گروه انتشاراتی ققنوس | جام جم:انگشت اتهام به سوی یک نویسنده:به بهانه انتشار کتاب «زنگبار یا دلیل آخر»
 

جام جم:انگشت اتهام به سوی یک نویسنده:به بهانه انتشار کتاب «زنگبار یا دلیل آخر»

«زنگبار یا دلیل آخر» تازه‌ترین ترجمه سروش حبیبی از ادبیات جهان است که خوانندگان فارسی‌زبان را با نویسنده‌ای آشنا کرد که تاکنون برایشان ناشناس باقی مانده بود.
آلفردآندرش که به دلیل مخالفت با نظام هیتلری و اقامت در اردوگاه‌های کار اجباری پس از جنگ به مرجعی اخلاقی برای جامعه‌اش تبدیل شده بود، اما امروز برخی در این که او براستی واجد شرایط برای احراز این عنوان است شک کرده‌اند. 
در نوشته‌ای که می‌خوانید و از نشریه آلمانی ولت ترجمه شده، درباره این کتاب و نویسنده رنج‌دیده‌اش آلفرد آندرش اطلاعات جالبی ارائه شده است.
به نظر می‌رسد زمان در ادبیات آلمان متوقف شده است، درست مثل آن‌که پیش از پایان دور کامل چرخش یک نوار در ضبط‌صوت، دوباره همان متن‌ها شنیده شده و به اجبار همان دلایل رد و بدل می‌شود. تنها نام‌ها و جزئیات است که عوض می‌شوند: نمایشنامه‌ای که به طور منظم در حال اجراست هر بار تنها کمی ‌دستخوش تغییر می‌شود. شخصیت اصلی و جدید این نمایشنامه  که موضوع آن ادبیات و گذشته سیاسی است ‌ آلفرد آندرش نام دارد. از دیگر شخصیت‌های مهم این نمایشنامه می‌توان به نویسنده و ادیب آلمانی گ. و. زبالد،  ادیب و مورخ و نیز دختر و داماد آندرش اشاره کرد.
آرشیو ادبیات آلمان در شهر مارباخ (شهری در شمال اشتوتگارت) در 2 ماه گذشته دست‌نوشته‌ها و اسناد جدیدی را درباره آلفرد آندرش و زندگی گذشته وی کشف کرده است. ضمن آن‌که به دنبال این یافته یک کتاب جدید نیز که به شیوه بسیار جالبی صفحه‌آرایی شده درباره زندگی آلفرد آندرش معرفی شد. این کتاب که «همه‌جا زنگبار است» نام دارد توسط آنت، دختر آندرش و همسرش مارسل کرولینک منتشر شده است و از آنجا که موضوع تنها کشف یک دست‌نوشته یا انتشار یک کتاب نیست، لذا این خبر در هفته‌های گذشته تنها مورد توجه آلمانی‌ها نبوده است چرا که با کشف این دست‌نوشته، پرده از واقعیاتی برداشته شد که واکنش آندرش را در طول دوران حاکمیت رایش سوم (زمان ناسیونال سوسیالیسم 1945 1933) با ابهام روبه‌رو کرد. از آنجا که آندرش جزو روشنفکران چپ لیبرال در جمهوری فدرال پیشین در آلمان به شمار می‌رفت، بنابراین چنین اخباری  درست مانند انتشار خبر عضویت گونتر گراس در نیروی مسلح اس.اس  جنجال‌های رسانه‌ای بسیاری را در پی داشت. البته انتقادات وارد شده به وی (آندرش) چندان هم جدید نیست. اشتفان راین‌هارد (منتقد ادبی متولد 1940) در زندگینامه‌ای که 10 سال پس از مرگ آندرش منتشر شد، پرده از واقعیات مهمی‌ برداشته است: آندرش که از همان دوران جوانی جاه‌طلبی ادبی چشمگیری از خویش نشان می‌داد، چندین هفته به‌خاطر عضویت در انجمن جوانان کمونیستی در اردوگاه کار داخائو زندانی شد. سال 1935 او با آنجلیکا آلبرت که مادرش یهودی بود و طبق قانون نازی نیمه‌یهودی محسوب می‌شد، ازدواج کرد.
سال 1940 زندگی مشترک او دستخوش وضعیتی بحرانی شد به‌طوری که آندرش سال 1943 با همسرش متارکه کرد. پس از آن وی خواستار پذیرش خود در بایگانی رایش آلمان گردید و حال آن‌که بدون این اقدام او نمی‌توانست کتابی منتشر کند. از سوی دیگر هم او با یک زن نیمه‌یهودی هرگز در این مکان پذیرفته نمی‌شد و همین موضوع برای گ.و.زبالد کافی بود تا با انتقاد شدید از آندرش، او را فردی بی‌وجدان تلقی کند: کسی که برای رسیدن به پیشرفت کاری، ملاحظه هیچ‌کس حتی همسرش را نیز نکرده و به عنوان یک نویسنده، با نازی‌ها از در دوستی وارد شده است. 
حکم اخراج نویسنده
اما در چند هفته گذشته، سندی پیدا شده که نشان می‌دهد چرا آندرش که سال 1940 به عنوان سرباز اشغالگر در فرانسه به کارگماشته شده بود، سال 1941 به‌طور موقت از نیروی مسلح ارتش اخراج شد. در بیوگرافی راین‌هارد آمده است که آندرش طبق یک حکم مبنی بر معافیت زندانیان اردوگاه کار اجباری از نیروی مسلح ارتش اخراج شده است اما با کشف سند جدید، اکنون معلوم شده که منظور آندرش، حکمی ‌است که طبق آن همه خویشاوندان یهودیان یا یهودیان دورگه می‌بایست از ارتش اخراج شوند. 
یوهان توخل، مورخ و سیاستمدار آلمانی متولد 1957 با تاکید بر کتابی که هم‌اکنون در مارباخ معرفی شده است، در این باره می‌گوید: اخراج آندرش از ارتش و دلیل آن، ارتباطی به خود وی ندارد، بنابراین نمی‌توان او را سرزنش کرد. علاوه بر آن با جدایی او از همسرش در سال 1943 دلیل معافیت آندرش از خدمت ارتش نیز حذف می‌شود، بنابراین بسیار بی‌معنی خواهد بود اگر بگوییم که آندرش از طلاق همسرش سوءاستفاده کرده است، بویژه که آندرش در پاییز سال 1943 دوباره به خدمت نظام فراخوانده شد. علاوه بر آن، زندگی مشترک آندرش حتی اگر ادامه هم می‌یافت، نمی‌توانست مانع از انتقال احتمالی همسر او به اردوگاه شود.
 
 
توخل هرگز خود را مدافع قاطع و کورکورانه آندرش نمی‌داند، بویژه که وی در گزارش‌های مربوط به اردوگاه کار اجباری با چند نکته مبهم نیز مواجه شده است مبنی بر این‌که «آندرش برخی واقعیت‌ها را تغییر داده و برخی دیگر را هم حذف کرده است تا خود را مثبت جلوه دهد. اما موضوع این است که آلفرد آندرش در این زمینه با بسیاری از دیگر نویسندگان آلمانی پس از سال 1945 هیچ فرقی ندارد.»
 
 
رمان‌نویس یا وجدان جامعه؟
شاید پرسش کنونی این باشد که چرا بیان جزئیات زندگی نویسنده‌ای که سال 1980 از دنیا رفته، امروزه جر و بحث‌های جنجال‌برانگیزی را سبب شده است: آندرش به عنوان یکی از اعضای گروه 47 (انجمن نویسندگان آلمان در سال 1947) و نیز به عنوان یک رمان‌نویس از جمله شخصیت‌های تاثیرگذار ادبیات پس از جنگ آلمان به شمار می‌رود. آندرش از سوی بسیاری از نویسندگان صاحب‌نام آلمان نظیر گونتر گراس در مواجهه ضروری و عذاب‌آور کشور با جنایت‌های گذشته آلمان به عنوان یک «مرجع اخلاقی» محسوب می‌شد.
خود آندرش نیز به رغم وقوف کامل به موضوع برای رد کردن چنین عنوان‌هایی تلاش نمی‌کرد، با وجود این، با فاش شدن این واقعیت که قسمتی از گزارش‌های او درباره زندگی گذشته خویش اصلاح شده در حقیقت از ارزش کار ادبی وی چیزی نمی‌کاهد بلکه این موضوع تنها می‌تواند اعتبار سیاسی او را بی‌اهمیت جلوه دهد. البته ساده‌لوحانه است که بخواهیم امروزه یا در زمان زندگی آندرش میان این دو یعنی کار ادبی و اعتبار سیاسی مرز دقیق و قاطعی قائل شویم. 
 از آنجا که فعالیت ادبی دهه‌های پس از جنگ آلمان به شدت تحت تاثیر یک تعصب سیاسی است، لذا تعیین خط مرزی در حقیقت اعتبار اخلاقی این نویسندگان و مهم‌تر از همه، اعتبار هنری آنها را به خطر می‌اندازد. اما در این میان، چه بسا وقت آن است که نویسندگانی چون آندرش را نه تنها بزرگان فعالیت‌های ادبی آن زمان که در اصل قربانیان ادبیات آن روز آلمان دانست. پس از شکست کامل اخلاقی در آلمان تمایل شدیدی به انتقام و تسویه‌حساب با گذشته و نیز مثبت جلوه دادن خویش در میان نویسندگان این کشور شکل گرفت. برای این کار یا مثل آندرش فقط به تغییراتی کوچک در زندگینامه نیاز داریم یا مانند کتاب «نور شامگاه» اثر استفان هرملینس (نویسنده آلمانی 19971915) نیازمند یک پیش‌نویس دلخواه از یک بیوگرافی قهرمانانه هستیم: زندگینامه‌ای که هنوز خوانندگانش درباره فاصله محتوای آن با واقعیات موجود رفع ابهام نشده‌اند. بنابر این به نظر می‌رسد بسیار عاقلانه باشد که در عین فاصله‌گیری تاریخی بکوشیم رد پای دلایل تمایل بسیاری از نویسندگان آلمانی به «مثبت جلوه دادن» خویش را در طول دهه‌های پس از جنگ این کشور دقیق‌تر دنبال کنیم. برعکس شاید فایده چندانی نداشته باشد که مانند گ. و. زبالد با تاکید بیش از حد و اغراق‌آمیز بر اخلاق‌گرایی، در جستجوی دلایلی باشیم که نویسندگان آن روز جامعه آلمان را به باد انتقاد بگیریم، این موضوع در نهایت دوباره به اجرای نمایشنامه‌ای منجر خواهد شد که از سرانجام آن هیچ‌کس نمی‌تواند سر در بیاورد.
روزنامه جام جم
 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه