کمتر کسی را در تاریخ تمدن ایرانی و اسلامی میتوان یافت که در حد و اندازهٔ امام محمد غزالی به فلسفه و تفکر عقلانی تاخته باشد.
او را خصم فلسفه، عامل انحطاط و دشمن قسمخوردهٔ فکر فلسفی در جهان اسلام دانستهاند. از او رسالههای متعدد و متنوعی در دست است که مشهورترینِ آنها، همان رسالهای است که بزرگترین تصویر از او را در تاریخ ساخته است: تهافتالفلاسفه. آوازهٔ غزالی عمدتاً به همین تصویر فلسفهستیزِ آن برمیگردد، تصویری که سدهها پاییده و کماکان نیز تصویر غالب از او را ساخته است. کتابی که در دست دارید در ادامهٔ جریان نوظهوری در غزالیپژوهی نوشته شده است که دقیقاً علیه این تصویر کمابیش نهادینه، و به نفع تصویر دیگری، استدلال میکند: غزالیِ فیلسوف. این تصویر جدید غزالی را در کسوت متفکری در ادامهٔ سنت فلسفی ابنسینا معرفی میکند که آثارش مشحون از تعالیم فلسفی است. نویسنده به صورت مشخص بر این باور است که غزالی نهتنها خصم فلسفه نیست، بلکه از بزرگترین و خلاقترین مروجان فلسفه در قرون میانی اسلامی است. غزالی در نظر او متفکری است که رندانه در قالبی عرفانی کار فلسفی کرده و میراث او تحولی عمیق در تمامی نواحی اندیشهٔ اسلامی پدید آورده است.