گروه انتشاراتی ققنوس | پدیده‌‌ای‌خوش: نقد روزنامه فرهیختگان بر کتاب پدیدارشناسی موسیقی
 

پدیده‌‌ای‌خوش: نقد روزنامه فرهیختگان بر کتاب پدیدارشناسی موسیقی

انتشار کتاب پدیدارشناسی موسیقی (نشر ققنوس) را می‌توان از خجسته‌ترین رویدادهای حوزه موسیقی در سال 1394 دانست. اگرچه به احتمال زیاد انتخاب کتاب بروس الیس بنسن را در بطن همان فرهنگی که او را پرورده اثری خوب و تأمل‌برانگیز تلقی می‌کند برای ترجمه به فارسی باید فکری درخشان به حساب آورد و قدرشناس مترجم بادرایت و توانای ‌آن، حسین یاسینی بود. فاصله آن خوب تا این درخشان چیزی نیست مگر همان شکاف عمیق غنای موسیقی‌اندیشی در غرب و آنچه در ایران به این نام، باریک اما به‌هرحال اندکی جاری است. البته محتوای خود کتاب پیش از هر چیز موید آن است که این نوع موسیقی‌اندیشی تا چه حد با آفرینش، اجرا و شنود موسیقی مرتبط است و چنانچه موسیقی‌اندیشی‌های ما غالبا از تراز دیگری هستند، این بدان معناست که قطعا آفرینش‌ها، اجراها و شنودهای ما هم از تراز دیگری هستند؛ نظر و عمل موسیقی، به‌رغم ظاهر متفاوت‌شان، یکی از جنس کلمه و دیگری از جنس صدا، سخت درهم‌ تنیده‌اند. اگرچه همان‌طور که مولف موکد می‌کند، عمده‌ منابع و مراجع نظریه‌ او از سنّت موسیقی کلاسیک اروپایی فراهم آمده، روی دیگر ماجرا آن است که چنین نطریه‌ای تنها می‌توانسته در همان فرهنگ و در دوران چیرگی گفتمان جهانی ‌شدن شکل گیرد و مطرح شود. به رابطه‌ ما در ایران با دوران جهانی‌شدگی از زاویه‌های گوناگون می‌توان نگاه کرد، اما اصل وقوع اجتناب‌ناپذیر آن را نمی‌توان انکار کرد. به عبارت دیگر، هم محتوای کتاب بنسن به تنوع جهانی موسیقی‌ها نظر دارد و جمع‌بستِ بسیاری ویژگی‌های این دوران است و هم ما نمی‌توانیم بیرون از این جهان ــ فارغ از بحث کیفیت و خصایل این درجهان‌بودگی ــ منزوی بمانیم.

اما پدیدارشناسی موسیقی، همچنانکه از عنوانش پیداست، به جز ستون استوار سنّت موسیقی اروپایی، بر سنّت تناور دیگری هم بنا شده است: فلسفه قاره‌ای. بروس الیس بنسن موسیقیدان اما تخصص‌اش فلسفه است و آن‌طور که مترجم توضیح می‌دهد، به جز تدریس فلسفه در دانشگاه ایلینوی آمریکا در بسیاری کشورهای جهان سمینارهای فلسفی متنوعی برگزار کرده و تا 2015 پنج کتاب در حوزه‌‌های گوناگون فلسفه تالیف و منتشر کرده است. توازی فلسفه و موسیقی در خلال حدود 200 صفحه‌ متن اصلی کتاب با مراقبت تمام تعقیب می‌شود و مولف در این ضمن به همان اندازه که به موسیقی از رنسانس تا دوره‌ معاصر می‌پردازد، فلسفه و زیبایی‌شناسی را نیز از کانت تا دریدا موضوع واکاوی و مداقه قرار می‌دهد. رابطه فلسفه و موسیقی را در این کتاب نباید از جنس آغشتگی یکی به دیگری دید: اینجا یک متن واحد به صورتی تام و تمام هم فلسفی است و هم موسیقایی. این یعنی: اندیشه‌ فلسفی معاصر در کاوشِ مباحثِ مشخص تبلور می‌یابد و از سوی دیگر، موسیقی نیز در فقدان نگرشی کلان‌نگر از پویایی و زایایی بازمی‌ماند و راکد می‌شود. بنسن در فصل پایانی این سقر هوشربای موسیقایی-فلسفی به مقولاتی می‌رسد که مستقیما زاییده‌ سرشت جمعی موسیقی‌اند؛ طنین سارتری کلماتی چون تعهد، التزام و مسئولیت اگر در حوزه موسیقی به گوش ما نامأنوس می‌آید، در حوزه فلسفه چون تجدید عهد با سنّتی جلوه می‌کند که طی چند دهه پس از دوران جنگ سرد و در دورانِ فردگرایی افراطی و منفعت‌طلبیِ لگام‌گسیخته، به‌خصوص در بخش قابل‌توجهی از فضای فکری ایران، به محاق افکنده شده بود. مسئولیتی که بنسن از آن می‌گوید، دامنه‌ای بسیار گسترده دارد:
«من به‌عنوان اجراگر در برابر شنوندگان آینده ــ و حتی در برابر آهنگسازان آینده (که جزء شنوندگان آینده‌اند) ــ مسئولم. اجرای کنونی من تاثیری واقعی بر اجراها و آهنگسازی‌های آینده دارد. شاید ندانم که آن تاثیر چه خواهد بود، اما می‌توانم مطمئن باشم که به نحوی بروز خواهد کرد. اگر خود را از نظر زیست‌محیطی در برابر آیندگان مسئول می‌دانیم، پس به نظر من بدیهی می‌آید که از نظر موسیقایی نیز خود را در برابر آیندگان مسئول بدانیم زیرا موسیقی امروز بی‌تردید قسمتی از زیست‌محیط فردا خواهد بود.»(199-198)
کتابِی که فصل پایانی‌اش عنوان «رفتار موسیقایی با دیگران» را بر خود دارد، در سال 1394 چاپ شد و این درست همان سالی است که بیش از هر سالِ دیگر بحران‌های رنگارنگ زندگیِ موسیقایی ایران را آشکار کرد. درست است که سرچشمه‌های این بحران‌ها را درحوزه‌های اقتصادی، مدیریتی، نسلی و... باید جست، اما ماه‌های پایانی سال 94 نشان داد که این بحران در عین حال از همه‌سو بحرانی اخلاقی نیز هست؛ سال 94 نشان داد که زیست‌محیط اخلاقیِ موسیقیِ ما از همیشه پریشان‌تر شده است. ساده‌لوحانه است که گمان بریم کتاب بنسن می‌تواند برای ما حاوی راه‌‌حل‌های برون‌رفت از بحران باشد؛ بنسن هم به نوعی بر همین حقیقت تاکید دارد که نمی‌توان مسئولیت خود را به گردن دیگری انداخت و باید در واقعیت اندیشید. واقع‌گرایی همیشه ملتزم خوشبینی نیست: شاید زمان زیادی لازم باشد تا ما بتوانیم نقطه تعادل را، اگر یافتنی باشد، بازیابیم. با این حال در همین سال 94 کتابی به فارسی منتشر شد که در آن چنین آمده بود:
«این بازی به تمام شرکت‌کنندگان آن تعلق دارد و هیچ‌کدام نمی‌تواند مدعی تقدم بر دیگری باشد، زیرا این بازی ــ یعنی سنّت ایجاد موسیقی ــ موهبتی است که هیچ‌کدام از بازیکنان نمی‌توانند آن را تصاحب کنند و مهارش را به دست گیرند. متعلق به همه آنهاست و در انحصار هیچ‌یک نیست.»(215)
          

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه