......................
روزنامه اعتماد
چهارشنبه 29 بهمن 1399
......................
سحر بكايي
كتاب «خواهرم قاتل زنجيرهاي» نوشته ايويينكان بريت ويت، نويسنده جوان نيجريهاي، هم برنده جايزه كتاب لسآنجلستايمز بوده و هم نامزد بهترين كتاب جنايي جايزه بوكر. كتاب را نشر ققنوس با ترجمه سحر قديمي منتشر كرده است. رماني كه اگرچه مايههاي جنايي دارد اما نشاني درستي ندادهايم اگر بگوييم صرفا اثري جنايي است. «خواهرم قاتل زنجيرهاي» را به بيان دقيقتر بايد يك تريلر روانشناختي دانست. بريت ويت در اين اثر داستان خانوادهاي نيجريهاي و دو خواهر به اسم آيولا و كورده را روايت ميكند. كورده خواهر بزرگتر و سرپرستار بسيار موفق و وظيفهشناسي است كه داستان از زاويه ديد او روايت ميشود. خواهر كوچكترش آيولا كه از شخصيتهاي جذاب و خاكستري كتاب است، دختر تهتغاري خانواده، جذاب، زيبا، سربههوا و دردسرآفرين است. كورده هم به خواهر كوچكترش حسادت ميكند، چون به زيبايي و جذابيت او نيست و هم از طرفي ميل شديدي به حمايت و مواظبت از او دارد و روي خطاهاي او سرپوش ميگذارد. داستان در لاگوس روايت ميشود. لاگوس بزرگترين شهر نيجريه، شهري مدرن و پيشرفته است. نويسنده سعي كرده به فضاي شهري و اجتماعي لاگوس در زواياي پنهان داستان بپردازد. نوعي پيوند دروني بين فصلهاي موجز و كوتاه اين داستان كه عناوين ساده و دمدستي اما جذابي دارند، وجود دارد. اين فصلها ريتم منظم و موزوني دارند. درباره «خواهرم قاتل زنجيرهاي»، نويسندهاش و جهان داستاني او با سحر قديمي در مقام مترجم كتاب گفتوگو كرديم.
من لابهلاي مطالبي كه درباره اين كتاب ميخواندم، ديدم اين داستان را تريلر نوآر در نظر گرفتهاند كه در زبان فارسي ما به آن داستان و رمان سياه ميگوييم. اگرچه ميتوان گفت اين كتاب در ژانر نوآر قرار ميگيرد اما غير از آن قطعا تريلر روانشناختي بسيار خوبي است. شما اين كتاب را در چه ژانري قرار ميدهيد؟
آنطوركه از اين كتاب ياد ميكنند يك تريلر روانشناختي است و در ژانر جنايي قرار دارد. جوايزي هم كه برده در همين ژانر بوده اما من شخصا اين كتاب را منحصر به اين ژانر نميدانم. فكر ميكنم كتاب بسيار عميقتر از اين حرفهاست. دليلش هم اگر بخواهم بگويم اين است كه كتاب در نيجريه امروز اتفاق ميافتد. نيجريه جايي است كه ما اصولا در رمانهاي روانشناختي و جنايي نميبينيم. تقابل بين سنت و مدرنيته كه در جامعه نيجريه وجود دارد اين كتاب را جذاب كرده. ما يك جامعه داريم كه بهشدت سنتي و محافظهكار است اما در عين حال مظاهر مدرن را ميپذيرد. با شبكههاي اجتماعي و زنها كه نقش خودشان را در اين جامعه پيدا ميكنند. بنابراين از اين نظر ميشود به كتاب نگاه كرد كه اين جامعه در يك تناقض پيچيده گرفتار است. ما حتي در رويارويي اين خواهرها با پليس و در جاهاي ديگر در پايان رمان مردسالاري را ميبينيم. در يك رمان جنايي و تريلر شما اصلا با اين موارد روبرو نميشويد. همانطوركه گفتم زنهاي تحصيلكرده ميخواهند در جامعهاي كه هنوز مردان چندهمسره هستند و اين كاملا پذيرفتهشده، خودشان را نشان بدهند. اين چيزي است كه ما در رمانهاي ژانر خيالي نميبينيم. بهويژه كه نويسنده خانم بريت ويت نويسنده جواني است كه اساسا در انگلستان تحصيل كرده و بهشدت با ادبيات كهن انگلستان و ادبيات كلاسيك جهان آشناست. كريستوفر مارلو خواهران برونته يا چارلز ديكنز را خيلي خيلي خوب ميشناسد و خودش بارها گفته كه از اين نويسندگان تاثير پذيرفته. ميگويد وقتي دارد كورده را خلق ميكند بهشدت تحتتاثير جين اير بوده، چون جين اير دختر سادهاي است كه ناگهان از يك فضاي اشرافي سر درميآورد. زيبايي ظاهر هم ندارد و شخصيت آيولا را از شخصيت استلا در آرزوهاي بزرگ ديكنز گرفته و اين خيلي مهم است كه نويسنده اين دو اثر را خوب خوانده است. بهويژه مضامين و مفاهيمي مانند حسادت و رقابتي كه بين اين دو خواهر در داستان وجود دارد و وجود شر كه در قالب پدر تجلي پيدا ميكند دقيقا مضامين شكسپيري هستند كه من را به ياد شاه لير مياندازند. من تمام عمرم ادبيات جنايي و تريلر خواندهام. گونههاي مورد علاقهام هستند. هر سال هم كه كارهاي جديد ميآيد ميخوانم. همين الان اسامي كتابهايي كه قرار است دربيايند نوشتهام تا دنبالشان كنم. بنابراين وقتي اين كار را ميخوانم ميبينم كه كاملا متفاوت است. من شايد ده كار جنايي ترجمه كردهام، اما اين كتاب كاملا متفاوت است و كملطفي است كه به خاطر مفهوم و مضاميني كه دارد، آن را فقط در ژانر جنايي يا تريلر محض قرار بدهيم.
داستان، آينه تمامنمايي از جامعه نيجريه است؛ تعدد زوجها، بحث خيانت، پليس فاسد و رشوهبگير كه مثل سياستمداران فاسد است و ... ادبيات نيجريه از كجا وارد اين مرحله شد؟ كشوري نفتخيز و ثروتمندي كه از دهه 60 تا اواخر دهه 90 تحت سلطه ديكتاتوري ژنرالها بود. در پايان دهه 90، ادبيات نيجريه وارد يك دوره گذار و شكوفا ميشود؛ ديگر موضوعها صرفا سياسي و پرداختن به جنگ و استعمار نيست. چيزي كه ما در ادبيات قديم نيجريه ميبينيم. مسائلي مانند مهاجرت، هويت، زيست بوم و مهمتر از همه مسائل مربوط به حقوق زنان در آثار ادبي مطرح ميشوند. از اين دوره گذار برايمان بگوييد.
ادبيات نيجريه ادبياتي است كه من خيلي دوستش دارم و هر سال پيگيرياش ميكنم. به خاطر اينكه ادبياتي است كه با چينوآ آچهبه فكر ميكنم در دهه 60 شروع شد. او نه فقط نيجريه بلكه مسير ادبيات آفريقا را تغيير داد. سالي نيست كه دو سه كار درخشان از اين ادبيات نبينيم. دليل عمدهاش مساله زبان است كه زبان اصليشان انگليسي است و خيلي از نويسندگانشان در غرب تحصيل ميكنند و بعد به نيجريه برميگردند ولي خب هستند نويسندگاني مثل خانم آديچي كه ساكن امريكاست. مسيري را كه چينوآ آچهبه شروع كرد ما در دهه 90 با راه گرسنگان اثر بن اكري ميبينيم كه رمان بسيار درخشاني است. اين خيلي مهم است كه اينها از ريشههاي بومي و فرهنگيشان با يك زبان مدرن حرف ميزنند. چون زبانشان انگليسي است و آثارشان در تمام جهان ديده ميشود، مورد قضاوت قرار ميگيرد و جايزه هم ميگيرد. اساسا تمام كتابهاي خانم آديچي به فارسي ترجمه شده، من خودم دو تا از كتابهايش را بيشتر نخواندهام. نويسنده بسيار درخشاني است و هميشه كارهايش در صدر است. چيزي كه ما اينجا نميپسنديم! يعني فكر ميكنيم اگر كاري پرفروش است، پس حتما عامهپسند است يا ويژگي و ارزش ادبي ندارد. اصلا چنين چيزي در غرب نيست. كتابهاي خانم آديچي هم در فهرست پرفروشها قرار ميگيرد؛ از رويش فيلم ساخته ميشود و تمام جوايز ادبي مهم دنيا به جز نوبل را گرفته. تمام خوانندگان بايد روي خوش به ادبيات آفريقا نشان بدهند. اين ادبيات چيزهاي جديدي دارد. من اولين بار كتاب «خواهرم، قاتل زنجيرهاي» را به فارسي ترجمه كردم؛ يعني همان زماني كه كتاب نامزد بوكر شد اين كتاب را خواندم و چون با ادبيات نيجريه آشنا هستم و قبلش هم شنيده بودم كه كتاب بسيار محبوب بوده بلافاصله ترجمهاش كردم و خيلي زود تحويل انتشارات ققنوس دادم. خيلي لطف كردند و پذيرفتند ولي خب انتشارات ققنوس انتشارات بزرگي است و خيلي طول ميكشد كتاب به مرحله چاپ برسد و بعد من ديدم در اين فاصله سه چهار نفر ديگر هم ترجمه كردهاند و اين خيلي عجيب است. انتشارات ققنوس از اين نظر بسيار حرفهاي است كه تحسينش ميكنم.
كتابي كه قبلا ثبت شده باشد، نميپذيرند و وقتي من اين كتاب را اينجا دادم يعني قطعا جايي ثبت نشده بود. اينكه خيليها ميگويند چرا ترجمهات آخر از همه درآمد، دليلش اين است.
وقتي يك كتاب جايزه ميگيرد، مترجمان براي برگرداندن آن به زبان خود شتاب ميكنند. در حالي كه ناشر خوب و حرفهاي بيشك بيشتر دنبال ترجمه خوب است تا ترجمه اثري كه سر زبانها افتاده؛ من بخشهايي از ترجمه شما از اين كتاب را با ترجمههاي ديگر مقايسه كردهام. دقت در ظرايف و جزييات زباني در ترجمه شما مشهود است. اين تجربه چگونه دست ميدهد و چه ملاحظاتي دارد؟
يادم هست ناشر به خاطر يك جمله شكسپير تماس گرفت و پرسيد مطمئن هستم اين جمله شكسپير است؟ گفتم مطمئن هستم و بعد حتي شماره صفحه را خود ناشر پيدا كرد و گذاشت. چون من شماره صفحه را نگذاشته بودم. بله، پسر 15 ساله من هم ميتواند ترجمه كند. چيز عجيب و غريبي نيست! اما بايد پشت ترجمه جهانبيني و مطالعه وجود داشته باشد. ترجمه واقعا كار سادهاي نيست. شما بايد با يك اثر ماهها زندگي كني. بارها بازخوانياش كني. اصلا نبايد ساده گرفته شود.
به خود كتاب برگرديم. در زبان خانم بريت ويت نوعي شوخطبعي و طنز هست تا آن تلخي و زهر قضايا تحملپذيرتر شود. شما هم در ترجمه كتاب به اين شوخطبعي و طنز نويسنده رسيدهايد. مثل آنجا كه توي مراسم سالگرد پدرشان، كورده درباره پدرش و آن مراسم صحبت ميكند؛ خواننده وقتي دارد ميخواند پيشبيني نميكند كه قرار است باهاش شوخي شود. يعني آنقدر ساده و روان اين طنز را به كار ميبرد كه خواننده متوجه نميشود. وقتي كار را ترجمه ميكرديد زبان طنزآميز نويسنده را چطور ديديد؟
دقيقا همانطور است كه شما فرموديد. بارها گفتهام اين يك كمدي سياه است. خب جنايات متعددي اتفاق ميافتد اما طنز داستان زهر و تلخي را ميگيرد. دليل ديگرش دقيقا همين مساله است كه نويسنده با جريانهاي ادبي روز دنيا آشناست. ديگر دورهاي نيست كه بخواهند مثل قديم درباره استثمار بنويسند. مثلا كتاب گريه كن سرزمين محبوب، چقدر آدم را آزار ميدهد، در حالي كه دارد به مساله بردهداري و مساله حقوق زنان اشاره ميكند اما الان زباني هست براي خواننده مدرن، خوانندهاي كه مدام با شبكههاي اجتماعي سر و كار دارد. بنابراين ميبينيم داستان داراي جملاتي كوتاه، ضرباهنگ بهشدت تند و شخصيتهاي جذاب است. اينها چيزهايي است كه در اين كتاب بسيار دقيق و استادانه استفاده شده. اينها چيزهايي است كه هر نويسندهاي نميتواند، برخلاف آنچه به نظر ميآيد، به كار بگيرد. به خاطر همين دو عامل است كه كتاب را متمايز و قابل توجه ميكند.
نقش ويراستار در اين ميان چقدر است؟
كار ويراستاران اينجا خيلي مهم است. خود نويسنده هم چندين بار در مصاحبههاي مختلف اشاره كرده. من گاهي ميگويم اي كاش يكي بيايد اين كتاب را از دست ما بگيرد؛ آدمهاي ديگري ترجمه ما را بخوانند؛ چون ما آنقدر درگير متن هستيم كه نميتوانيم از دور به آن نگاه كنيم و ترجمه درستي ارايه بدهيم. آنجا ويراستاران آنقدر نقششان تعيينكننده است كه حتي ممكن است پايان كتاب را عوض كنند. نويسنده بارها و بارها در جاهاي مختلف عنوان كرده كه ويراستارهاي مختلف به او كمك كردهاند. كار يك ويراستار هم نيست. اين را بايد جدي بگيريم. چون داريم حرفهاي كار ميكنيم. بايد حتما بحث ويرايش را جدي بگيريم. من ممنونم از انتشارات ققنوس كه جلد اصلي اين كتاب را كار كرد. من البته با خود نويسنده در تماس هستم. با او مكاتبه كردم و ميداند كه كتابش به فارسي ترجمه شده و اين باعث ميشود كتاب ديده شود. دليل نميشود كه چون ما در ايران در محيط بستهاي هستيم و كپيرايت نداريم، اينها را رعايت نكنيم. پس كي ميخواهيم حرفهاي كار كنيم؟
با وجود تفاوتهاي ظاهري و اخلاقي، شكاف عميقي بين دو خواهر داستان هست. آنها با هم همراه و همدست ميشوند و فكر ميكنم اين برميگردد به اينكه آنها ميخواهند براي زنده بودن بجنگند و انتقام بلايي را كه پدر در كودكي سرشان آورده از همه مردها و از جامعه مردسالار بگيرند. اينطور نيست؟
ما ميبينيم كه پدر با زندگي اينها معامله ميكند و در جايي نزديك است آيولا را بفروشد. با مادر چطور رفتار ميكند؟ سه زني كه اتفاقا خيلي قدرتمندند اما در سايه مردي قرار گرفتهاند و خيلي راحت مرگش را ميپذيرند و زندگي معموليشان را پي ميگيرند. من يك كتابي خواندم به نام زندگي پنهان همسران باباسگي. در اين كتاب يك نفر هست كه چهار تا زن دارد و از عنوان هم مشخص است كه كتاب ميخواهد چه بگويد. اين مساله بهشدت در نيجريه رواج دارد و حالا زنها بايد بتوانند خودشان را در اين فضا پيدا كنند.
يك بحث ديگر هم جالب بود براي من؛ اينكه مرز بين خير و شر در اين داستان روشن نيست؛ يعني نويسنده نخواسته مرزي به روشني بين اين دو بكشد.
به خاطر شخصيتپردازي بسيار قوي اين كتاب است. شخصيتپردازي خيلي عجيب است. شما تا آخرين لحظه به همه شخصيتها حق ميدهي، حتي آن بيمار كه روي تخت بيمارستان است و همسرش. به همه اينها ميتوانيم حق بدهيم و چيزي به عنوان شر مطلق وجود ندارد. چيزي كه در رمان جنايي هست، شخصيتها اساسا بيشترشان به دو بخش خير و شر تبديل ميشوند. ابدا اينجا اينطور نيست. شخصيتها تا پايان كار خاكسترياند و شما نميتوانيد قضاوت كنيد.
كتاب در نيجريه امروز اتفاق ميافتد. نيجريه جايي است كه ما اصولا در رمانهاي روانشناختي و جنايي نميبينيم. تقابل بين سنت و مدرنيته كه در جامعه نيجريه وجود دارد اين كتاب را جذاب كرده. ما يك جامعه داريم كه به شدت سنتي و محافظهكار است اما در عين حال مظاهر مدرن را ميپذيرد. با شبكههاي اجتماعي و زنها كه نقش خودشان را در اين جامعه پيدا ميكنند. بنابراين از اين نظر ميشود به كتاب نگاه كرد كه اين جامعه در يك تناقض پيچيده گرفتار است.
ما فكر ميكنيم اگر كاري پرفروش است، پس حتما عامهپسند است يا ويژگي و ارزش ادبي ندارد. اصلا چنين چيزي در غرب نيست. كتابهاي خانم آديچي هم در فهرست پرفروشها قرار ميگيرد؛ از رويش فيلم ساخته ميشود و تمام جوايز ادبي مهم دنيا به جز نوبل را گرفته.
پسر 15 ساله من هم ميتواند ترجمه كند. چيز عجيب و غريبي نيست! اما بايد پشت ترجمه جهانبيني و مطالعه وجود داشته باشد. ترجمه واقعا كار سادهاي نيست. شما بايد با يك اثر ماهها زندگي كني. بارها بازخوانياش كني. اصلا نبايد ساده گرفته شود.