گروه انتشاراتی ققنوس | «داستان اضطراب من» چاپ شد/قصه مبارزه یک‌زن با سرطان
 

«داستان اضطراب من» چاپ شد/قصه مبارزه یک‌زن با سرطان

نمایش خبر

........................

خبرگزاری مهر

سه شنبه 28 بهمن 1399

.........................

به گزارش خبرنگار مهر،‌ رمان «داستان اضطراب من» نوشته داریا بیناردی به‌تازگی با ترجمه بهاره جهان‌بخش توسط انتشارات ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است. این‌ناشر پیش‌تر کتاب «یتیمان بزرگسال» را پاییز سال گذشته به چاپ رسانده است.

داریا بیناردی نویسنده این‌کتاب، متولد سال ۱۹۶۱ در شهر فرّارای ایتالیا است. او روزنامه‌نگار، مجری تلویزیون و نویسنده است که از سال ۱۹۸۴ ساکن شهر میلان شده و سال ۲۰۰۹ کتاب «یتیمان بزرگسال» را منتشر کرد که مجموعه نوشته‌ها و مقالاتش را شامل می‌شد که پس از مرگ مادرش نوشته شدند. «یتیمان بزرگسال» توسط انتشارات موندادوری چاپ شد و برنده جوایز راپالو، السا مورانته و جایزه شهر پادوا شد.

بیناردی رمان «داستان اضطراب من» را پس از مبارزه با سرطان سینه و شیمی‌درمانی‌اش نوشت و با وجود این‌که براساس واقعیات زندگی خودش نوشته شده، یک رمان است نه کتاب خاطرات. از این‌نویسنده کتاب‌های «کارمایی سنگین»، «صدایی عالی»، «عشقی که لایقش هستی» و «فرشته ناممکن‌ها» را به‌ترتیب از سال‌های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵ منتشر کرد.

«داستان اضطراب من» ۳۹ فصل و یک خاتمه دارد. شخصیت اصلی این‌داستان که ترجمه فارسی‌اش از روی چاپ سال ۲۰۱۸ توسط انتشارات موندادوری در میلان انجام شده، زنی به‌نام لئا است که ناگهان در زندگی خود با بیماری و آدم‌های جدید روبرو می‌شود. لئا زنی میان‌سال است که با مواجهه با بیماری، به‌ناگاه دنیایش زیرورو می‌شود. به‌این‌ترتیب شرایطی برایش پیش می‌آید که دردمندانه عشق، ترس‌ها، ناکامی‌ها و سرخوردگی‌هایش را واکاوی کند.

بیناردی پیش از شروع متن رمانش، جملاتی از کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» اثر سوتلانا الکسیویچ را آورده است: «من تنها به واقعیتی که ما را احاطه کرده علاقه‌مند نیستم، بلکه آنچه در درونمان است برایم جالب‌تر است: نباید رویداد را به‌تنهایی دید، بلکه احساساتی را هم که ایجاد می‌کند باید در نظر گرفت. می‌توانیم آن را روح حوادث بنامیم. برای من، احساسات نیز خود واقعیت‌اند.»‌

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

لازم بود حتما سرطان بگیرم تا با او هم‌انرژی شوم، حداقل دیگر سر این‌که من می‌خواهم در کوهستان راه بروم و او نمی‌آید دعوا نمی‌کنیم.

چندبار دیگر هم تا حالا به این موضوع فکر کرده بودم، این‌بار با خنده در حین خوردن صبحانه به او گفتم و به نظرم تقریبا هم راضی بود.

آرام و مدهوش از سم‌هایی که به‌م تزریق کرده‌اند، بدون نیروی کافی برای شروع یا مواجهه با هر بحثی، بالاخره شبیه زنی شده‌ام که شالوم در کنار خود می‌خواست: زنی که نمی‌پرسد، پیشنهادی نمی‌دهد و انتظاری هم ندارد. زنی که سرش در کار خودش است، و با او می‌توان برای قهوه‌ای بعد از شام به قهوه‌خانه نبش خیابان رفت، ساندویچی در مقابل کامپیوتر خورد و بقیه روز را روی مبل لم داد.

این چند روز در کوهستان، بدون بچه‌ها، خوب بودیم، بی‌هیچ‌تنشی یا دعوایی. یک‌سریال تلویزیونی آمریکایی را کامل نگاه کردیم، بیرون ناهار خوردیم و نیمی از فیلم زندگی شیرین را در تلویزیون دیدیم و شالوم هر بار تکرار کرد که به نظرش این فیلم خسته‌کننده است.

این‌کتاب با ۲۱۵ صفحه، شمارگان ۷۷۰ نسخه و قیمت ۳۵ هزار تومان منتشر شده است.

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه