وحشی
دیوید آلموند
ترجمه نسرین وکیلی
داستان وحشی را نویسنده- دیوید آلموند- در کودکی و با تخیل بچگانهاش نوشته است: در زمان تحصیل در مدرسه معلم مشاور مدام مرا از کلاس بیرون میکشید و از من میخواست افکار و احساساتم را بنویسم. او میگفت هدفش از این کار این است که من دردهایم را بشناسم و در زندگیام همیشه پیشرفت کنم؛ مدتی سعیام را کردم اما کمکم خواستهاش به نظرم احمقانه آمد و همین باعث شد که حس بدتری پیدا کنم. او اولین بار در کودکی داستان پسربچة وحشیای را مینویسد که در جنگل به تنهایی زندگی میکند. آلموند به تدریج افراد دیگری را به داستان زندگی پسرک وحشی اضافه میکند. پسرکی که نه خانوادهای داشت و نه دوستی. او اصلاً نمیدانست از کجا آمده و حتی نمیتوانست درست حرف بزند.
آن روز حس میکردم خودم درست درون داستان وحشی هستم، همان طور که وحشی درست درون من زندگی میکرد. اصلاً حواسم به درس نبود. وانمود میکردم به درس گوش میدهم اما به محض این که چشمم را میبستم، سر از جنگل «برجس وودز» در میآوردم و او هم با من بود. انتهای غار او، کنار آتش بودم. از یک قوطی حلبی با سر و صدا آب میخوردم و توت و ریشههای خوراکی میجویدم.
«دیوید آلموند» شهرت جهانیاش را مدیون آثاری است که برای کودکان و نوجوانان نوشته که جوایز زیادی گرفته است. کتابهای دیگر او عبارتند از: اسکلیگ (برندة دیپلم افتخار شورای کتاب کودک و نوجوان و نیز برندة جایزه بهترین کتاب به انتخاب انجمن ناشران ایران)، چشم بهشتی و پدرِ اسلاگ و همچنین رمان قلب پنهان.
تعطیلات با ابوقراضه
جوی کاولی
ترجمة معصومه رستم زاد
دنیا پر از مصیبت است: قحطی و جنگ و پرندگانی که در پسماندهای نفتی خفه میشوند. زلزله، سونامی و ملیسا خواهر من که یک فاجعه است شاید بپرسد چه مشکلی با خواهرم دارم؟ آیا آدم بدبینی هستم؟ پاسخ من این است که هر نمایش غمانگیزی به زمینهاش بستگی دارد و تا جایی که به داستان زندگی ما مربوط میشود تمام اتفاقات بد زیر سر ملیساست. ملیسا مثل زلزله هشت ریشتری است. او دختری چهارده ساله است، اما چه چهارده سالهای؟ دختر چهارده سالهای با ضریب هوشی کسی که فکر میکند نوعی میوه استوایی به نام مانگاست. تعداد دفعاتی که او مقابل آینه میایستد از تعداد دفعاتی که از مغزش استفاده میکند بیشتر است. باور کنید چهارده سال نشانه رشد احساسی و عقلیاش نیست.
فاجعه زمانی شروع شد که ملیسا به عنوان پرستار بچه شروع به کار کرد. او به خاطر دوست داشتن بچهها این شغل را انتخاب نکرد، دلیل انتخابش نیاز او به پول برای خرید لباس بود. به نظر من ملیسا یک احمق است و همه این را میدانند اما...
«جوی کاولی» نویسنده کودکان بیش از 50 سال است که مینویسد و یکی از محبوبترین نویسندگان کودکان و نوجوانان به شمار میرود. کتابهای این نویسنده نیوزیلندی همواره جزو پر فروشترینها در کشورش و سایر کشورهای جهان میباشد. او معمولاً نامههای بسیاری از کودکان دریافت میکند و معتقد است واکنشهای کودکان بسیار صادقانه و صریح است. او میگوید یکبار یک کودک از من پرسیده بود آیا هنوز زندهای؟ و من مجبور شدم نگاهی به خودم در آینه بیندازم!
خانه در بلندترین نقطه ساحل قرار داشت، با پوزه کشیدهاش بر فراز آب که
ریزترین تغییرات آب و هوایی را هم بو میکشید. اگر جلوی کوتاهترین دیوارش
میایستادی، چیزی از زمین زیر پا نمیدیدی، تا چشم کار میکرد آسمان بود و
پهنة دریا که شبیه وان حمام آبی رنگی به نظر میرسید و کشتیهای بندرگاه که
شبیه کشتیهای کوچک اسباب بازی رویش شناور بودند. به نظر «جف» ساختمان
بیشتر شبیه ایستگاههای فضایی بود. شبیه لابراتوری شیشهای و بتونی و نه یک
خانه. هیچ چیزش بجز مبلمانی که از خانة قبلی آورده بودند شبیه خانه نبود.
در این ارتفاع جف میتوانست تغییرات آب و هوایی پیش رو را از جهات مختلف
ببیند: ابرهای چرخان با باد، کومولوسِ چاق و چلهای که از سمت «هات ولی»
میآمد و خطوط ریز باران که راهشان را سمت تپههای شرقی خط خطی میکردند.
«جوی
کاولی» نویسنده کودکان بیش از 50 سال است که مینویسد و یکی از محبوبترین
نویسندگان کودکان و نوجوانان به شمار میرود. کتابهای این نویسنده
نیوزیلندی همواره جزو پر فروشترینها در کشورش و سایر کشورهای جهان
میباشد. او معمولاً نامههای بسیاری از کودکان دریافت میکند و معتقد است
واکنشهای کودکان بسیار صادقانه و صریح است. او میگوید یکبار یک کودک از
من پرسیده بود آیا هنوز زندهای؟ و من مجبور شدم نگاهی به خودم در آینه
بیندازم!