...................
سايت خبري تحليلي الف
چهارشنبه 24 آبان 1402
...................
جهان ادبیات، والتر کمپوسکی، نویسنده و وقایعنگار آلمانیِ قرن بیستم را بیشتر به خاطر آن دسته از آثارش به رسمیت میشناسد که بر جنگ دوم جهانی متمرکز بودهاند. کمپوسکی مجموعهای از اتوبیوگرافیها، نامهها، مصاحبهها و اسناد مربوط به افراد درگیر در رخدادهای مختلف سیاسی و اجتماعی دورهی جنگ را گرد آورده و از آنها به شکلی گسترده در رمانهایش بهره برده است. از این روست که به دستهای از آثار او عنوان «وقایعنگاری آلمان در روزهای جنگ جهانی دوم» دادهاند. او کلاژی هزارتکه از ماجراها را پیش روی خوانندهاش میگذارد و ذهن او را برای درک منسجم و همهجانبهی آن به چالش میکشد. مکانها و شخصیتها در آثار او دامنهی وسیعی دارند و بخش بزرگی از جامعهی آلمانی عصر او را نمایندگی میکنند. رمان «آخرش هم هیچ» نمونهای از همین ویژگی را در کار کمپوسکی به تصویر میکشد.
کمپوسکی رمان را با آهستگی آغاز میکند و توصیفاتش از افراد و محیط پیرامونیشان بسیار شبیه نویسندگان کلاسیک است. داستان از عمارتی اشرافی آغاز میشود که گئورگن هوف نام دارد و بخش بزرگی از وقایع کتاب در آن رخ میدهد. عمارتی که در زمان وقوع داستان و با گسترش دامنهی جنگ به تنها دارایی خانوادهی فونگلوبیگ تبدیل میشود. این ملک قطعه زمینی واقع در میتکاو است که جزء شهرهای پروس به شمار میآید. منطقهای که جبههی شرقی نیروهای آلمانی را در جنگ میسازد. بسیاری از اهالی این بخش از پروس که به طبقات اجتماعی متفاوتی تعلق دارند به ارتش پیوستهاند؛ از اربابان گرفته تا بچههای رعیت و از قشر تحصیلکرده گرفته تا افراد کمسواد.
نویسنده به شرح کوچکترین جزئیات صحنه و خصوصیات ظاهری آدمها میپردازد. تکتک اعضای خانوادهی فونگلوبیگ را با ویژگیهای رفتاری و عاداتشان پیش چشم خواننده ترسیم میکند. او برای تمامی اهالی میتکاو و مهمانانش نیز همین رویکرد را در پیش میگیرد. دوربین جزئینگر او با وسواس بر روی هر فردی متمرکز میشود و با وضوح و شفافیت بالا به ساخت تصاویری بدیع از جامعهی درگیر جنگ میپردازد. این رمان با دقتی که در توصیفاتش دارد، میتواند منبع اقتباسی برای یک فیلم باشد. فیلمی که از اهالی جبههی شرقی قصههای بسیاری برای مخاطبانش به تصویر میکشد.
شخصیتها مبنای دستهبندی و نامگذاری اغلب فصلها را در این رمان تشکیل میدهند؛ هرکدام از اعضای خانوادهی فونگلوبیگ و اهالی شهر و حتی غریبههایی که وارد شدهاند و در معادلات مختلف جنگ شرکت دارند. هر یک از آنها در ساختن چشماندازی جامع از پروس سال 1945 برای خواننده نقشی فعال ایفا میکنند. فصلها پرترههایی از آدمها میسازند که در آنها همه چیز به تفصیل نشان داده میشود. به طور نمونه میتوان از فصلی یاد کرد که در آن، ویولنزن به جمع شخصیتهای داستان میپیوندد و صحنهی ورود او با جزئیات فراوان توصیف میشود:
«سر و کلهی مهمان بعدی در دوردست مقابل خط افق پیدا شد. پوشیده از برف از میان دشت میآمد، کلاغها با بالهای خسته و کوفته بر هیئت لرزان او هجوم میآوردند. زنی جوان بود. سورتمهای را پشت سرش میکشید که روی آن دو چمدان قرار داشت. سورتمه مدام میان برفابها واژگون میشد. زن در برابر تندباد خشن به سختی میتوانست روی پاهایش بایستد، باد پالتو را دورش پیچانده بود و مدتی طول کشید تا در نهایت او توانست خود را به عمارت برساند که پشت آن بلوطهای سیاه به آخرین سرپناه میمانست.»
کمپوسکی جملات طولانی و ریتم نسبتاً آهستهای در روایتش دارد و به همین خاطر است که مخاطب با آهنگی ملایم وارد اصل ماجرای داستان میشود. گرچه جنگ روی همهی قصه سایه افکنده و رخدادها را به سرعت پیش میبرد، اما نویسنده ضرباهنگ رمان را کند میکند تا خواننده فرصت آشنایی کامل را با شخصیتها و مکانهای داستان بیابد و بر تمامی آنها اشراف داشته باشد. ماهیت این داستان نیز چنین رویکردی را میطلبد، زیرا شخصیتها متعددند و دامنهی ماجراها وسیع و پیچیده است و نمیتوان با شتاب از آنها عبور کرد.
اما کمپوسکی علیرغم کند و طولانی بودن رشتهی روایتش، همانند تولستوی ضربهی فاجعه را پس از پیشدرآمدی بلند بر مخاطب فرود میآورد و هنگامی که او به محیط و انسانها عادت کرده و انتظار چندانی برای وقوع یک حادثهی ناگوار ندارد، با شوک مواجه میشود. گرچه آدمها همگی درگیر اتفاقات جنگ هستند و این پدیده به بخشی جداییناپذیر از زندگی روزمرهشان تبدیل شده، اما حملهی ارتش سرخ همهی معادلات را به هم میریزد و زندگی آنها را زیر و رو میکند.
حملهی ارتش سرخ از آن جهت در این کتاب اهمیت دارد که مناسبات میان آدمها را به شکلی متفاوت رقم میزند و افراد بهظاهر بیربط را به هم پیوند میدهد. کمپوسکی به مرور خواننده را از دامان آسودگی به دل فاجعه میاندازد. مهمترین مهارت او که در این آخرین رمانش نیز به گونهای بارز دیده میشود این است که مخاطب را از وضعیتی آرام و پیشبینیپذیر به شرایطی پرخطر، مبهم و سرشار از معما سوق دهد. وضعیتی که به راحتی نمیتوان از آن رهایی یافت و تا پایان کتاب خواننده را همراهی میکند.