گروه انتشاراتی ققنوس | این‌ خورشید لعنتی‌ از شرق‌ طلوع‌ نمی‌کند: نگاهی‌ به‌ نخستین‌ کتاب‌ مهدی‌ یزدانی‌ خرم‌
 

این‌ خورشید لعنتی‌ از شرق‌ طلوع‌ نمی‌کند: نگاهی‌ به‌ نخستین‌ کتاب‌ مهدی‌ یزدانی‌ خرم‌

روزنامه عصر اقتصاد 

1. مهدی‌ یزدانی‌ خرم‌ را سال‌هاست‌ می‌شناسم‌ و اگرچه‌ نقد متن‌ نباید دخلی‌ به‌ این‌ فضاهای شخصی‌ داشته‌ باشد، اما ناگزیرم‌ کمی‌ اصول‌ ساختارشناسی‌ و غیره‌ و ذلک‌ را به‌ نفع‌ دغدغه‌های‌ این‌ روزهای‌ ادبیات‌ کنار بگذارم‌.
 مهدی‌ یزدانی‌ خرم‌ در عرصه‌ نقد ادبی‌ چهره‌ شناخته‌ایست‌. مقاله‌های‌ گوناگون‌ او در حوزه‌های‌ مختلف‌ ادبیات‌ داستانی‌ و تاریخ‌نگاری‌ ادبیات‌ و نگاه‌های‌ جامعه‌شناسانه‌ و غیره‌ و غیره‌، چیزی‌ نیست‌ که‌ از چشم‌های‌ اهالی‌ ادبیات‌ دور مانده‌ باشد. اما نکته‌ مهم‌ این‌ است‌ که‌ الزامی‌ وجود ندارد اگر کسی‌ منتقد خوبی‌ است‌، یا داستان‌شناس‌ ورزیده‌ای‌، داستان‌نویس‌ قدرتمندی‌ هم‌ باشد. الزام‌ که‌ هیچ‌، عموماً منتقدان‌، نویسندگان‌ قابل‌ توجهی‌ از آب‌ در نمی‌آیند. و البته‌ گفته‌ یان‌ کات‌ این‌ مواقع‌ بسیار به‌ داد آدمی‌ می‌رسد که‌ گفت‌: «منتقدان‌ معلولانی‌ هستند که‌ با چوب‌ زیر بغل‌ می‌خواهند به‌ دیگران‌ دویدن‌ بیاموزند.»
 2. با اشتیاق‌ دست‌ گرفتن‌ رمان‌، که‌ بسیار محتاطانه‌ باید این‌ وصف‌ را بر این‌ کتاب‌ اطلاق‌ کرد، تبدیل‌ شد به‌ یأس‌ و ناامیدی‌ وافر، از قلم‌ کسی‌ که‌ از دوره‌ دبیرستان‌ دلم‌ می‌خواست‌ قلمش‌ را پیگیری‌ کنم‌.
 راستش‌ می‌دانم‌ که‌ این‌ نقد ساختارشناسانه‌ نیست‌، اما صادقانه‌ بگویم‌ دوره‌ این‌ قرتی‌بازی‌های‌ زبانی‌ که‌ خواننده‌ را به‌ طعن‌ نفهمی‌ تازیانه‌ بزند و پست‌مدرن‌ بودنش‌ را به‌ رخ‌ بکشد و این‌طور کلمات‌ را بی‌سر و ته‌ دنبال‌ هم‌ بچیند و از پس‌ انتشار متن‌، سیگار کشان‌ و نسکافه‌ نوشان‌ و کافه‌ نشسته‌ به‌ ریش‌ نفهمی‌ مخاطب‌ بخندد و مورد نوازش‌ دبیر سرویس‌ ارجمند سرویس‌ فرهنگ‌ روزنامه‌ شرق‌ قرار بگیرد و فکر کند با این‌ براهنی‌ بازی‌ درآوردن‌ها و خط‌ زدن‌ها و شکل‌ کشیدن‌ها و پورنوگرافی‌ پنهان‌ عبارات‌ را در چشم‌ خواننده‌ کردن‌ها، می‌شود پست‌مدرن‌ شد یا نسل‌ بیت‌ را احیا کرد، نه‌ برادر خیلی‌ وقت‌ است‌ گذشته‌. نزدیکترین‌های‌ نویسنده‌ هم‌ ممکن‌ است‌ در این‌ ملال‌ تهران‌زده‌، اثر دوستانشان‌ را پنجاه‌ صفحه‌ نخوانده‌ پرت‌ کنند گوشه‌ زمین‌ و نه‌ کتابخانه‌ حتی‌.
 3. پست‌مدرنیته‌ اگر جدای‌ از تمرکززدایی‌ و عقل‌گریزی‌ و ساختارشکنی‌ یک‌ خصلت‌ داشته‌ باشد. همانا همسان‌سازی‌ مؤلف‌ و خواننده‌ است‌، نه‌ این‌که‌ این‌طور تک‌ ساحتی‌ خواننده‌ را احمق‌ فرض‌ کردن‌ و به‌ اسم‌ ضدرمان‌ و ضدقصه‌ خاطرات‌ بسیار جذاب‌ دانشگاه‌ را با مالیخولیای‌ از مد افتاده‌ به‌ رخ‌ کشیدن‌ و همین‌. کدام‌ اثر یوسا را پیدا می‌کنید که‌ با مخاطب‌ چنین‌ کند؟ مگر آن‌که‌ از راه‌ نرسیده‌ بگوییم‌ یوسا پست‌مدرن‌ نیست‌ که‌ یا للعجب‌، این‌ حکایت‌ دیگری‌ است‌. این‌ را هم‌ بگویم‌ که‌ به‌ گمانم‌ شیوه‌ نسل‌ بیت‌ را فارغ‌ از این‌که‌ چه‌ هست‌ و چرا هست‌، شهریار وقفی‌ پور به‌ زیباترین‌ شکل‌، زیر و بمش‌ را آشکار کرده‌ و چرا آدم‌ باید سعی‌ کند کار شده‌ را تکرار کند. خواه‌ ادا و اطوار براهنی‌ را و خواه‌ شیوه‌ نسل‌ بیت‌ را؟
 4. بزرگ‌ جمع‌ را استادش‌ می‌خوانند، گرچه‌ تأثیری‌ بر ادبیات‌ داستانی‌ ایران‌ نداشته‌. تأثیر که‌ هیچ‌، اساساً کم‌تر دیده‌ شده‌ کسی‌، پیگیر آثار او باشد.
 حضرت‌ استاد تو را دعوت‌ می‌کند که‌ کتابت‌ را محض‌ معرفی‌ و نقد به‌ روزنامه‌ وزین‌ و بسیار وزین‌ و بسیار وزین‌ترش‌ بسپاری‌ و توهم‌ از سر سادگی‌ که‌ همان‌ مؤدبانه‌ حماریت‌ است‌، می‌پذیری‌. بعد نه‌ از معرفی‌ خبری‌ می‌شود و نه‌ از نقد و نه‌ از دوستان‌ دیگر سرویس‌ فرهنگی‌ که‌ نمی‌دانی‌ آدرس‌ ایمیل‌ پای‌ مقالاتشان‌ به‌ چه‌ دردی‌ می‌خورد. می‌گذرد و متوجه‌ می‌شود حضرت‌ استاد که‌ خودش‌ دعوتت‌ کرده‌ بود برای‌ همکاری‌ و همفکری‌ و معرفی‌ آن‌جا که‌ توانسته‌، حذفت‌ کرده‌ از بسیاری‌ از مناسبات‌ ادبی‌ و قس‌ علیهذا.
 بنابراین‌ استاد و شاگرد چه‌ خوب‌ به‌ هم‌ می‌آیند! خاصه‌ آن‌که‌ جز همدیگر، دیگری‌ را قبول‌ ندارند.
. به‌ گزارش‌ اداره‌ هواشناسی‌: فردا این‌ خورشید لعنتی‌، لااقل‌ از شرق‌ طلوع‌ نخواهد کرد!
 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه