گروه انتشاراتی ققنوس | ترجمه داستان های واقعی نیویورک تایمز از عشق چاپ شد
 

ترجمه داستان های واقعی نیویورک تایمز از عشق چاپ شد

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «عشق مدرن؛ داستان هایی واقعی درباره عشق، جدایی و رستگاری» با ویرایش دانیل جونز به تازگی با ترجمه فرشاد رضایی توسط انتشارات ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه اصلی این کتاب سال ۲۰۱۹ چاپ شده است.

این کتاب شامل داستان هایی واقعی است که نویسنده به عنوان سردبیر ستون «عشق مدرن» در روزنامه نیویورک تایمز همراه با همسرش کتی هانائز و روزنامه نگار دیگری با نام تریپ گابریل به عنوان سردبیر بخش مد، بانی گردآوری شان بوده اند. نیت راه اندازی این ستون و گردآوری داستان هم، ارائه تعریفی وسیع از عشق و نه تعریف صرفا رمانتیک بوده است.

داستان های این کتاب در ۴ فصل اصل تقسیم شده اند؛ «جایی آن بیرون»، «گمانم دوستت دارم»، «عبور از پیچ و خم ها» و «مسائل خانوادگی». فصل اول کتاب ۷ داستان را با این عناوین در بر می گیرد: «مجرد، بیکار و ناگهان خودم»، «عزیزمریال دیالوگ تو این نیست»، «در بیمارستان، میان پرده ای برای شناخت بیشتر»، «مراحل پنج گانه سوگواری برای بی توجهی»، «اندوه هم عاشق مرغ سوخاری است»، «قیافه اش شبیه بابا بود. فقط قرار شام گذاشتیم، مگر نه؟» و «نه؟ نه؟ نه؟ بگذار خودم معنی حرفت را بفهمم.»

«وقتی خبرنگاری سمج به پیام آور عشق تبدیل می شود»، «زندگی مشترک با یک نوازنده گیتار»، «هرچه به پایان نزدیک می شود مسابقه شیرین تر می شود»، «مجرد اما دور و برم پر از مرد»، «آیا قبلم خواهانش را از تک و تا خواهد انداخت؟» و «شاید بخواهید با شوهر من ازدواج کنید» هم عناوین داستان هایی هستند که در فصل دوم کتاب منتشر شده اند.

در سومین فصل کتاب «عشق مدرن» این داستان ها به چاپ رسیده اند: زخمی بر بدن و مرهمی بر ازدواج، مادر بی خانمان دی جِی»، «کجا قایم شوم؟»، «فقط عبور از پیچ و خم ها»، «جان کندن برای ادامه بازی»، «رها از شر اعتیاد»، «مرغ در اجاق است و شوهرم خارج از خانه»، «مرا بخواه، هرآن گونه که هستم» و «بلوغ، بدون نقشه راه». چهارمین فصل کتاب هم این داستان ها را شامل می شود:

«چیزی شبیه به مادرانگی»، «وقتی آقای پشتیبان تبدیل می شود به آقای نیازمند»، «اولین درس مادرانگی»، «وقتی مامان دلش شور می زند و حق دارد»، «دسامبر جدایی، دسامبر رستگاری»، «عهدی پابرجا پس از طلاق و حتی مرگ»، «نیمه سوم یک زوج»، «شانزده ساله بودم که او را به پرورشگاه دادم. می شود دوباره به عقب برگردیم؟» و «وقتی دربان می شود فرشته نگهبان تو.»

در قسمتی از این کتاب می خوانیم:

عشق پیرانه سر عشقی دیگر است. ما در هفتادسالگی و هشتادسالگی آن قدر بالا و پایینِ زندگی را دیده بودیم که دیگر می دانستیم چه هستیم و باید بر سر چه چیزهایی سازش کنیم. ما با مرگ آشنا بودیم بس که مرگ عزیزانمان را دیده بودیم. خط پایان داشت نزدیک می شد. پس چرا برای آخرین بار نگذاریم قلبمان بشکفد؟

من دیگر زیبا نبودم، اما دیگر عصبی هم نمی شدم. تمام سختی ها و اشتباهات و تصمیم های غلطم را از سر گذرانده بودم؛ اگر این رابطه هم از دست می رفت باز به زندگی ادامه می دادم. و سَم برعکسِ دیگر مردانی که در زندگی ام می شناختم مردی بالغ بود، از صمیمیت نمی ترسید و مشتاقانه آنچه را زندگی مقابلش می گذاشت تجربه می کرد. ما به حرف دلمان گوش دادیم و قمار کردیم و چند سال تکه ای از بهشت را روی زمین به خود دیدیم.

و بعد یک روز مجرای اشکی چشم راست سم از کار افتاد و چیزی نگذشت که چشمش آماس کرد. تشخیص های اشتباه و درمان های بی فایده آمدند و رفتند تا این که کار به بافت برداری کشید. یک هفته بعد دکتر تلفن زد تا بگوید سم به سرطان مرحله چهار مبتلاست و امیدی به بهبودش نیست.

این کتاب با ۲۴۰ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۵۸ هزار تومان منتشر شده است.

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه