این مجموعه داستان شامل هفت داستان است که به شیوه سورئالیسم به بیان ضعفها و مشکلات اجتماعی در قالب طنز سیاه میپردازد. نویسنده ضعفهای آدمها و اجتماع را به صورتی سیاه و اغراق آمیز جلوه میدهد. منطق موجود در داستان با منطق دنیا کمی متفاوت است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
زندگی قایم باشک عجیبی است. یک نفر چشم میگذارد و بقیه قایم میشوند. آن یک نفر تا آخر عمر دنبال بقیه میگردد و در لذت پیدا کردن یا هراس گم شدن پیر میشود. بقیه هر کدام در مکان امنی قایم میشوند، به مخفیگاهشان عادت میکنند و در پناهگاههایشان پیر میشوند.
صابر صنوبر احساس کرد مدتهاست منتظر است کسی که چشم گذاشته بیاید و پیدایش کند. بعد فکر کرد دنیا سگ هاری است که پاچه همه آدمها را گرفته است. زنگ تلفن دوباره به صدا درآمد . زنش از کیلومترها آنطرفتر، آن طرف مرزها، از یک کشور دور موفق شده بود دوباره شماره صابر را بگیرد. زن گفت: «چهل ساعت شد. هنوز تصمیمت را نگرفتهای؟ ماندهای آنجا که چه؟ به چه دردت میخورد آن نقاشیها؟ بفروش بیا. مردم از تنهایی.»
نقدی بر این کتاب