سايت الف
پدیدارشناسی یکی از مهمترین مکاتب فلسفی در قرن بیستم است. بزرگان این مکتب بیش از آنکه آن را یک مکتب بدانند از آن به عنوان یک روش یاد میکنند. اندیشههای پدیدار شناسانه با برنتانو در حوزهی روان شناسی پایهگذاری شد و در فلسفه ادموند هوسرل به عنوان مؤسس مکتب پدیدارشناسی در پی یقینی کردن آن با توجه به روش پدیدارشناسی برآمد. اما آنکه از پدیدارشناسی در حوزهی دین و اخلاق سود جست " ماکس شلر" است. در تفکر او همه چیز با دین و اخلاق مرتبط میشود. شلر یکی از بزرگترین فیلسوفان دین و اخلاق در قرن بیستم است. با اینکه بسیاری از فیلسوفان بزرگ مانند هایدگر متأثر از وی بودهاند توجه زیادی به اندیشههای او نشده است و آثار زیادی در رابطهی با او به رشتهی تحریر درنیامده است. مدخل دانشنامه فلسفه استنفورد مقدمه مفید و مختصری در خصوص آشنایی با افکار و اندیشههای این فیلسوف است.
شلر در هنگام مرگ یکی از برجستهترین اندیشمندان آلمان و از پرطرفدارترین فیلسوفان زمانهی خود بوده است و با این که آثار او به دلیل نسب یهودی وی و تقبیح صریح وی در قبال فاشیسم ممنوع بوده است، با این حال ترجمه شده و در سرتاسر جهان خوانده میشود و این خود شاهدی بر عمق و پرمایگی خلاقانهی تفکر اوست.
بخش اول کتاب خلاصهای از سوانح احوال شلر است. آنچه که در این بخش حائز اهمیت است بیان چگونگی آشنایی شلر با حلقهی گوتینگن است. دوران پرکاری شلر از زمان پیوستن او به حلقهی گوتینگن آغاز میشود. از آن جایی که شلر با روشنفکران دیگر رشتهها نیز مواجه بوده است آثار وی به فلسفه محدود نمیشود و در حوزههای جامعهشناسی شناخت، انسانشناسی و سیاست نیز دست به قلم برده است.
نویسندگان بهطور مفصل به بیان معنای فلسفه و پدیدارشناسی از منظر شلر پرداختهاند. اساسیترین پرسش در اندیشهها و نوشتههای شلر پرسش در باب معنای انسان بوده است. شلر در رابطهی با انسان به نقش امور عملی در ساحت شناخت او اشاره میکند. وی بیان میکند که به لحاظ تکوینی نخستین صورت شناخت نزد انسان شناخت عملی و آگاهی عملی است. در رابطه با معنای فلسفه در نگاه شلر میتوان گفت که فلسفه از منظر او" کنش محبتآمیز سهیم شدن جان انسان در ذات تمامی اشیاء و امور است". در این بخش به نگاه شلر در خصوص پدیدارشناسی نیز پرداخته شده است. از منظر شلر پدیدارشناسی به وضوح نه نوعی روش که نوعی نگرش است.
یکی از مباحث مهم در اندیشه این فیلسوف شخصیگرایی ارزشی است که از مباحث اخلاقی محسوب میشود. از آنجا که شلر پدیدارشناسی را در حوزهی اخلاق و دین مورد استفاده قرار میدهد این مبحث در رابطه با اندیشههای وی از اهمیت بالایی برخوردار است. شلر شخص را وحدت انضمامی کنشهایی از گونهها و ماهیات متفاوت توصیف میکند. شخص در تک تک کنشها حاضر است اما به هیچ یک از آنها قابل تقلیل نیست. در نگاه شلر درک شخص به مثابه ی وحدت کنشها یا کانون کنشها ضرورتأ نتیجه میشود که شخص را نمیتوان عینیت بخشید و در نهایت این که معنای هر شخص را شیوهی معنا بخشی آن شخص به جهان تعیین میکند.
مسائل مربوط به دیگران، اجتماع و روابط انسانی نیز مورد توجه شلر بوده است. البته در نزد او دیگری به هیچ وجه مسئله نیست. این بدین معنا نیست که او غیریت و تفاوت دیگری را رد میکند بلکه وی مفروض گرفتن اذهان دیگر را به عنوان نقطهی شروع نمیپذیرد. وی ابتدا از خود شروع میکند و سپس وارد روابط با دیگران میشود. دیگری برای شلر اهمیت دارد؛ زیرا از نظر او امکان دارد شخص دیگری، مرا بهتر از خودم بشناسد و بتواند مرا به نحوهی آرمانی هستیام رهنمون شود.
اما در مورد دین، مهمترین چیز برای شلر تجربه دینی است. شلر برخلاف همعصرانش همچون هوسرل و هایدگر که بر نادیدهگرفتن مسئلهی خدا یا امر قدسی اصرار میورزند به شیوهای مستقیم و صریح این مسئله را مورد بررسی قرار میدهد. از نظر او پدیدارشناسی تجربه ی دینی، توصیفی است از خصوصیات ذاتی و معنای مکاشفه. او مکاشفه را شکل خاصی از دادگی میداند بدان معنا که امر الهی و امر قدسی به شیوهای منحصر به فرد به شخص داده میشود.
شلر نظریهی اجتماعی و سیاسی نیز دارد. آن چه که در این زمینه حائز اهمیت است نقش ایجاد جامعهشناسی به عنوان رشتهای از دانش است که زمینهی تفکر شلر را تشکیل میدهد. وی در حوزهی سیاست و جامعهشناسی با دیگر متفکران وارد تبادل انتقادی آراء میشود. البته پرداختن به اندیشهی سیاسی-اجتماعی شلر بیرون از بحران فرهنگیای که قبل و بعد از جنگ جهانی اول در آلمان تجربه میشد ناممکن خواهد بود.
شلر انسانشناسی فلسفی و متافیزیک خاص خود را نیز دارد. او انسانشناسی فلسفی را تلاشی میداند که براساس آن در صدد فراهم آوردن روایتی یکپارچه و واحد از معنای انسان است. وی اساساً انسان را غیر قابل تعریف و از جنس اشیاء نمیداند بلکه انسان را انسان شدن و نوعی" میانه" است. همچنین شلر متافیزیک را دررابطهی با انسان معنا میکند. متافیزیک شلر مکاشفهی مسئولیت انسان در ژرفترین صورت آن است.
نکته آخر اینکه شلر برخلاف بسیاری از بزرگان سنت پدیدارشناسی شاگرد هوسرل نبوده است، بلکه هوسرل و رویکرد پدیدارشناسانه، امکان دستیابی به پدیدارهایی همچون تجربهی اخلاقی و عاطفی را برای شلر فراهم آوردهاند. جهان شلر در مقایسه با دیگر متفکران پدیدارشناس پیشزمینه و پسزمینهای بسیار متفاوت دارد و در نتیجه به ما امکان میدهد جهانی را به نظاره بنشینیم که به نور ِتجربههای شخصی همچون محبت به دیگران و امر الهی روشن شده است.