....................
خبرگزاري ايبنا
دوشنبه 4 تير 1403
....................
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - ژاله معینی مروج کتاب، کتاب «پرنده بازِ تهران»، نوشته ندا رسولی در سال ۱۴۰۲ به چاپ رسید و در این مدت کم خوش درخشید و مورد استقبال قرار گرفت. کتاب «پرنده باز تهران» ناماش برگرفته از اولین داستان کتاب و از بهترین داستانهای این مجموعه است به نظرم. چون شخصیتپردازی, فضاسازی و زبان و لحن و درونمایه خوبی دارد. این مجموعه شامل هشت داستان کوتاه است با نامهای پرنده باز تهران. مثل مرد برنزی. ناسور. حریم. جنگِ مهر. نورا. قربانی و مثل آونگ.
این مجموعه با یک پیش درآمد زیبا و تاملبرانگیز شروع میشود: «تا زمانی که هنوز در جایی از زخمی خون میچکد جنگ ادامه دارد (جملهای از هاینریش بل)» که گویی بیان درونمایه کارهاست. چون شخصیتها در همه داستانهای این کتاب هنوز درگیر جنگ هستند، جنگی که خیلی دور است و سالها پیش اتفاق افتاده؛ اما سایهاش هنوز وجود دارد و سرنوشت شخصیتهای داستان را که در دنیای امروز زندگی میکنند به نوعی تحت تاثیر قرار داده.
داستانها انگار به ترتیب ساختارمندی چیده شدهاند و به نظر میرسد داستانهایی که در سالهای جدید نوشته شدهاند پروپیمانتر هستند از نظر فرم, محتوا و ساختار به نسبت دو داستان آخر. به طور کلی و در واقع می توانم بگویم از نظر درونمایه کارها, نویسنده نگاهی جامعه شناسانه وگاه روانشناختی به جنگ دارد.
وجه مشترک داستانهای این مجموعه موضوع آنهاست.(تبعات جنگ) اگر چه هر یک از داستانها به نوعی به مسائل اجتماعی و روانشناختی و… امروز اشاره دارد و نویسنده داستانپردازیهای مختلف و جذابی داشته است برای هر کدام، اما سایه جنگ وجه اشتراک همه داستانها است.
داستانهایی که چون خروجی جنگ را بر بازماندگان جنگ و غیرنظامیها, بهخصوص زنان و بچهها را نشان میدهند و به تصویر میکشد. داستانهایی که به نظر من کیفرخواستی علیه جنگ طلبان و دشمنان ایران است که از سوی صلح طلبان و قربانیان جنگ مطرح شده و میشود.
جنگ همان عاملی است که روال عادی زندگی عارف, شیدا, جلال, مادر آصف, مادر سعیدِ جانباز, نورا, حورا,.. را بهم میزند. یکی آواره و دیگری شیدا و یکی قربانی میشود، آن هم نه در میدان جنگ، در همین دنیای امروز و دور برمان. سالها از جنگ گذشته اما بعضی از شخصیتها هنوز ترس از آوارهگی و از دست دادن دارند. جنگ به آن معنی توپ و تفنگ و خمپاره در داستانها نمود پیدا نمیکند. بلکه جنگ مثل تانکی است که تمام زندگی زنهای داستان را با شنی خود له میکند و از روی آنها رد میشود. مثل تیری که قلب و جان تک تک آدمهای داستان را نشانه رفته و ترکشش عزیزان شان را هم زخمی کرده است، آن هم زخمی ناسور که بعد از سالها هنوز التیام پیدا نمیکند.
شخصیت داستانهای این مجموعه در موقعیت ناخواسته پس از جنگ شکل میگیرند و پرداخت میشوند. درد میکشند و درد را به جان مخاطب میریزند و گویی که مادران آصف و سعید مرثیه سر میدهند و اشک ادم را درمیآورند. پرداخت شخصیت ها کامل است و خواننده با آنها همراه میشود و همذات پنداری میکند. سن و سال شخصیتها توصیف ظاهری و نگرش درونی آنها همه و همه به خوبی از آب گل در آمده است.
از نظر زبان و لحن: نثر غنای خوبی دارد. استفاده از آرایههای ادبی، کنایهها، ضرب المثلها و تکه کلامها غنای خوبی به نثر داده. نویسنده بنا به ضرورت برای شخصیتهاش گویشهای مختلفی استفاده کرده؛ مثل گویش مشهدی، جنوبی، گویش محاوره افغان و… که خوب از کار در آمده و نشانگر این است که نویسنده تحقیق و پژوهش کافی در مورد زبان وگویش داشته، ایجاد لحن کرده و در شخصیتپردازی هم خیلی موثر بوده است چون به آنها هویت قومیتی داده است.
همچنین توصیفها و تشبیهها بسیار زیبا بود. مثل (دستش را کوزه کرد دور سیگارش) یا خرابی و تراشیده شدن لبه جویِ کوچه و تشبیه آن به جویده شدن توسط سگ. کاملاً تداعی میکرد آنچه را که نویسنده میخواسته بگوید. فضاسازی و تصاویر زیبا بود.
در مجموعه داستان «پرنده باز تهران»، اکثر داستانها با من راوی روایت میشوند؛ به جز داستانِ ناسور که دانای کل محدود به ذهن شخصیت اصلی و داستان مثلِ آونگ که دوم شخص خطابی است.
در کل از اثر لذت بردم، بخصوص از موقعیتهایی که خود شخصیتها رقم میزدند و نمی خواستن تسلیم روال معمول شوند و همین داستانها را متفاوت میکرد مثل جلال که نامههای برادرش را میخواند و در زیر موزاییک کفاشیاش چال می کرد تا کسی از زنده بودن برادرش خبردار نشود؛ اما دلِ آتش زدنِ نامهها را هم نداشت بخاطر تمام خاطراتی که با احمد (برادرش) داشت. جلال برای خودش زندگی ساخته بود. بچه داشت و نمیخواست عشق و زندگی اش از دستش برود.
یا مادر آصف، در داستانِ حریم که یک مادرِ ساختارشکن بود. و البته برای من که خودم مادر هستم، سخت بود که با این مادر ساختارشکن همراه شوم و به جگر گوشهام ضربهای بزنم.