گروه انتشاراتی ققنوس | نویسنده در راه است: نگاهی به مجموعه داستان «لکه های گل»: اعتماد
 

نویسنده در راه است: نگاهی به مجموعه داستان «لکه های گل»: اعتماد

روزنامه اعتماد
چند سالی است که نسبت به دهه های پنجاه و شصت در ادبیات داستانی مان کمتر با مقوله بوم گرایی مواجهیم. نویسنده ها فضای شهری را ترجیح داده اند و هر ساله داستان ها و رمان های کمتری می بینیم که منعکس کننده زادبوم نویسنده شان باشند. خوبی و بدی این روند محل بحث ها و کنکاش های بسیار است که این روزها فضای ادبیات ما کمتر از آن بهره مند است و در این مجال اندک هم قصد پرداختن به آن را نداریم. فقط گاه گاه کتابی، مجموعه داستانی، رمانی را می بینیم که معرف اقلیم و بومی خاص است. یادمان می افتد که این هم شیوه و روشی است برای داستان نوشتن و چه دستمایه هایی هم دارد. «لکه های گل» عنوان مجموعه داستانی است از علی صالحی با همین دستمایه ها، داستان ها در روستاهای جنوب اتفاق می افتد با درونمایه هایی آشنا از این اقلیم؛ فقر و تباهی (سیاه زمستان، بار ...)، خرافه (او، در راه...)، تعصبات رایج (سیاه زمستان، پسین تنگ ...) و بوی خاک و آب و دست های پینه بسته و...
دستاورد عمده علی صالحی در مجموعه «لکه های گل» دو چیز است؛ اول فضاسازی خوب و توصیف های غنی و جاندار که هرچه بیشتر در شناسایی مکان و به تبع آن ظرف وقوع حوادث و قصه ها کمک می کند و دوم زبان و لحن. پرداخت فضا در داستان های این مجموعه آن چنان ریز و دقیق به انجام رسیده که برای خواننده جای هیچ گونه فاصله یی با محیط باقی نمی گذارد و به این فضا باید توصیف های خوب صالحی را هم اضافه کنیم تا همه چیز کامل شود. به طور مثال در داستان «درختی که بود» کافی است به صحنه یی که لودر درخت کïنار را ریشه کن می کند توجه کنیم تا نقش و قدرت توصیف ها را دریابیم و از این دست در «لکه های گل» بسیار است. اما آنچه در ارائه بهینه این فضا به خواننده یاری می رساند زبان کلی داستان ها و لحن شخصیت ها است. خوب از کار درآمدن زبان هم بدین معنی است که کلمه ها و اصطلاحات محلی و بومی، آنچنان در متن داستان نشسته باشند که جای خالی یی احساس نشود و نه نویسنده مجبور شود به پاورقی ارجاع بدهد یا فرهنگ اصطلاحاتی ضمیمه کتابش کند و نه خواننده از فهم و درک کلمه ها یا اصطلاحات درماند و ضمن خواندن داستان مجبور شود به جای دیگری مراجعه کند و چه بسا داستان را رها کند و از خیرش بگذرد. علی صالحی در «لکه های گل» از پس این مهم به خوبی برآمده و زبانی برگزیده که ضمن حفظ لهجه بومی، احساس تنافری در خواننده برنمی انگیزد و اصطلاحات بسیاری که در متن داستان ها، چه از زبان شخصیت ها و چه غیر آن، مشاهده می شود کمتر خواننده را از داستان پرت می کند و مکثی در خوانش آن ایجاد می کند. گفتم کمتر، چون گاه نیز این اتفاق نمی افتد و خواننده مجبور است پاراگراف را رها کند و رد شود؛ «به خدا می گیرم بغوت می کنم» ص 87 یا «خواب غلبه ام کرده بود. کبدره می کردم و به زور می شنیدم که...» ص 93. از اینها که بگذریم، اصلی ترین مشکل علی صالحی در مجموعه «لکه های گل» پایان بندی آنها است. اغلب داستان ها یا ناتمام رها شده یا با سرهم بندی به سرانجام رسیده اما اینکه گفته شد برخی داستان ها ناتمام رها شده، هیچ ربطی به پایان باز ندارد. به نظر می رسد بعضی داستان ها را نویسنده نمی دانسته چطور تمام کند. یعنی در طرح اولیه اش مقصد داستان را مشخص نکرده و در نهایت داستان را به امید پایان باز رها کرده که نمونه بارز آن «گم شدن زنی به نام گل افروز» است.
«پسین تنگ» از این دست است. در پایان داستان، راوی هنوز نفهمیده که زن و بچه با خوردن مرگ موش مرده اند و این در حالی است که خواننده از مدتی قبل این را فهمیده، این دیگر«تجاهل العارف» نیست، «جهالت الراوی» است که داستان را با این مشکل جدی مواجه کرده. خواننده باید قضاوت کند؛ چند روز پیش پسربچه به راوی می گوید که مادرش از موش ها عاصی شده و مرگ موش می خواهد، بعد از آن راوی می گوید که از در خانه آنها «بوی مردار می آمد»، اما هنوز هم راوی و هم همه مردم نمی دانند آنها کجا رفته اند. پایان بعضی دیگر از داستان ها نیز به همین منوال است. شاید داستان ها تنها با جرقه یی یا بر پایه شخصیتی یا تصویر خاصی ساخته شده اند نه بر اساس طرحی اندیشیده که اگر این گونه بود، خواننده نمی پرسید به کدام سبب پارچه فروش داستان «سیاه زمستان» در پایان پارچه ها را مفت و مجانی میان مردم ده بذل و بخشش می کند و خودش هم می رقصد،از دیگر ویژگی های داستان های مجموعه «لکه های گل» اتفاقات غیرواقعی یی است که در زمینه هایی کاملاً واقعی روی می دهند. علی صالحی گاه در تلفیق واقعیت و فراواقعیت موفق عمل کرده است مثل داستان «در راه» یا «رها در تاریکی». در این داستان ها سوررئالیسم، یا در شکل افکار و اعتقادات عامیانه و خرافی (در راه) خودش را نشان می دهد یا به شکلی کاملاً فانتزی و رها از زمینه های جامعه شناختی (رها در تاریکی).و نکته آخر موفقیت نویسنده در روایت داستان «در راه» است که بحق از پس سختی روایت تک گویی نمایشی به خوبی برآمده و به همین دلیل این داستان را از جمله داستان های بسیار خوب علی صالحی باید به شمار آورد که امیدواریم داستان های بعدی او نیز به همین قوت باشد. 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه