انقلاب مشروطیت ایران را برخی از مورخان ، « انقلاب آرام » لقب دادهاند ؛ انقلابی که از پیکره سلطنت دیرینهسال ایران روییده بود و همچون تاکی پیچیده بر این پیکره ، هستی و هویت خویش را با همین در هم تنیدنها ، ریشهدار میکرد و کمکم تودهها را نیز همچون حلقه مستحکم اما گمشدهای از تاریخ ، به زنجیره خویش گره میزد ؛ قضاوت قطعی و بلاشک ، درباره این که این انقلاب از کدامین روزنه خستگی تاریخ شکفته بود و به کدام سراشیبی میلغزید، از آن دست معماهای حل ناشدنی تاریخ است ؛ محقق امروزی هنوز هم نمیداند آیا این نقطه عطف تاریخی را اساساً میتوان انقلاب ( به معنای واقعی واژه ) نامید یا باید در پی واژه دیگری بود که آشناتر و ملموستر باشد و روشنتر پرده از راز مبارزه مشروطهخواهانه ایرانیان را بردارد . درباره انقلاب مشروطه ایران و تحولاتی که از پی خود آفرید نیز پرسشهای فراوانی مطرح است ؛ از جمله این که آیا مشروطیت ایران ، انقلابی بود که با الهام از پشتوانهای تاریخی از دل سکوتی ریشهدار برآمده بود و دیگر سخن وامدار حافظهای تاریخی بود ؟ و یا اینکه هویتی مستقل داشت ؟ آیا این انقلاب را نخبگان رهبری میکردند یا تودههای مردم و یا روحانیت و مرجعیت شیعه ؟