«مکتب رواقی»
نویسنده: دِرک بالتسلی
مترجم: حمزه موسوی
تاجری اهل جزیره قبرس در اواخر قرن چهارم قبل از میلاد با کشتی تجاری خود در دریا دچار سانحه شد. کشتی او همراه با کالاهای تجاری غرق شد، اما او جان سالم بهدر برد و خود را به آتن رساند. او که حالا فقیر و ناامید شده بود، در خیابانهای آتن سرگردان و بیهدف راه میرفت که ناگهان عدهای را دید که دور شخصی حلقه زده بودند. به آنان پیوست و به سخنان آن شخص گوش سپرد. حرفهای آن فیلسوف کلبی به دل شکسته تاجر ورشکسته خوش نشست و از آن پس در پی فلسفه رفت. شاگرد آن فیلسوف کلبی و چند استاد فلسفه آن روزگار شد. بعدها خود نیز استاد بزرگی شد و در رواقی مشغول به تدریس آموزههای خاص خود شد. اینگونه بود که تاجری بدل به فیلسوفی شد که یکی از مهمترین، بزرگترین و پرطرفدارترین مکاتب فلسفی کل تاریخ شد. نام او زنون کیتیومی (334-262 ق.م) بود.
البته برخی از مورخان این داستان را افسانه میدانند و بر این باورند که زنون از کودکی با آموزههای فلسفی آشنا بود؛ زیرا پدر تاجرش در سفرهای خود آثار فلسفی یونان را برای فرزندش به ارمغان میآورد و فرزند خود را با فلسفه آشنا کرد. وقتی هم که بزرگ شد صرفا علاقه خود را به فلسفه دنبال کرد. در هر صورت آنچه مهم است نظریات اوست. این مکتب که بهخاطر آن محل تدریس زنون، عنوان رواقی را به آن دادند، قرنهای بسیار جریان فکری و فرهنگی غالب شد و پیروان بسیاری یافت. قرنها بعد، هم اپیکتتوس (50-135) که برده بود به این مکتب گروید و هم سنکا (4ق.م- 65) وزیر نرون و هم مارکوس اورلیوس (121-180) امپراطور بزرگ روم.
علت جذابیت فراوان فلسفه رواقی آن است که این فلسفه در واقع فلسفهای برای زندگی است. تمامی مباحث فلسفه رواقی حول این محور میگردد و دغدغه فیلسوفان رواقی آن است که چگونه خوب زیستن را در شرایط گوناگون تعلیم دهند؛ بهویژه هنگامی که مشکلات و مصائب بر انسان میبارد. فلسفه از نظر آنان یک نحوه زندگی است و نه شاخهای از دانش.
مکتب رواقی یک نظام فلسفی است که سه بخش اصلی بزرگ دارد: منطق، فیزیک و اخلاق. اما بیشتر آثار رواقیان یا کاملا از بین رفته یا ناقص به دست ما رسیده است. پس چگونه میتوان به این نظام فلسفی بهطور کامل دست یافت؟ نویسنده در ابتدا بخشی را به این مسئله اختصاص داده است و گزارشی از چاپها و نشرهای معتبر آثار رواقی ارائه میکند. در بخش بعدی، با عنوان "فیزیک"، نظریات رواقیان در مورد طبیعت بررسی میشود. انسان یک موجود طبیعی است و در طبیعت زندگی میکند و لذا واضح است که برای یک زندگی خوب لازم است با طبیعت خود و جهان آشنا باشد. به همین دلیل رواقیان بخشی از فلسفههای خود را به مسائل فیزیکی اختصاص دادهاند. این مباحث در واقع مجموعهای از مباحث انسانشناسی و جهانشناسی است که گاهی نوعی خداشناسی هم در آن مطرح میشود.
بخش بعدی به منطق اختصاص دارد و نویسنده نسبتا به تفصیل بحث میکند؛ زیرا منطق نیز به اندازه فیزیک برای رواقیان مهم و حیاتی است، البته نه از این جهت که نوعی دانش است، بلکه به این دلیل که برای داشتن زندگی خوب ضروری است. بسیاری از مشکلات انسانها ناشی از بیفکری یا بداندیشی است. لذا اگر انسان چگونگی تفکر درست را بیاموزد، زندگی بهتری خواهد داشت. عنایت فراوان رواقیان به منطق ریشه در چنین نگاهی دارد. جالب است که برخی از مهمترین نوآوریها و نظریات اساسی در منطق توسط رواقیان مطرح شده است.
همه مباحث منطق و فیزیک مقدمه است؛ مقدمهای برای مهمترین بخش فلسفه رواقی: اخلاق. رواقیان اخلاق را میوه و جان فلسفه خود نامیدهاند. منظور از اخلاق در این فلسفه عامترین معنای ممکن است که میتوان آن را راهنمای چگونه زیستن تلقی کرد. انسان از جهت روحی و جسمی شبیه جهان است و لذا در عمل نیز باید هماهنگ با طبیعت عمل کند. اصل طبیعت بیرونی، عقل کل است و لذا در انسان نیز عقل باید فرمانروای قلمرو درون باشد. انسان باید جهان را آنگونه که هست بشناسد و در برابر امور تغییرناپذیر با خرسندی تسلیم شود.
انسان نباید با سرنوشت بیرونی خود بجنگد و در عوض، باید به تغییر درون خود بیشترین اهتمام را داشته باشد. امیال و عواطف انسان نیز باید تابع عقل باشند. در غیر این صورت زندگی تباه خواهد شد. همه عواطف بد و منفی، همچون ترس و حسادت و ناراحتی، بر یک شناخت غلط و قضاوت نادرست درباره امور مبتنی هستند. برای آزادشدن از شر تاثیر ویرانگر آنها باید به پشت صحنه آنها برویم و آن شناخت و قضاوتی را که مبنای آن عاطفه بوده است، تصحیح کنیم. به تعبیر رواقیان هر عاطفهای یک قضاوت است و ما باید قضاوتهای خود را قضاوت کنیم.
اینگونه تحلیلهای جالب و جذاب ادامه دارد و مجموعهای بزرگ و غنی از مباحث مربوط به زندگی را شکل میدهند. دیدگاههای خاص رواقیان در زمینه خیر، سعادت و خوشبختی، لذت، کمال و دیگر موارد مبتنی بر چنین تحلیلهایی است.
نویسنده در بخش آخر، تآثیر مکتب رواقی را در حوزههای گوناگون فرهنگ، سیاست و دین از دوران باستان تا دوره معاصر مورد اشاره قرار میدهد. در دوران معاصر استفاده از فلسفه رواقی در روانشناسی و تعلیم و تربیت و حوزههای مشابه رواج پیدا کرده است. یکی از موارد جالب استفاده از رواقیگری در مباحث نظامی است که امروزه برخی از محققان برای تقویت جنبههای روحی-روانی افراد نظامی آموزههای رواقیان را بسیار مفید و کارآمد یافتهاند.
در سالهای اخیر توجه به فلسفههای رواقی در کشور ما زیاد بوده است. آثار خوبی هم در این زمینه منتشر شده است. پیشبینی میشود که از این پس نیز این روند ادامه یابد. آشنایی کلی با آموزههای رواقی برای بهرهبرداری بهتر و بیشتر از چنان آثاری لازم است. این مدخل دانشنامه فلسفه استنفورد برای این منظور بسیار مناسب است.
نقل سخنی از اپیکتتوس هم حسن ختام این مقال است و هم بازتابدهنده تفکر رواقی:
-آنچه آدمیان را مشوش میدارد، وقایع نیست، بلکه استنباط آنان از وقایع است. از جمله، مردن هراسانگیز نیست و گرنه سقراط آن را چنین مییافت. نه، آنچه مرگ را هراسانگیز میکند، تنها قضاوت آدمیان است درباره مردن. از این روی، اگر به مانعی برخوردیم، اگر آزرده شدیم، یا پریشانخاطر گشتیم، نباید که هرگز لب به سرزنش دیگران بگشاییم، بلکه باید خود را، یعنی استنباط خود را، مقصر بدانیم. برای ناکامیهای خود دیگران را متهمکردن، نشانه بیخردی است. خود را متهمکردن نشانه ابتدای خردمندی است. و نه خود و نه دیگران را متهمکردن، نشانه کمال خردمندی است.
*دکترای فلسفه
مترجم: حمزه موسوی
تاجری اهل جزیره قبرس در اواخر قرن چهارم قبل از میلاد با کشتی تجاری خود در دریا دچار سانحه شد. کشتی او همراه با کالاهای تجاری غرق شد، اما او جان سالم بهدر برد و خود را به آتن رساند. او که حالا فقیر و ناامید شده بود، در خیابانهای آتن سرگردان و بیهدف راه میرفت که ناگهان عدهای را دید که دور شخصی حلقه زده بودند. به آنان پیوست و به سخنان آن شخص گوش سپرد. حرفهای آن فیلسوف کلبی به دل شکسته تاجر ورشکسته خوش نشست و از آن پس در پی فلسفه رفت. شاگرد آن فیلسوف کلبی و چند استاد فلسفه آن روزگار شد. بعدها خود نیز استاد بزرگی شد و در رواقی مشغول به تدریس آموزههای خاص خود شد. اینگونه بود که تاجری بدل به فیلسوفی شد که یکی از مهمترین، بزرگترین و پرطرفدارترین مکاتب فلسفی کل تاریخ شد. نام او زنون کیتیومی (334-262 ق.م) بود.
البته برخی از مورخان این داستان را افسانه میدانند و بر این باورند که زنون از کودکی با آموزههای فلسفی آشنا بود؛ زیرا پدر تاجرش در سفرهای خود آثار فلسفی یونان را برای فرزندش به ارمغان میآورد و فرزند خود را با فلسفه آشنا کرد. وقتی هم که بزرگ شد صرفا علاقه خود را به فلسفه دنبال کرد. در هر صورت آنچه مهم است نظریات اوست. این مکتب که بهخاطر آن محل تدریس زنون، عنوان رواقی را به آن دادند، قرنهای بسیار جریان فکری و فرهنگی غالب شد و پیروان بسیاری یافت. قرنها بعد، هم اپیکتتوس (50-135) که برده بود به این مکتب گروید و هم سنکا (4ق.م- 65) وزیر نرون و هم مارکوس اورلیوس (121-180) امپراطور بزرگ روم.
علت جذابیت فراوان فلسفه رواقی آن است که این فلسفه در واقع فلسفهای برای زندگی است. تمامی مباحث فلسفه رواقی حول این محور میگردد و دغدغه فیلسوفان رواقی آن است که چگونه خوب زیستن را در شرایط گوناگون تعلیم دهند؛ بهویژه هنگامی که مشکلات و مصائب بر انسان میبارد. فلسفه از نظر آنان یک نحوه زندگی است و نه شاخهای از دانش.
مکتب رواقی یک نظام فلسفی است که سه بخش اصلی بزرگ دارد: منطق، فیزیک و اخلاق. اما بیشتر آثار رواقیان یا کاملا از بین رفته یا ناقص به دست ما رسیده است. پس چگونه میتوان به این نظام فلسفی بهطور کامل دست یافت؟ نویسنده در ابتدا بخشی را به این مسئله اختصاص داده است و گزارشی از چاپها و نشرهای معتبر آثار رواقی ارائه میکند. در بخش بعدی، با عنوان "فیزیک"، نظریات رواقیان در مورد طبیعت بررسی میشود. انسان یک موجود طبیعی است و در طبیعت زندگی میکند و لذا واضح است که برای یک زندگی خوب لازم است با طبیعت خود و جهان آشنا باشد. به همین دلیل رواقیان بخشی از فلسفههای خود را به مسائل فیزیکی اختصاص دادهاند. این مباحث در واقع مجموعهای از مباحث انسانشناسی و جهانشناسی است که گاهی نوعی خداشناسی هم در آن مطرح میشود.
بخش بعدی به منطق اختصاص دارد و نویسنده نسبتا به تفصیل بحث میکند؛ زیرا منطق نیز به اندازه فیزیک برای رواقیان مهم و حیاتی است، البته نه از این جهت که نوعی دانش است، بلکه به این دلیل که برای داشتن زندگی خوب ضروری است. بسیاری از مشکلات انسانها ناشی از بیفکری یا بداندیشی است. لذا اگر انسان چگونگی تفکر درست را بیاموزد، زندگی بهتری خواهد داشت. عنایت فراوان رواقیان به منطق ریشه در چنین نگاهی دارد. جالب است که برخی از مهمترین نوآوریها و نظریات اساسی در منطق توسط رواقیان مطرح شده است.
همه مباحث منطق و فیزیک مقدمه است؛ مقدمهای برای مهمترین بخش فلسفه رواقی: اخلاق. رواقیان اخلاق را میوه و جان فلسفه خود نامیدهاند. منظور از اخلاق در این فلسفه عامترین معنای ممکن است که میتوان آن را راهنمای چگونه زیستن تلقی کرد. انسان از جهت روحی و جسمی شبیه جهان است و لذا در عمل نیز باید هماهنگ با طبیعت عمل کند. اصل طبیعت بیرونی، عقل کل است و لذا در انسان نیز عقل باید فرمانروای قلمرو درون باشد. انسان باید جهان را آنگونه که هست بشناسد و در برابر امور تغییرناپذیر با خرسندی تسلیم شود.
انسان نباید با سرنوشت بیرونی خود بجنگد و در عوض، باید به تغییر درون خود بیشترین اهتمام را داشته باشد. امیال و عواطف انسان نیز باید تابع عقل باشند. در غیر این صورت زندگی تباه خواهد شد. همه عواطف بد و منفی، همچون ترس و حسادت و ناراحتی، بر یک شناخت غلط و قضاوت نادرست درباره امور مبتنی هستند. برای آزادشدن از شر تاثیر ویرانگر آنها باید به پشت صحنه آنها برویم و آن شناخت و قضاوتی را که مبنای آن عاطفه بوده است، تصحیح کنیم. به تعبیر رواقیان هر عاطفهای یک قضاوت است و ما باید قضاوتهای خود را قضاوت کنیم.
اینگونه تحلیلهای جالب و جذاب ادامه دارد و مجموعهای بزرگ و غنی از مباحث مربوط به زندگی را شکل میدهند. دیدگاههای خاص رواقیان در زمینه خیر، سعادت و خوشبختی، لذت، کمال و دیگر موارد مبتنی بر چنین تحلیلهایی است.
نویسنده در بخش آخر، تآثیر مکتب رواقی را در حوزههای گوناگون فرهنگ، سیاست و دین از دوران باستان تا دوره معاصر مورد اشاره قرار میدهد. در دوران معاصر استفاده از فلسفه رواقی در روانشناسی و تعلیم و تربیت و حوزههای مشابه رواج پیدا کرده است. یکی از موارد جالب استفاده از رواقیگری در مباحث نظامی است که امروزه برخی از محققان برای تقویت جنبههای روحی-روانی افراد نظامی آموزههای رواقیان را بسیار مفید و کارآمد یافتهاند.
در سالهای اخیر توجه به فلسفههای رواقی در کشور ما زیاد بوده است. آثار خوبی هم در این زمینه منتشر شده است. پیشبینی میشود که از این پس نیز این روند ادامه یابد. آشنایی کلی با آموزههای رواقی برای بهرهبرداری بهتر و بیشتر از چنان آثاری لازم است. این مدخل دانشنامه فلسفه استنفورد برای این منظور بسیار مناسب است.
نقل سخنی از اپیکتتوس هم حسن ختام این مقال است و هم بازتابدهنده تفکر رواقی:
-آنچه آدمیان را مشوش میدارد، وقایع نیست، بلکه استنباط آنان از وقایع است. از جمله، مردن هراسانگیز نیست و گرنه سقراط آن را چنین مییافت. نه، آنچه مرگ را هراسانگیز میکند، تنها قضاوت آدمیان است درباره مردن. از این روی، اگر به مانعی برخوردیم، اگر آزرده شدیم، یا پریشانخاطر گشتیم، نباید که هرگز لب به سرزنش دیگران بگشاییم، بلکه باید خود را، یعنی استنباط خود را، مقصر بدانیم. برای ناکامیهای خود دیگران را متهمکردن، نشانه بیخردی است. خود را متهمکردن نشانه ابتدای خردمندی است. و نه خود و نه دیگران را متهمکردن، نشانه کمال خردمندی است.
*دکترای فلسفه