گروه انتشاراتی ققنوس | تخیل؛ عصاره تجارب واقعی بشر
 

تخیل؛ عصاره تجارب واقعی بشر 1400/6/23

منبع: روزنامه همشری

سه‌شنبه 23 سهریور 1400

 

..............................................

 

فرشاد شیرزادی ـ روزنامه‌نگار

جواد مجابی معتقد است تخیل، عصاره واقعیت‌ها و عقلانیت بشری است و می‌توان با تخیل آزادانه، جهانی ساخت که نویسنده در آن هر سخنی و هر ناممکنی را ممکن کند. او که شیفته اسطوره، فرهنگ و شعر ایران است، می‌گوید وقتی صراحت بیان وجود نداشته باشد، اسطوره معنا پیدا می‌کند. مجابی پس از «ایالاتِ نیست در جهان» رمان دیگری نخواهد نوشت. آخرین رمان او چندی پیش از سوی نشر ققنوس راهی بازار کتاب شد.

شنیده‌ام که کتاب «ایالاتِ نیست در جهان» آخرین رمانی است که نوشته‌اید. چرا آخرین رمان؟
این آخرین رمانی است که نوشته‌ام. دیگر حال و حوصله نوشتن رمان که زمان طولانی می‌طلبد، ندارم و ترجیح می‌دهم یادداشت‌های کوتاه طنزآمیز خودم را ادامه دهم.
در این رمان که به‌تازگی از سوی نشر ققنوس راهی بازار کتاب شده‌، خواسته‌اید ما به ازای وضعیت امروز را بازآفرینی کنید. درست است؟
این رمان یک کتاب ضد‌آرمان‌شهر است. در آرمان‌شهر، اقتدار حاکم می‌کوشد تا مردم را خوشبخت کند و در این کتاب چنین مکانیسمی دیده می‌شود که در بسیاری از کشورهای جهان خوشبخت‌کردن به‌اصطلاح زروکی آدم‌ها عملی می‌شود.
در چه مواقعی هنرمند (مثل این رمان آخر شما) نیازمند می‌شود که مابه‌ازا بسازد؟
به هر حال همان‌طور که می‌دانید رمان حاصل شهرنشینی است و با اوج‌گیری تمدن معاصر هم رمان پدید آمده. بنابراین به مسائل جهان و زندگی انسان در آن می‌پردازد و ناگزیر از انعکاس حقایق و واقعیت-های این جهان است. نویسنده نمی‌تواند از وضعی که در آن زندگی می‌کند، برکنار باشد. این وضع فقط در بودن کشورش نیست بلکه بودنش در عین حال در قاره خودش، جهان و زمان داستانی است. پس نویسنده در عین حال هر آنچه را که در پیرامونش جریان دارد، در یک درازنای تاریخی، هم می‌بیند و هم ارزیابی می‌کند.
ساخت این قاره خیالی چگونه به ذهنتان خطور کرد؟
در واقع گرایشم در نوشتن رمان‌ها، حرکت از خیال به‌سوی واقعیت است؛ یعنی ابتدا خیالی ساخته می‌شود و آن خیال با واقعیت جاری تطبیق داده می‌شود. بعضی‌ها عکس این روند عمل می‌کنند؛ یعنی از واقعیت روزانه به طرف نوعی تخیل می‌روند. درحالی‌که برای من همیشه تخیل اصل است، چرا‌که معتقدم عصاره تمام واقعیت‌ها در تخیل بشری خلاصه می‌شود. از آنجا که نویسنده شروع کند، به گمانم، بهتر، خلاصه‌تر و روشن‌تر می‌تواند به مصیبت‌های بشری، تقلایش برای خوشبخت‌شدن، مبارزه برای آزادی و عدالت و از این قبیل موارد بنگرد.
سال‌‌ها پیش گفتید اگر آینه‌ای مقابل ذهنم بگذارم، ذهنم را در منتهای درجه خود واکاوی و بررسی می‌کنم. از خیال می‌شود به واقعیت رسید یا از واقعیت به خیال؟ به‌نظر شما دومی بهتر نیست؟ آیا ارجحیتی با هر یک هست؟
نه. در واقع تخیل آدمی عصاره‌ای از برداشت‌های بخشی از واقعیت است. خیال از موهوم و باطل که شکل نمی‌گیرد! پشتوانه خیال نوعی عقلانیت و ارزیابی ارزش‌هاست. تخیل یک انسان خَیّال به‌سوی نوعی عقلانیت حرکت می‌کند،  گرچه ظاهراً تضادی بین عقلانیت و تخیل وجود دارد اما در ادب ایران همواره چنین حرکتی وجود داشته. خردورزی در ایران در شعر ما بیشتر شکل گرفته، درحالی‌که شعر باید با تخیل بیشتر سازگاری داشته باشد تا عقلانیت. اما این اتفاق در طول هزار سال افتاده است. تخیل یک شخص خلاق و در اینجا بگذاریم‌ رمان‌نویس، در واقع، عصاره تجارب بشری آدمی است از زیستی که داشته.
دنیای «پلانکتون‌ها» برای ساخت «ایالاتِ نیست در جهان» از کجا سر برآورد؟
پلانکتون‌ها جزو ریزترین موجودات‌اند و اشاره‌ای است به توده‌های بی‌شکلی که در جهان وجود دارند اما آنچه در رمان بیشتر اهمیت دارد، این ماجراست که کودکان بر جهان ریاست می‌کنند. جایی تسخیر شده که کودکان آن را اداره می‌‌کنند و کودک خلاف آنچه در ذهن عموم وجود دارد، مانند آدم‌های بزرگسال ممکن است بی‌رحم باشد یا به اقتدار وابسته باشد و خودسر و لجوج و خودخواه باشد. ما می‌بینیم که در سراسر جهان این تجربه به‌نحوی تکرار می‌شود. در بسیاری از جاهای جهان، کسانی که جهان را اداره می‌کنند، آن بلوغ فکری را که شایسته اداره جهان است، ندارند. آنها هنوز دوران کودکی لجوجانه و خودمحور خود را در جامعه و در راه پیشرفت جامعه اشاعه و تحمیل می‌کنند.
می‌خواهم نقبی به اینگونه رمان‌هایتان بزنم. مانند «شب ملخ». در این رمان اخیر هم از تخیل به واقعیت رسیده‌اید،  شاید مخاطب امروز بگوید، امروز ایران و جهان با مصایب مختلف روبه‌روست، چرا به جای تخیل -که البته گفتید جدای از واقعیت موجود نیست، اما در نهایت آن واقعیت قدری آگراندیسمان شده‌، از خود واقعیت‌ها و رئالیته‌ها مایه نمی‌گیرید تا بن‌مایه مضمون داستان‌ها و رمان‌های شما شوند؟
بخشی از این قضیه ناگزیر است. وقتی که صراحت بیانی میسر نباشد، استعاره‌ها اهمیت پیدا می‌کنند. فرهنگ ایرانی از دیرباز تا‌کنون اسیر این تمثیل و خلاصه‌کردن بوده. از سوی دیگر برای گزارش‌کردن یک وضعیت لزومی ندارد که آدمی حتماً به جزء جزء واقعیت‌های روزمره اشاره کند، بلکه می‌تواند تمثیلی از جهان بسازد تا در آنجا آزادانه بتواند آنچه را می‌اندیشد به قلم بیاورد. به‌نظرم، زیاد فاصله‌ای بین تخیل نویسنده و واقعیتی که در آن زندگی می‌کند، وجود ندارد. بلکه بستگی به این دارد که نویسنده چگونه به آن واقعیت نگاه می‌کند. گاهی خود واقعیت ما کاملا سورئالیستی است، در عین حالی‌که خیلی فکر می‌کنیم رئالیستی است. مثلا آدمی به بیرون از خانه می‌رود تا خرید کند و دیگر هیچ خبری از او نمی‌شود. بعد هم یک جایی پیدایش می‌کنند. خب، این موضوع واقعی نیست. یک امر غیرواقعی است و بارها هم اتفاق افتاده و نمونه‌های بسیار. بدون اینکه بخواهیم از منظر سیاست به موضوع بنگریم که من جزو آن دسته آدم‌هایی هستم که به‌شدت با سیاست‌بازی در ادبیات مخالفم و معتقدم نویسنده باید تفکر سیاسی داشته باشد اما اسیر سیاست‌بازی مرسوم نشود. نویسنده نباید به این ورطه بیفتد که مثلا این خوب است یا بد، یا فلان کار درست است یا اشتباه! وضعیت بشری برای هنرمند و نویسنده واقعی مطرح است. وضعیت بشری در هر جایی شکل‌های خاص خودش را دارد. سعی کرده‌ام در رمان‌هایم مرتب چند مسئله را واکاوی و جراحی کنم. مسئله قدرت و اقتدار یک مسئله بوده، مسئله اکنون در قیاس با تاریخ ما، و مسئله گروه‌های فرودست و مغلوب در برابر افراد غالب و حاکم یک موضوع، مسئله عشق و تفاهم و مدارا یکی دیگر از محورهایی است که در 12رمانی که نوشته‌ام، به آنها به وفور پرداخته‌ام. در «شب ملخ» که شما به آن اشاره کردید و جزو نخستین رمان‌هایی بود که درباره جنگ نوشته شد، آنجا هم گفته‌ام جنگ خوب نیست و دفاع از میهن بسیار ضروری است. این نکته‌ای بود که آن زمان به‌دلیل تبلیغات مطرح نشد. بعدها بسیاری از نویسندگان دیگر هم به این موضوع رسیدند که از جنگ نمی‌توان دفاع کرد اما شک نیست که اگر کسی کشورش در معرض خطر قرار بگیرد، باید از سرزمینش دفاع کند.
زبان داستانی شما در رمان اخیرتان، شسته‌رفته و در عین حال شاعرانه است. می‌توان گفت که با یک رمان شاعرانه روبه‌روییم. وجه داستان‌نویسی جواد مجابی شاعر اینجا غالب است. زبان داستانی شاعرانه شما چقدر در نوشتن رمان روی ذهنیت‌تان تأثیر گذاشت؟
در آغاز خودم را یک شاعر می‌دانم که گاهی به داستان طنزآمیز پرداخته و حتی در مقاله‌ها هم لایه‌ای از این نگاه شاعرانه دیده می‌شود، درحالی‌که عقلانیت در آن مقاله‌ها بیشتر حاکم است. ادبیات ما مشحون از شعر و اسطوره است. به قول بعضی از محققان، فرهنگ ایرانی در شعر و اسطوره خلاصه می‌شود. عاشق فرهنگ و شعر ایرانم و هیچ روزی نیست که با شعر کلاسیک و شعر امروز ارتباط نداشته باشم و همچنین با شعر دنیا. ناگزیر، روح کتاب‌های من سرشار از شعر است؛ بدون اینکه شاعرانه باشد. مثلا می‌گویند دنیای کیارستمی شاعرانه است. این به آن معنی نیست که او شعر خودش را به سینمایش تحمیل کرده بلکه سینمایش از ذهنیت شعرش منظر (VIEW) گرفته. برای من هم چنین است. روح شعر باید در آثار ادبی فهم عمده‌ای داشته باشد و این کمک می‌کند به روان‌بودن کار. همیشه دو عنصر شعر و طنز برایم اهمیت داشته‌اند. طنز، شک‌کردن در اساس همه‌‌چیزهاست و شعر پرواز تخیل. این دو سازنده آثار من‌ هستند.

ثبت نظر درباره این خبر
عضویت در خبرنامه