گروه انتشاراتی ققنوس | کاش با خدا تنها بودم
 

کاش با خدا تنها بودم

همشهری

نگاهی به جهان داستانی هنری میلر در رمان نکسوس 

یک آمریکایی ناآرام، مردی که می‌خواهد مسیح، زرتشت و حتی ابدیت را زیر جوهر قلمش مزه‌مزه کند. هنری میلر دیوانه‌ای از اعماق قاره جدید جایی که بوی ادبیات، کوکلس کلان و وودی آلن حرف اول را می‌زند. این نویسنده آمریکایی از جهانی حرف می‌زند که دیگر نفرت و اختگی فرهنگی حرف اول و آخر را می‌زند، جهانی که میلر با یک مکاشفه کلاسیک یعنی نوشتن آن را ترک کرده و در میان ارزش‌های کهن گم می‌شود: نکسوس یکی از قسمت‌های تریلوژی این نویسنده است که تصلیب به شیوه او را کامل می‌کند...بگذریم. هنری میلر به سال 1891 متولد شده است. دهه پایانی قرن نوزدهم یعنی دوره آغازین زندگی او مصادف با شروع دورانی جدید برای آمریکای شمالی است. بومیت جغرافیایی کم‌رنگ شده و مهاجرین انبوه و چندملیتی به همراه میراثشان یعنی ادبیات و تاریخ به آمریکا کوچ می‌کنند. بعد از این جریان، آمریکا با حفظ سیاست نوپای خود یعنی سلطه اقتصادی و نظامی بر اروپا، جنگ اول را پشت سر می‌گذارد. در بحبوحه جریان‌های متعدد اقتصادی و سیاسی ادبیات امریکا با ریشه‌های کاملاً اروپایی شکل گرفته و چهره‌هایی مانند ادگار آلن‌پو، تئودور درایزر و بعدها ارنست همینگوی را به دنیا معرفی می‌کند. ادبیات جدید آمریکا بر پایه نوعی مدرنیسم صنعتی شکل می‌گیرد. مدرنیسمی که انسانی خودباخته، خسته و در عین حال امیدوار را متولد ساخته است. 
این انسان با حفظ غرور اروپایی خود پرچم پرستاره را می‌بوسد و در عین حال از شکوه جلال ادبیات و فرهنگ نیاکان خود با افتخار یاد می‌کند. دگردیسی این انسان به طور وضوح در ادبیات دهه‌های سی تا پنجاه قابل ملاحظه است. انسانی که در تراژدی آمریکایی درایزر فردیت خود را از دست می‌دهد و در آثار همینگوی و فاکنر به توهم روایت‌های کلان پایان می‌بخشد. از سویی دیگر با ظهور پدیده جنگ، آرمان‌ها و بنیادهای جدیدی که زاییده سلحشوری حماقت‌بار این انسان است در ذهن ادبیات آمریکا به لجن و فضیحت کشیده می‌شوند. بدون شک ادبیات آمریکا در نیمه اول قرن بیستم مدیون ذهنیت خاص فرانسوی است. ذهنیتی که ویژگی‌ها و موقعیت ابژه خود را در برابر جهان روایت می‌کند. هنری میلر در میان این هجمه از تجربه و در عین حال عقلانیت راه خود را در پیش می‌گیرد. او نماینده نسلی است که با برخورداری از میراثی کاملاً اروپایی از جهان آرمانی آمریکایی خسته شده‌اند. نسلی که خوب جنگید و پایه‌های امپریالیسم و کاپیتالیسم امروزین آمریکا را محکم کرد. این نسل با توجه به عقلانیت مدرن خود از هیچ نوع کوششی روی نتافت و در آخر بین مرزهای کسالت و خودکشی دست و پا زد. بدون شک این فضای اگزوتیک علت اصلی مینی‌مالیسم دهه هفتاد و هشتاد آمریکا شد. جزیی‌نگری خاصی که در آن رخوت و کسالت ویژگی اصلی روایتش است. با توجه به این مختصات سه محور اصلی را برای خوانش رمان نکسوس پیشنهاد می‌کنم: 
