از ناامنی آسیب بسیاری دید. زیرا شاه و کارگزاران حکومتی تصاحب املاک و دارایی را در هر زمان و مکانی برای خود محفوظ می‌داشتند. همین امر سبب شده بود تا ملاکین برای حفظ اراضی و املاکشان از تعدی حکومت، آنها را وقف مساجد یا اماکن مذهبی کنند. البته در سال‌های پس از انقلاب مشروطه، با تضعیف جایگاه پادشاه در قانون اساسی، از میزان املاک موقوفه به میزان قابل توجهی کاسته شد. بدین اوصاف، نظام مالکیت زمین تا اوایل قرن چهاردهم ق در ایران نظام فئودالی بود. اما تفاوت عمده‌ای با نظام فئودالی اروپای قرون وسطی داشت. برای نمونه، دهقانان ایرانی با سرف‌های اروپایی -که قانونا به زمین وابسته بودند و بخشی از دارایی ارباب محسوب می‌شدند- موقعیت حقوقی متفاوتی داشتند. آنها نه تنها قانونا وابسته به زمین نبودند بلکه حتی در بهره‌برداری از محصول زمین اربابی رابطه حقوقی خاص داشتند. سهم مالک و زارع از محصول زمین بر طبق عوامل چندگانه کشت و زرع (زمین و آب و بذر و ابزارآلات کشاورزی) تقسیم می‌شد. البته اغلب دهقانانی که روی زمین‌های اربابی کار می‌کردند چون مالک عوامل چندگانه نبودند، تنها به اندازه خوراک سالانه خانواده خود می‌توانستند از محصول بردارند. بنابراین عایدی رعیت‌ها بسیار اندک و بخور و نمیر بود.

ساختار شهری دوره قاجار در کتاب «جامعه‌نگاری عهد قاجار» چگونه تبیین شده و چه خصیصه شهری در دوره قاجار آن را از دوران دیگر متمایز می‌کند؟
الگوی شهرسازی سنتی ایران تحت تأثیر شرایط و مختصات محیطی و فرهنگ هر ناحیه شکل گرفته بود. اما با وجود تفاوت‌های بومی، سیما و بافت شهرها از یک قاعده کلی پیروی می‌کرد. بنا بر تعاریف سیاحان و تصاویر به جا مانده از شهرهای دوره قاجار عناصر اصلی ساختارشهرها عبارتند از: حصارها، کوچه‌ها، بناهای عمومی چون بازار، مساجد، مدرسه، حمام، آب انبار، کاروانسرا، چاپخانه و فضاهای بازی مانند گورستان، میدان، باغ‌های شهری و محلات مسکونی. ساختار کلی شهر در حصار برج و باروهایی قرار داشت که با دروازه‌هایی به بیرون راه پیدا می‌کرد. بدین ترتیب، بافت شهرهای ایران به صورت محورهای اصلی مابین دروازه‌ها و مرکز شهر و عناصر و فضاهای شهری پیرامون آنها امتداد داشت. از اواخر قرن نوزدهم با ورود اندیشه‌های مدرنیته به ایران و ورود تجددخواهان به ساختار اجرایی و حکومتی، تمایلات تحول‌خواهانه آنها برای نزدیک کردن سیمای سنتی شهرها به الگوی شهرهای اروپایی در دارالخلافه ناصری نمود یافت و پایه‌گذار سبک جدیدی در شهرسازی شد که به «سبک تهران» معروف شد و به تدریج چهره کهن شهرها را در اواخر دوره قاجار تغییر داد.
 
در کتاب «جامعه‌نگاری عهد قاجار» آمده است که آیین‌های ملی مذهبی در کنار هم رفتارهای جمعی مشترک مردم این سرزمین را شکل داده و هویت‌بخش جامعه ایرانی بوده است، برگزاری آیین‌های ملی مذهبی در دوره قاجار از نگاه کتاب «جامعه‌نگاری عهد قاجار» چگونه بیان شده است، آیا یکی بر دیگری برتری داشت یا به نوعی هم‌پوشانی داشتند، کدام یک از این آیین‌ها پررنگ‌تر برگزار می‌شدند؟
در سالنامه ایرانیان از دیرباز آیین‌های ملی و مذهبی در کنار هم رفتارهای جمعی مشترک مردم این سرزمین را شکل داده و هویت‌بخش جامعه ایرانی بوده‌اند. اما در گذر زمان و به طور خاص با تشکیل دولت صفوی، که تشیع مذهب رسمی کشور شد و قدرت سیاسی با آموزه‌های مناسک شیعه اقدام به هویت‌سازی کرد، به تدریج صبغه دینی آیین‌های ایرانی بیشتر شد و مناسبت‌های ملی ارزش و اهمیت کمتری یافتند. چنانکه تا دوره قاجاریه قسمت اعظم آیین‌های مردمی با مذهب تشیع ارتباط می‌یافت و از مناسک ملی و غیرمذهبی تنها عید نوروز توانست همچنان جایگاه و اهمیت پیشین خود را حفظ کند. ناگفته نماند که اراده و تلاش حکومت در این امر تاثیر بسزایی داشت. برای نمونه، تلاش پادشاهان قاجاردر برگزاری مراسم عزاداری محرم به ویژه تعزیه و نیز اهمیت برگزاری هر چه باشکوه‌تر جشن‌های عید نوروز در پررنگ شدن آیین‌های مرتبط با آنها در دوره قاجار موثر بود.

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه