رمان«سگ خارجی»نوشته سمیرا رشیدپور، یادآوری لحظات سخت و طولانی چند دهه تلاطم و سرگردانی در خانواده ای است که وقایعی مانند انقلاب و جنگ، تاروپود آن را از هم پاشیده است. راوی قصه دختر جوانی است که وزنه سنگینی به نام«گذشته» به پایش آویزان است و او را از حرکت طبیعی در زمان اکنون باز می دارد. او در ظاهر تن سالم و روان آرامی دارد اما در درون خود با زخم ها و آشفتگی های بی شماری دست و پنجه نرم می کند که به ظاهر توفیقی در پی ندارد، اما راوی دست بردار نیست و تا جایی که در توان دارد به جست و جوی بی پایان و البته به ظاهر بی نتیجه ادامه می دهد. تقریبا همان اوایل قصه تصویری از ذهنیات خود را بر ملا می کند: «می گویند زخم ها اول خشک می شوند، بعد بسته می شوند، التیام می یابند، خوب می شوند، اما گاهی جایشان می ماند. عکس ها، بوها و خواب ها زخم هایی را به یادم می آورند که نمی دانم کی پوستم شکاف خورده، خون آمده و زخم شده؛ دیگر نمی دانم با این همه دقیقه کش دار چه کنم. شاید ترسم از سپری شدن زمان است. رسیدن روزی که ببینم مثله شده ام. ترس برم می دارد از دیدن آن همه جای زخم. می ترسم چون احساس می کنم خودم نیستم.» ( ص 14 و 15) رمان«سگ خارجی» در پی آن است یادآوری کند، وقایعی مانند انقلاب و جنگ، تا حدودی شروع و پایان مشخصی از نظر تاریخی دارند اما تعیین زمان برای تبعات رویدادهایی از این دست تقریبا غیر ممکن است. البته با گذشت زمان، شکل تبعات تغییر می کند اما ماهیت پیامدهای وقایعی مانند انقلاب و جنگ که معمولا با توده های عظیم اجتماعی سر و کار دارند نتایج مشابهی دارند. طبیعی ترین شکل وقایع در پس هر یک از حوادث یاد شده این است که در جریان هر انقلاب و یا جنگی، عده ای کشته و زخمی و گروهی هم به دلایل گوناگون جا به جا و یا ناپدید می شوند؛ موضوعی که در رمان سگ خارجی به اشکال گوناگون دیده می شود. راوی داستان در یک اردوگاه جنگی به دنیا آمده و از روزی که خود را شناخته با مفهومی به نام آوارگی هم آشنا شده است. همزمان با جا به جایی خانواده در اردوگاه های مختلف، ثبات خانوادگی هم به نوعی از هم پاشیده می شود و فرزند پسر خانواده از بقیه اعضای خانواده جدا می شود. همزمان مفهوم تازه ای به دغدغه های اعضای این خانواده اضافه می شود که همانا چشم انتظاری است. این مسئله به مرور مادر خانواده را اسیر توهمات خود ساخته می کند و بقیه اعضای خانواده هم در خلوت خود دست کمی از مادر خانواده ندارند. مادر به مرور زمان سرنوشت محتوم خود را می پذیرد و بخت سیاه خود را با پوشیدن دائمی لباس سیاه به نمایش می گذارد:«مامان همیشه پیراهن بلند مشکی می پوشید. خودش می گفت:«سیاه روی سیاه می نشست، برای خواهرزاده هایم، از خانواده هر خواهرم یکی می رفت و دیگر نمی آمد.» همیشه صدای شیون می آمد و صورت زخمی مامان:«برای شوهر عمه هایت هم بود. برای شوهر خوهرهای خودم هم. آن قدر روی هم خبر می آوردند که دیگر یاد نیست برای عزیز کی سیاه تنم مانده بود.» ( ص 21) بر خلاف مادر که در محیط خانه ساکن است و تقریبا همه اتفاق های ناگوار زندگی خود و خانواده و اطرافیانش را پذیرفته است، دخترش اما پا در مسیر جست و جو می گذارد. او با ورود به دانشگاه در تهران، همزمان با برنامه های تحصیلی خود، جست و جوی افراد گمشده خانواده را هم با جدیت شروع می کند و در این مسیر با افرادی آشنا می شود که سر نخی از ماجراها دارند. او در این مسیر هر چقدر جلوتر می رود، با مجموعه وقایع پیچیده و اغلب بی پاسخ مواجه می شود که به رغم دادن نشانی هایی از گمشده او، مسئله را به شدت پیچیده تر می کنند و دختر جوان ترجیح می دهد پا پس بکشد و دیگر وارد بازی ناشناخته ای که شناخت چندانی از آن ندارد نشود. او به تدریج می پذیرد که هر رویداد و پدیده اجتماعی پیامدهای خاص خود را دارد و کسی که خواسته و ناخواسته در دایره ترکش های این وقایع قرار می گیرد، به نوعی قربانی حوادثی است که خود در شروع آن نقش چندانی نداشته است. سرانجام راوی در مقام دختر خانواده، غیبت همیشگی برادر بزرگ را می پذیرد و همزمان انتظار برادر کوچک را هم به یاد می آورد که حالا با غیبت خواهر، به نوعی جایگزین چشم انتظاری قبلی شده است و به این شکل دور تسلسل گمشده ها در خانواده تداوم می یابد.
چاپ اول (1395) کتاب«سگ خارجی» نوشته سمیرا رشیدپور در 132 صفحه با شمارگان 1100 نسخه و قیمت 7000 تومان از سوی انتشارات ققنوس در تهران چاپ و منتشر شده است.