1- سیمای مردی در مقابل ادبیات: نکسوس رمان زیبایی است. نوعی اتوبیوگرافی که راوی آن یعنی هنری میلر می‌کوشد تا با حفظ نوعی مکاشفه و هذیان روزمرگی خود را گزارش کرده و در عین حال از روابطش با همسر و دوست همسرش گزارش دهد. در این روایت لحظات ناب رئالیستی یعنی دغدغه نوشتن یک رمان با روایت رابطه راوی با دیگران و در پایان سفرش به اروپا خلط شده و یک انبوه هذیان‌گونه به صورت یک رمان کوبیستی به تصویر می‌کشد. نکته آغازین این گفتار به روابط ذهنی راوی با یک هجمه از میراث ادبی جهان مربوط می‌شود: هنری میلر در رمان نکسوس، مردی را می‌آفریند که می‌خواهد بنویسد، متفاوت بنویسد. این دغدغه که سال‌ها است روح او را پریشان کرده، وی را در مقابل هزاران چهره ادبی جهان به همراه ده‌ها موقعیت فرهنگی کهن و مذهبی قرار می‌دهد. راوی در حین مکاشفه خود، تصویری از ادبیات جهان ارائه می‌دهد که از لحاظ فرم روایی یک انگاره درون‌متنی به حساب می‌آید. این انگاره او را از فردیت آمریکایی دور کرده و با هدایت کردن به سوی نوعی عقلانیت خاص ادبیات ماقبلش باعث ویرانی ذهنش می‌گردد. راوی درگیر دنیایی مملو از کلمات و از همه مهم‌تر اندیشه‌ها است. او از داستایوفسکی می‌گوید و جهان را به بعد وقبل از او تقسیم می‌کند، در عین حال سعی دارد تا باورهای جدید خود را در کنار این همه اندیشه مدرن جلوه دهد پس راوی روی به سوی نوعی جنون درونی می‌آورد که خود نیز به آن آگاه است. در سایه این جنون که منشاء آن انگاره‌های اندیشه‌ای ادبیات و فرهنگ اروپایی است او زندگی رئالیستی خود را نیز گزارش می‌کند. در این رئالیسم فاقد شکوه او مسیحی تنها است. راوی همسرش را دوست دارد و تمام جزئیات زندگی او را که مبنی بر خیانت و بی‌بند و باری است می‌شناسد. اما فرهنگ حاکم بر این رئالیسم او را مجاب کرده و متروپولیس آمریکایی تنها به او اجازه روایت را می‌دهد. راوی دچار رفت و آمدی بین رئالیسم زندگی و رئالیسم ذهن خود است. اندیشه میلر در این دیالکتیک اجازه هیچ نوع دخالت در زندگی را به او نمی‌دهد، در واقع در شخصی‌ترین لحظات روایت، زندگی آمریکایی که میلر آن را تحقیر می‌کند وارد جریان کلی قصه شده و مفهوم یک تناقض را عیان می‌کند. شخصیت اصلی رمان نکسوس این زندگی را می‌شناسد و حتی با آن دچار خاطره و یاد می‌شود بنابراین او مصادیق این نوع زندگی را که شامل همسری بی‌بند و بار، دوستی مرموز و واقعیت‌های کثیف هستند را نفی و طرد نمی‌نماید بلکه از آن پلی برای رسیدن به دریافت یک «وجود شخصی» می‌سازد. او تها است و دیگران با او همزیستی می‌کنند اما این تنهایی موجب می‌شود تا احساس وابستگی او به ریشه‌های گمشده اروپاپی‌اش آشکارتر شود. همانطور که گفتم میلر آمریکا را تحقیر می‌کند و تناقض جریان زندگی آمریکایی با ذهنیت اروپایی را آشکار، اما این تحقیر موجب حذف و کمرنگ شدن مفهوم زندگی نمی‌شود. بحث میلر بر سر «انواع» است. او برای یافتن یک نوع منحصر به فرد انسان بودن به سراغ کلمات می‌رود و هر چه که رمان جلوتر می‌رود از گفته‌های دیگران کمتر شده و ذهنیت و باورهای شخصی بارورتر می‌گردند. این روند از نکسوس رمانی ساخته که در واقع مجموعه‌ای از گفت و گوهای بینامتنی با ادبیات جهان است. گفت و گویی که راوی نیمه‌دیوانه آن با این کلیت انجام می‌دهد تا بتواند به یک باور فردی دست پیدا کند. فرم اثر با توجه به این ویژگی به نوعی «مکاشفه» تبدیل می‌شود، مکاشفه‌ای که با توجه به کتاب مقدس از «هیچ» آغاز شده و به سفر و حرکت منتهی و ختم می‌گردد. در این جریان ذهن با توجه کنش‌های خاص راوی از محوری نابسامان که از جنونی درونی خبر می‌دهد به سوی نوعی تشخص فکری حرکت کرده و صاحب تاریخ و باور می‌شود. 
2- از دیگر ویژگی‌های اصلی رمان نکسوس مونتاژ استادانه میلر بین ذهن و واقعیت است. ذهن راوی در آغاز رمان به مانند ویژگی‌های یک انگل از دیگری تغذیه کرده و دریافت‌هایش را به واقعیت منتقل می‌نماید. در این برهه از رمان که تقریباً نیمی از آن را شامل می‌شود ما با انسانی مواجه هستیم که در مقابل گذشته بشری زانو زده و آن را تحلیل و یا ستایش می‌کند. هر داده‌ای که بر ذهن او حمل می‌شود ما با انسانی مواجه هستیم که در مقابل گذشته بشری زانو زده و آن را تحلیل و یا ستایش می‌کند. هر داده‌ای که بر ذهن او حمل می‌شود تکراری از خلاقیت و حتی انسانیت او را سلب کرده و وی را تبدیل به نوعی انفعال شخصی می‌کند. او در عین اینکه به شدت پرگو و آشفته ذهن است در مقابل ماجرای اصل درام اخته و منفعل به نظر می‌رسد. این انفعال در پاره‌ای از اوقات وی را به موجودی نیمه‌انسان و در حال نزدیک شدن به مرزهای جنون به تصویر می‌کشد. او در رابطه خود با دو زن که با وی زندگی می‌کنند نقشی ندارد. او در این روال دارای معصومیتی می‌شود که در حین گناه و تخطی اخلاقی دارای ویژگی‌های یک قدیس و یا بنیامین فاکنر است. بنابراین او به مسیح‌وار زندگی کردن دچار شده و منتظر صلیب خود است. اما با اتفاقی کاملاً داستانی و نوعاً آمریکایی او به طور ملایم به چهره فعال خود بازمی‌گردد. ادبیات جهان در ذهن او دیگر یک عنصر حاکم نیست. حالا او می‌نویسد و این نوشتن که کاملاً آگاهانه است، وی را صاحب «جهانی‌بینی» می‌کند؛ چیزی که موجب درک کلیت زندگی می‌گردد. میلر، راوی خود را در موقعیتی قرار می‌دهد که چیزی را به جهان اضافه کند و از انبوه داده‌ها به یک جنون ادبی دست یابد. این جنون ادبی یعنی شناخت مرزهای ذهنیت و عینیت او را از نقش منفعلش دور کرده و از نفرت و انتقاد به «آگاهی» فردی دچار می‌نماید. عقلانیتی که راوی از آن رنج می‌برد تبدیل به یک باور آشنازدا می‌شود. باوری که طی آن شک و تردید از نوع داستایوفسکی به چهره نگاهی تیزبین و در عین حال سیال درمی‌آید. او دیگر از زندگی نمی‌گریزد و مصادیق زندگی آمریکایی، ذهنش را متلاشی نمی‌کند بلکه با طبقه‌بندی تمام این موقعیت‌ها می‌کوشد تا به یک دیوانگی عقلانی دست پیدا کند. هنری میلر با جذب روزمرگی رئالیستی رمان جهانی را می‌آفریند که در بطن خود منزجرکننده است. جهانی که اسطوره و تاریخ ندارد بنابراین راوی او در رمان نکسوس می‌کوشد تا این تاریخ را برای این جهان به وجود بیاورد. دقت کنید: باورهای هنری میلر به دو دسته مجزا تقسیم می‌شوند؛ نخست: باورهایی ذهنی هستند که به علت روح کلام و ادبیات ویژگی‌های ماتریالیستی و مادی خود را از دست داده‌اند و تبدیل به انگاره‌های رفتاری و در مراحل بالاتر معنوی شده اند به طوری که راوی از مثلاً داستایوفسکی و یا نیچه به خدا پل می‌زند و دچار تک‌گویی می‌شود. از طرفی دیگر ما داده‌های ذهنی او را می‌شناسیم وقتی از هایدگر صحبت می‌کند دوره مهمی از اندیشه هرمنوتیکی به ذهن ما وارد می شود. واقعیت‌های موجود دومین شق این قضیه را ساخته‌اند مادیتی صرف که مصرف‌گرایی، بی‌ارزشی، فسادهای اخلاقی و حتی عشق از بنیادهای اصلی آن به حساب می‌آیند. دو دستگاه مختلف که از جنس ناهمگون تشکیل شده و حالا می‌خواهند با یکدیگر دیالوگ کنند، آگاهی شخصی راوی و چالش او با جهان اندیشه پشت سرش در برابر بی‌اعتنایی و ناآگاهی نسبت به ماتریالیسم پیرامون از وی یک قربانی می‌سازد. از طرفی او وابسته ذهنش است و از سویی دیگر وجود و رفتارهای اجتماعی او از همین ماتریالیسم برمی‌خیزد. ساختمان روایی جدال این دو بنیاد را در حین نوشتن و خلق دنیای جدید به نمایش می‌گذارد. راوی برای فرار از این منگنه خردکننده به خلاقیت یعنی نوشتن و آفریدن روی می‌آورد تا تاریخی بسازد که اسطوره‌هایش کاملاً فردی هستند. پس مفاهیم را باژگون می‌کند و صلیب نشان عطوفت و عقلانیت او نمادی برای عشق می‌شود. این آشنایی‌زدایی هوایی تازه را موجب شده و انزجار و تحقیر از بطن جهان آمریکایی را باورپذیر می‌نماید. راوی هر آنچه را که عقلانیت آمریکایی به او حکم کرده پس می‌راند و می‌کوشد از تجربه‌های خودعقلانیتی فردی را بسازد. این دوپارگی را جنون می‌نامد و از آن خرسند است. او مکاشفه خود را به پایان رسانده و حالا نیاز به حرکتی فیزیکی و صوری دارد این حرکت با طنز منحصر به فرد میلر سفر به اروپا است. 
3- یکی دیگر از کارکردهای اصلی رمان نکسوس پریشان‌باوری ناشی از بی‌تفاوتی است. هنری میلر انسان خود را به گونه‌ای محصور می‌کند که دچار تک‌گویی می‌گردد. این تک‌گویی فوق‌العاده لجام‌گسیخته سرآغازی برای رسیدن و دستیابی به بی‌تفاوتی نسبت به اعمال دیگران است. در رمان آدم‌های زیادی حضور دارند. این آدم‌ها با عمل صوری خود، موقعیت‌های راوی را تغییر داده و جریان زندگی او را مختل می‌کنند. روان نسبتاً قابل اعتماد راوی این اختلال را هضم کرده و از آن بازتابی فکری می‌سازد به طور مثال نام یک خیابان و یا ویژگی‌های قومی برخی از آدم‌ها وی را دچار گونه‌ای نگاه باستانی و جست و جوگر می‌کند. نگاهی که براساس این تداعی‌ها می‌کوشد ریشه‌های فردی هر موجودی را به دست آورده و او را عریان‌تر نماید. از سویی دیگر این پریشان‌احوالی ناخواسته وی را به نگاهی مستندوار و فاقد حرارت سوق داده و کلیت جهان را در نزد او کوچک به حساب می‌آورد. او تشنه نام‌ها و ایده‌ها است، بکارت خسته‌کننده زندگی و مرگ آمریکایی نیاز به یک آنارشیسم درونی را آشکار می‌کند. قهرمان میلر راه آدم‌های درایزر را در پیش نمی‌گیرد او از خطای این آدم‌ها عبرت گرفته و اصلاً به ادبیات تیپیک و تراژیک روی نمی‌آورد بلکه با اذعان به سنت ادبیات اتوبیوگرافی از خود نوشتن را محملی برای اثبات وجودش می‌داند. بنابراین اصل او تنها می‌تواند دیگران را گزارش کند، اعمالشان را یادآور شود به باورهایشان احترام بگذارد. او تنها به ریشه این آدم‌ها اشاره می‌کند و نمی‌تواند و نمی‌خواهد روان ایشان را در کنار ذهن خود بررسی نماید. پس در رمان نکسوس ما با کمتر لحظه‌ای مواجه هستیم که راوی در باب وجود دیگری تحلیل ارائه کند و سعی در روانشناسی او داشته باشد. به همین دلیل دغذغه‌های شخصی «مونا» و یا «استازایا» فاش نمی‌شود بلکه رفتارهای ایشان در کنار کلیت وجودی راوی تنها به تصویر کشیده می‌شود. این نگره یعنی پرهیز از «شناخت» جمعی و رسیدن به نوعی مسیحیت مدرن و در عین حال اخلاقی، راوی را در موقعیت خاصی از پریشان‌نویسی و پریشان‌گویی قرار می‌دهد. با توجه به این بحث ساختار روایی رمان نیز دارای چندگانگی است با روایت‌های درونی، کلیت درام متلاشی شده و انبوهی از تداعی‌های متعدد ذهن اثر را تسخیر می‌کنند و در حین روایت دیگران ریتم اثر کاملاً داستانی و ماجرامحور است. نکسوس با این ویژگی‌ها موضوعی برای اندیشیدن است. وقتی از خود حرف می‌زنی قصه‌ای نیست ولی با شروع رئالیسم کلی ماجرا به وجود می‌آید. در واقع نکسوس مبارزه ذهن واقعیت‌گریز، مکاشفه‌گر و روایت‌زدای راوی آن با رئالیسم سیاه زندگی آمریکایی است. این ذهن در سایه آن زندگی دچار ترس شده و رفتارهای خود را به فراموشی می‌سپارد و آن زندگی در سایه این ذهن غیرقابل توجه و در واقع ناخوشایند است. هنری میلر به دنبال جهانی می‌گردد که روایت‌های روزمره و اسطوره‌زدای زندگی را تبدیل به پرتره‌ای ثابت و ساکن از رنگ و اسطوره نماید. او در قسمتی از رمان نکسوس می‌نویسد: «... تاریکی جهانی را در بر گرفته و من چون بالزاک با نقاشی‌های خیالی زندگی می‌کنم؛ نقاشی‌هایی که حتی قابشان هم خیالی است.» در پایان: رمان نکسوس را سهیل سمی ترجمه و نشر ققنوس منتشر کرده است. این رمان که در روزهای نمایشگاه کتاب به دست علاقه‌مندان رسید شاهکاری با شیوه‌های اروپایی از یک نویسنده آمریکایی است. به امید اینکه پلکسوس و سکسوس که دیگر اجزای تریلوژی میلر هستند نیز ترجمه شود. هنری میلر به سال 1980 درگذشت. او شاید در کنار ویلیام فاکنر از مهم‌ترین رمان‌نویسان آمریکایی قرن گذشته به حساب بیاید، نویسنده‌ای که به دنبال صلیب گمشده می‌گردد... 

 

 

 

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه