گروه انتشاراتی ققنوس | گام به گام «به دنبال فردوسی»-روزنامه حسبان
 

گام به گام «به دنبال فردوسی»-روزنامه حسبان

روزنامه حسبان

افسانه‌ها همیشه زندگی مردان بزرگ را احاطه کرده‌اند. علاقه مردم به قهرمانانشان همیشه به زندگی آنان شاخ و برگ‌های بسیار افزوده است. ابوالقاسم فردوسی بزرگ‌ترین حماسه‌سرای ایران نیز چنین سرنوشتی دارد. از سوی دیگر سیاست‌های حاکم بر ایران تا چند قرن پس از درگذشت این شاعر بزرگ باعث شده است که نویسندگان نزدیک به زمان او به‌ندرت به زندگی و اثر ماندگار او بپردازند. برای نوشتن زندگینامه فردوسی زندگینامه‌ای تا حد ممکن نیز به واقعیت بیش از هر چیز به اشعار او متکی بودم و بعد به کتاب‌هایی که در طول زمان درباره این شاعر بزرگ نوشته شده است.

در منابع قدیمی در میان اسامی مختلفی که برای فردوسی ذکر کرده‌اند نام حسن پرتکرارتر است. با این حال نه درباره نام او و نه درباره نام پدرش نمی‌توان نظر قطعی داد اما درباره لقب این شاعر بزرگ می‌توانیم مطمئن باشیم که ابوالقاسم بوده است. درباره سال تولد فردوسی اطلاع دقیقی در دست نیست اما از برخی از ابیات او می‌توان به سال 339 یا â33 هجری قمری رسید. 
چو سال اندر آمد به هفتاد و یک         همی زیر بیت اندر آرم فلک
ز هجرت شده پنج هشتاد بار         به نام جهان داور کردگار
 
 
کودکی فردوسی و وضعیت خانواده‌اش نیز چندان روشن نیست. همین‌قدر می‌دانیم که از طبقه دهقانان باژ بوده است و اجدادش مردمانی بادانش و ثروتمند بوده‌اند. باز می‌دانیم که در آغاز جوانی چند داستان کهن را به نظم درآورده و زبان پهلوی می‌دانسته است و این‌ها نشان می‌دهد که او در کودکی بسیار آموخته است. 
دل روشن من چو برگشت از اوی          سوی تخت شاه جهان کرد روی 
که این نامه را دست پیش آورم           ز دفتر به گفتار خویش آورم 
اگرچه فردوسی از روزگار جوانی در فکر سرودن شاهنامه بوده است اما مرگ دقیقی شاعر در اجرای این فکر نقش اساسی داشته است. 
فردوسی با شنیدن خبر درگذشت دقیقی تصمیم می‌گیرد هرچه سریع‌تر کار خود را آغاز کند. 
بپرسیدم از هر کسی بیشمار          بترسیدم از گردش روزگار 
مگر خود درنگم نباشد بسی           بباید سپردن به دیگر کسی 
و دیگر که گنجم وفادار نیست           همین رنج را کس خریدار نیست 
باز از اشعار فردوسی می‌توانیم به این نتیجه برسیم که او چندان اهل سفر نبوده است و بسیاری از سفرهایی که به او نسبت داده‌اند درست نیست. 
فردوسی که کم و بیش در شاهنامه به اتفاقات زندگی خود اشاره کرده است اگر به سفر می‌رفت حتمآ از سفر و از شهری که به آن سفر کرده بود می‌نوشت. 
سفر به بخارا در زندگی شاعر می‌تواند یک استثنا باشد.
از روی اشعار او می‌توان حدس زد که به این سفر رفته است و می‌توان مطمئن بود برای به‌دست آوردن شاهنامه ابومنصوری به شاه سامانی امید داشته است. امیدی که به گونه‌ای دیگر به انجام می‌رسد.
به شهرم یکی مهربان دوست بود           تو گفتی که با من به یک  پوست بود 
مرا گفت خوب آمد این رای تو           به نیکی گراید همی پای تو
نبشته من این نامه پهلوی           به پیش تو آرم مگر نغنوی 
گشاده زبان و جوانیت هست           سخن گفتن پهلوانیت هست
فردوسی در اشعارش به نام دوستی که شاهنامه را در اختیارش قرار داده است اشاره نمی‌کند اما احتمال می‌رود این دوست منصوربن محمد معروف به امیرک منصور باشد.
امیرک منصور در قیامی میهن‌پرستانه در سال 377 دستگیر و در زندان کشته می‌شود.
این احتمال وجود دارد که فردوسی به دلایل محدودیت‌های  سیاسی نتوانسته باشد نام امیرک منصور را در شاهنامه بیاورد.
درباره سال ازدواج و صاحب فرزند شدن فردوسی اطلاعات دقیقی نیست اما از روی اشعار او می‌توان به نتایجی رسید:  شاعر در 65 سالگی به سرنوشت تلخ پسرش اشاره می‌کند و او را 37 ساله می‌خواند:
جوان را چو شد سال بر سی و هفت          نه بر آرزو یافت گیتی و رفت 
مرا شصت و پنج و سی وهفت          نپرسید از پیر و تنها برفت
بنابراین در سال â37 یا 371 که شاهنامه ابومنصوری به‌دست فردوسی می‌رسد پسرش باید نوجوانی حدودا" سیزده ساله باشد. درباره دختر فردوسی تقریبآ چیزی نمی‌دانیم. نظامی عروضی شاعر و نویسنده ایرانی حدودا" â15  سال پس از فوت فردوسی با اشاره به ماجرای به خاکسپاری شاعر و اعتراض واعظ طوس از این دختر یاد کرده است.
با توجه به توصیف نظامی از دختر فردوسی تنها می‌توان حدس زد که در زمان تدوین اول شاهنامه این دختر در سال‌های آغاز جوانی به سر می‌برده است. بنا به گفته خود فردوسی شاهنامه (تدوین اول) در سال 384 به پایان می‌رسد. نوح دوم پسر منصور در سال شاه سامانی است و دولت سامانی در این دوره در نهایت ضعف به سر می‌برد.
تدوین اول شاهنامه به هیچ پادشاهی تقدیم نشده است و شاعر جاودانگی نام خود را مزد رنج‌هایش دانسته است.
نمیرم از این پس که من زنده‌ام           که تخم سخن را پراکنده‌ام 
هر آن کس که دارد هش و رای و دین         پس از مرگ بر من کند آفرین
از روی اشاره‌های مختلفی که در شاهنامه به â6، 61، 65، 63 سالگی شاعر دیده می‌شود معلوم است که فردوسی بعد از تدوین اول شاهنامه در 55 سالگی، سال‌های دیگری نیز روی آن کار  کرده است.
باز از ابیات شاهنامه پیدا است که شاعر تدوین دوم شاهنامه  را در 71 سالگی به پایان رسانده و در سال â00â4 هجری قمری به دست سلطان محمود در غزنه رسانده است.
با توجه پیری و افسردگی و بیماری‌هایی که شاعر خود به آن‌ها اشاره کرده است به احتمال زیاد خود به این سفر نرفته است.
دو گوش و دو پای من آهو گرفت         تهیدستی و سال نیرو گرفت
نیستم بدین‌گونه بد خواه بخت          بنالم ز بخت بد و سال سخت 
با این حال در چهار مقاله به این سفر و سفرهایی در ادامه آن اشاره شده است که نمی‌توان به سادگی نادیده‌اش گرفت.
تاریخ سیستان نیز به سفر فردوسی به غزنه اشاره کرده و گفت و گویی را میان محمود  و فردوسی آورده است که خواندنش خالی از لطف نیست: محمود گفت: همه شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم. و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست.
فردوسی گفت: زندگانی امیر دراز باد. ندانم سپاه او چند مرد چون رستم باشد اما این دانم که خدای تعالی خویشتن هیچ بنده‌ای چون رستم دیگر نیافرید.
درباره سال فوت فردوسی نیز اطلاع دقیقی در دست نیست و نمی‌توان به سال‌های متفاوتی که چند قرن بعد از مرگ شاعر در این باره آمده است اعتماد کرد. 
فردوسی بنا به اشعارش از 58 سالگی به بعد احساس ضعف و پیری  می‌کرده و بعید است عمری طولانی داشته باشد.
الا ای برآورده چرخ بلند            چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی           به پیری مرا خوار بگذاشتی
وفا و خرد نیست  نزدیک تو           پر از دردم از رای تاریک تو
مرا کاش هرگز نپروردیی           چو پرورده بودی نیازردیی
شاعر در آخرین اشاره به سنش خود را 76 و به روایتی هشتاد ساله خوانده است که مقارن است با سال 5â4 و 9â4 هجری قمری بعید است فردوسی چندان بیش از این سالها عمر کرده  باشد.
به ماجرای اعتراض واعظ شهر طوس و رسیدن هدیه سلطان محمود همزمان با دفن شاعر نویسندگان مختلفی اشاره کرده‌اند با توجه به دفن شاعر در ملک شخصی‌اش و شرایط اجتماعی و سیاسی آن روزگار می‌توان این اتفاقات را به حقیقت نزدیک دانست حقیقتی تلخ و تاسف‌انگیز که نقطه پایان زندگی جسمانی بزرگ‌ترین حماسه‌سرای تاریخ ایران است کسی که در زمانه تحقیر ایرانیان عمرش را صرف تمجید از بزرگی و شرافت ایران و ایرانی کرد. روحش شاد باد.
 
 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه