گروه انتشاراتی ققنوس | رسالتی داشتم که ادا کردم: گفت و گو با شادمان شکروی به بهانه انتشار آخرین جلد از «چند داستان کوتاه همراه با تحلیل
 

رسالتی داشتم که ادا کردم: گفت و گو با شادمان شکروی به بهانه انتشار آخرین جلد از «چند داستان کوتاه همراه با تحلیل 1396/2/7

شادمان شکروی

شادمان شکروی با انتشار چهارمین جلد از «چند داستان کوتاه همراه با تحلیل»، از پایان دادن به مسیر انتشار این مجموعه خبر داد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی آنا، جلد چهارم از مجموعه «چند داستان کوتاه همراه با تحلیل» با داستان‌های ویک ارینگتون، برنارد مالامود، ساندرا سیس نروس، ادگار آلن پو، روث پراوارجاپ والا، الیسیا آلرینگ و آلکس رودریگز به انضمام نقد و توضیحات مختلف برای هر داستان توسط گردآوری و توسط انتشارات ققنوس روانه بازار شد. در ادامه با مروری بر سابقه نگارش و انتشار این مجموعه، با نویسنده آن گفت‌وگو کرده‌ایم که خواهید خواند.

این مجموعه به پایان رسیده است. آیا مانعی برای ادامه این مسیر وجود داشت؟

هیچ مانعی ندارد. بلکه بسیار هم خوب است. اما نه از جانب من. بلکه دیگران. تا حدی خسته شده‌ام. شاید هم زیاد. اما بیشتر از آن مشتاقم که دیگران به این عرصه ورود کنند. قدری شیطنت آمیز است اما زمانی به خود می گفتم چقدر خوب می شود دیگران بنویسند و من خواننده باشم. راحت و بی‌دردسر. حالا تحسین کنم خوب است. ایراد بگیرم خوب است. بگویم چیزی داشت خوب است. بگویم نداشت خوب است. اما اینکه محض مزاح بود. بواقع فکر می کنم برای هر چیز آغازی است و پایانی. حداقل از نظر شخصی فکر می کنم سخن نو باید آورده شود از زبان نو که آن را حلاوتی است دگر.

یادم هست هنگامی که در سال هشتاد و هشت برای نخستین بار به انتشارات ققنوس رفتم، همه فکر و ذکرم یک کتاب بود. اصلا به مابقی فکر نمی کردم. لطف ناشر بود و استقبال مخاطب و برخی تعهدات شخصی که تا چهار ادامه دادم. این را هم بگویم که از ابتدا قرار نبود تحت عنوان داستان با تحلیل باشد. همانند آنچه در مقدمه جلدهای قبلی نوشته ام، قصد این بود که داستان باشد و چند نکته در خصوص داستان. نکاتی که شاید – شاید – به درک بهتر خواننده کمک کند. البته بعد گفتند که ما تا به حال در ادبیات ایران داستان و چند نکته نداشته ایم. بهتر است به شیوه مرسوم عمل کنیم و از عبارت داستان و تحلیل استفاده کنیم. تا جامعه بیاید و با تعابیری مثل چند داستان و چند نکته و از این قبیل عادت کند خودش چند سال طول می کشد. در مورد نظریه پردازی هم بلی. هیچ وقت سعی نکردم به سراغ الگوهایی بروم که آن ها را ضروری نمی دانستم. آنچه نوشتم از خودم بود و البته از منابعی که مستقیم یا غیر مستقیم به اصل داستان مربوط است. سلیقه شخصی است. برخی می پسندند و برخی نمی پسندند. هرکس در انتخاب آزاد است. اما خوب باید شجاعت این را هم داشت که تا حدی از زبان خود سخن گفت و عقیده خود را بیان کرد. بهرحال کشور سعدی و حافظ و خیام نباید خیلی هم خود را تهی بپندارد.

حالا که از ادامه انتشار این مجموعه انصراف داده‌اید، به چه کاری مشغول خواهید شد؟

می‌خواهم قدری به رشته تحصیلی‌ام باز گردم. در این مدت وقتم صرف تولید چیزهایی شد که سوای لذت درونی و ادای رسالت اجتماعی برایم فایده‌ای نداشت. سابق بر این مقالات متعددی در رشته خودم داشتم. کتاب می‌نوشتم. طرح‌های پژوهشی داشتم. به دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری می‌رسیدم. بعد که وارد این حوزه شدم رفته رفته احساس رکود کردم. چاره‌ای نبود؛ یا این یا آن. اما خوب آدم چشم و گوش دارد. می‌بیند و می‌شنود. کتاب‌ها که هیچ مورد توجه قرار نگرفت. چون چاپ دانشگاه نبود. بخشنامه‌ها هم برای کسی که رشته تحصیلی‌اش چیز دیگری است ولی در حوزه دیگری تولید علم می‌کند هیچ تشویق و حمایتی در نظر نگرفته. دیگران هم البته مدام در همان زمینه تولید می‌کنند و می‌شوند پژوهشگر نمونه، چهره فلان، محقق عالی مقام و غیره و غیره. آن زمان‌ها پیش تو محلی از اعراب نداشتند. حالا دیگر تو برای آن‌ها محلی از اعراب نداری. ضمن اینکه همه حمایت‌ها هم از آن‌هاست.

شما در جلد جدید از این مجموعه هم مانند کتاب‌های قبلی وارد مباحث کارگاهی نشده‌اید. بهتر نبود حداقل یک آزمایش می‌کردید؟ شاید بسیاری باشند که این شیوه را بپسندند.

راستش داستانی بود از ویک ارینگتون. در این داستان کاملا کارگاهی حرکت کردم. خط به خط و حتی کلمه به کلمه. تحلیل کالبد شکافانه‌ای بود که صرفا ساختاری و کارگاهی بود. در حد توان خودم تلاش کرده بودم. اما بعد به دلایلی این داستان کنار گذاشته شد. برایم عجیب بود. هنوز هم هست.

در جلد چهارم، داستان «پرنده سیاه» از مالامود را کاملا در متن داستان حرکت کرده‌اید. اما در داستان ساندرا سیس نروس، قدری دور از فضای داستان حرکت کرده‌اید. چرا بحث‌های از این دست را ادامه ندادید؟

بله. راستش را بخواهید همین مطالب مربوط به داستان سیس نروس زمان بسیاری گرفت. از طرح موضوع تا بیان آن. شکر خدا دوستان غربی ما که فقط یک مضمون را تکرار کرده‌اند. بزرگسالی و کودکی. آن هم نه خیلی عمیق. منظورم در مقایسه با مثلا داستان‌های سالینجر است. روی گرامر و سمبل‌های داستان بیشتر متمرکز شده‌اند تا اندیشه بسیار عمیقی که می‌تواند ورای آن وجود داشته باشد. حق با شماست. من طرح موضوع کردم. می‌بایست ادامه می‌یافت تا بحث کاملتر و کاملتر شود. اما اجازه بدهید به همین طرح موضوع اکتفا کنم. شاید افرادی با معلومات به مراتب غنی تر از من حرف‌های کاملتری داشته باشند.

در طول این مدت این مجموعه با نقدهای مختلفی روبرو شد. نظرتان درباره آن‌ها چیست؟

قدر مسلم ما افراد صاحب‌نظر مطلع که سنجیده و با وقار سخن می‌گویند کم نداریم. اما متاسفانه خیلی‌ها ترجیح می‌دهند در سایه بمانند و فقط به ایرادگیری‌هاشان ادامه دهند. این افراد همچنان در سایه خواهند ماند ولو اینکه صد جلد کتاب هم نوشته شود. به عنوان مثال چند نکته‌ای که ذیل داستان اسقف چخوف نوشتم برای من و البته دوست صاحب نظرم مسعود نوروزیان، شش سالی طول کشیده. اگر شصت سال هم طول می‌کشید این افراد باز در سایه می‌ماندند تا به مجرد انتشار بیرون بیایند و افاضه کنند. این ماهیت این افراد است.

از این پس می‌خواهید در حوزه‌های دیگر ادبی فعالیت کنید یا در کل عطایش را به لقایش ببخشید؟

مسلم تلاشم را می‌کنم که در حوزه های دیگر فعالیت کنم. بستگی به توان و استعدادم دارد. خیلی از من با استعدادتر وجود دارند. به هرحال نشر ققنوس که در این مدت با همه فراز و نشیب‌ها حامی من بوده است. هرچند البته از کتاب‌های من سودی عایدش نشده است. برخی هم تشویق کردند و قدر دانستند. این‌ها به انسان یادآوری می‌کند که آتشی که نمیرد هماره در دل ماست. شاید هم به همان معلمی بازگردم. تا زمانی که احساس کنم می‌توانم حرفی برای گفتن داشته باشم برای ارائه کردن.

ثبت نظر درباره این خبر
عضویت در خبرنامه