در حال حاضر نمیتوان نقش مهمی که شرکتهای تجاری در جوامع بشری ایفا میکنند و تأثیری که بر اقتصاد کشورها دارند ، نادیده گرفت و از کنار آن به آسانی عبور کرد . شرکتهای تجاری نه تنها در زایش و تولید ثروت در جامعه مؤثرند ، بلکه توسط آنها میتوان به توقعات مردم و خواستههای آنان پی برد ، که این خود معیاری برای اقتصاددانان برای ارائه برنامههای اقتصادی مؤثر و برای دولتها میزان و ملاکی جهت گام برداشتن در رفع نیازهای ملتهای خویش میباشد . « شرکتهای جدید منبع اصلی ارزش برای جامعه هستند . آشکارا ، همانطور که شرکتها کار ایجاد میکنند و درآمد به دست میآورند ، به دولتها مالیات نیز میپردازند . در پنجاه سال گذشته ، در بسیاری از کشورها ، سهم آنها از درآمد ملی به طور قابل توجهی رشد کرده است ، لکن در عوض ، آن مشارکتی که بین شرکتها و دولتها وجود داشت و بر مبنای سیاستها و برنامههای بعد از جنگ جهانی پایهریزی شده بود و خیلی هم اهمیت داشت ، به طور فاحشی فروکش نموده است . از دید بسیاری ، این یک موقعیت طبیعی به حساب میآید . اما این معنا و مفهوم را دارد که از شرکتهای جدید دو نوع توقع و انتظار نسبتاً مختلف میتوان داشت : اول به عنوان ابزاری برای ایجاد کردن و فرآوردن درآمد به منظور توزیع در داخل جامعه ، و دوم به عنوان واسطهای که توسط آن توقعات و انتظارات اجتماعی ، بعضاً ، درک و فهمیده میشود.»