گروه انتشاراتی ققنوس | دنیای رمزآلود و ترسناک «چالز دیکنز» در مجموعه «داستان‌های ارواح»
 

دنیای رمزآلود و ترسناک «چالز دیکنز» در مجموعه «داستان‌های ارواح»

نمايش خبر

جمعه ۷ آذر ۱۴۰۴

خبرگزاري ايرنا

به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، کتاب «مجموعه کامل داستان‌های ارواح» اثری است که با قلمی عجیب و فضایی مرموز، خواننده را به دنیای ماوراءالطبیعه می‌برد که ترکیبی از ترس، تعلیق و تاملات اخلاقی است، این کتاب مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه و جذاب است. دیکنز، که بیشتر با رمان‌های اجتماعی و انتقادی‌اش شناخته می‌شود، در این مجموعه توانایی خود را در خلق داستان‌های کوتاه با فضایی متفاوت نشان می‌دهد.

در کتاب‌شناسی چالز دیکنز به مجموعه داستان‌های کوتاهی به نام «داستان‌های ارواح» می‌رسیم، اما مشکل آنجاست که گاه فصل‌های مجزایی از بعضی رمان‌های او مانند «یادداشت‌های پیک‌ویک» یا «نیکلاس نیکلبی» در آن گنجانده شده‌اند. هدف از این کتاب، جمع‌آوری کلیۀ داستان‌های کوتاه و البته مستقل این نویسنده است که عناصر گوتیک کمابیش در آن‌ها دیده می‌شود. اما دو داستان دیگر هم هستند که بد نیست پیش از خواندن آن‌ها از تاریخچه و جوانبشان مطلع باشیم.

دیکنز گاه سرپرستی نگارش مجموعه داستان یا داستان‌های به هم پیوسته‌ای را به عهده گرفته است، از میان آن‌ها می‌توان به مجموعه داستان «عمارت شبح‌زده» اشاره کرد. ساختار این مجموعه داستان بدین گونه است که فصل ابتداییِ داستان، علاوه بر آن‌که داستانی کمابیش مجزا محسوب می‌شود، شالوده سایر داستان‌های کتاب هم هست. اولین داستان و همچنین داستان کوتاه اصلی این مجموعه را خود دیکنز نوشت و سایر فصل‌ها را به نویسندگان معروفی نظیر ویلکی کالیتز واگذاشت. جذابیت این دو داستان کوتاه در حدی است که معمولاً آن‌ها را به طور مجزا در آثار گوتیک دیکنز قرار می‌دهند.

کتاب با عنوان The Complete Ghost Stories در سال ۱۸۶۶ منتشر شد.

دنیای رمزآلود و ترسناک «چالز دیکنز» در مجموعه «داستان‌های ارواح»
 جلد کتاب در چاپ‌های کشورهای مختلف

درباره نویسنده

چارلز جان هوفام دیکنز، متولد ۷ فوریه ۱۸۱۲، برجسته‌ترین رمان‌نویس انگلیسی عصر ویکتوریا و فعال اجتماعی توانمند بود. به عقیده جیمز جویس، نویسنده بزرگ معاصر، از شکسپیر به این سو، دیکنز تاثیرگذارترین نویسنده در زبان انگلیسی بوده است.

دیکنز در لندپورت پورتسی متولد شد. او دومین پسر جان دیکنز، کارمند اداره ی کارپردازی بحریه بود. پدرش اهل لاابالی‌گری بود و کار را به جایی رساند که او را به زندان مارشالسی انداختند. به همین دلیل دیکنز ۱۲ ساله را برای تامین معاش خانه به کارخانه واکس‌سازی وارن فرستادند. او تا آزادی پدرش از زندان هم چنان مجبور به کار بود تا بالاخره بعد از مراجعت پدر توانست به مدرسه بازگردد. دیکنز بعد از پایان دوره مدرسه در دفتر وکالتی مشغول به کار شد و پس از بررسی زندگی شلوغ و متنوع لندن، بر آن شد تا روزنامه نگار شود. در این دوره، در شیوه‌ای سخت از خلاصه‌نویسی، توانایی خود را نشان داد و در مارس ۱۸۳۲ در حالی که جوانی حدودا ۲۰ ساله بود، خبرنگار امور عمومی و پارلمانی شد.

دیکنز در سال ۱۸۲۹ دلداده دختری به نام ماریا بیدنل شد، اما والدین ماریا او را از لحاظ اجتماعی در سطحی نازل‌تر از خود یافتند. این دل باختگی و برخوردی دیگر با او در میان سالی دیکنز، بعدها در عشق شخصیت معروف رمانش، «دیوید کاپرفیلد» به دختری به نام دورا بازتاب یافت. در سال ۱۸۴۲ با سفر به آمریکا و به رغم استقبال گرمی که از او شد، «یادداشت هایی از آمریکا» و «مارتین چارلز لویت» را به قلم آورد که آمیخته‌ای بودند از ستودنی‌های بسیار آمریکا و البته همه آنچه که در نگاه دیکنز نفرت انگیز آمدند.

وی در سال‌های ۱۸۴۴–۱۸۴۵ نیز از ایتالیا دیدن کرد و در آن جا ناقوس‌های جنوا، عنوان «بانگ ناقوس‌ها» را به ذهنش القا کرد، کتاب کوچکی که ضربه‌ای بزرگ به نفع مستمندان روزگارش زد. در پی بازگشت از ایتالیا، چندی سردبیر دیلی نیوز شد و برای بهبود وضع مدارس ژنده پوشان کمر همت بست؛ مدارس ژنده پوشان، موسساتی بودند که در آن کودکان فقیر به رایگان آموزش می دیدند.

بی‌اعتنایی او به هشدارها (فلج جزئی، ناتوانی در خواندن حروف سمت چپ و لنگش روزافزون پای چپ) تا بدان جا پیش رفت که در سال ۱۸۷۰ اقدام به یک رشته کتاب‌خوانی جدید کرد. دیکنز در ۱۵ مارس برای آخرین بار «سرود کریسمس» را خواند و سرانجام در ۹ ژوئن ۱۸۷۰، در حالی که «ادوین درود» به پایان نرسیده بود، به طور ناگهانی از جهان رفت.

دنیای رمزآلود و ترسناک «چالز دیکنز» در مجموعه «داستان‌های ارواح»
 چالز دیکنز نویسنده

قسمتی از متن کتاب

ابتدا که مشخص شد قتل به وقوع پیوسته، به مردی که بعدها پشت میز محاکمه آمد هیچ ظنی نمی‌رفت یا شاید بهتر باشد بگویم چون امکانش را ندارم در مورد حقوقم صراحت زیادی به خرج دهم، در هیچ جایی علناً اشاره نشد که ظنی متوجه اوست. از آن‌جا که روزنامه‌ها در آن هنگام هیچ ردی از او گزارش نکردند، مسلماً بعید است هیچ توصیفی از مرد مورد نظر در روزنامه‌ها منتشر شده باشد و ضروری است که این نکته را یادآوری کنم.

من که پشت میز صبحانۀ روزنامۀ صبحم را گشودم، وقتی چشمم به گزارش اولیۀ کشف قتل افتاد، به نظرم بسیار جالب آمد و با دقت زیاد شرحش را خواندم. اگر نگویم سه بار، دست کم دو بار آن را خواندم. صحنۀ قتل در اتاق خانه‌ای کشف شده بود و وقتی روزنامه را کنار گذاشتم، متوجه برق، یورش یا جریانی شدم -چون واژه‌ای پیدا نمی‌کنم که بتواند توصیف درستی از آن به دست بدهد، نمی‌دانم چه اسمی رویش بگذارم- خلاصه به‌نظرم رسید، شبیه نقشی که در عین محال بودن بر آب روان نقاشی شده، تصویری از آن اتاق خواب از میان اتاقم گذشت. با اینکه عبورش کمابیش آنی اتفاق افتاد، کاملاً واضح بود، آنقدر واضح که دقیق شدم و به روشنی و با خیال آسوده مشاهده کردم روی تختم خبری از آن جنازه نیست. (صفحه ۹۴ و ۹۵)

کتاب «داستان‌های ارواح» نوشته چالز دیکنز، ترجمه مهرداد وثوقی، در قطع پالتویی، جلد سخت(گالینگور)، کاغذ تحریر، با ۲۱۶ صفحه، شمارگان ۷۷۰ نسخه، در سال ۱۴۰۴ توسط انتشارات ققنوس منتشر شد. 

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه