گروه انتشاراتی ققنوس | نقاب ها:گزارش جلسه نقد رمان «پری فراموشی» با حضور محمدعلی سپانلو، مدیا کاشیگر، میترا الیاتی و ارسلان فصیحی: اعتماد
 

نقاب ها:گزارش جلسه نقد رمان «پری فراموشی» با حضور محمدعلی سپانلو، مدیا کاشیگر، میترا الیاتی و ارسلان فصیحی: اعتماد

روزنامه اعتماد

پنجمین جلسه نقد داستان «اعتماد» به رمان «پری فراموشی» نوشته فرشته احمدی اختصاص داشت که پاییز امسال از طرف نشر ققنوس به بازار عرضه شد. برخلاف جلسه های قبلی این جلسه در روزنامه «اعتماد» برگزار نشد و به پیشنهاد مدیران کتابفروشی «برگ جان» ( لواسان) مراسم افتتاح این کتابفروشی و رونمایی رمان فرشته احمدی در یک عصر پنجشنبه برفی در لواسان برگزار شد. محمدعلی سپانلو، مدیا کاشیگر، میترا الیاتی، ارسلان فصیحی، امیرحسین خورشیدفر، شهلا زرلکی و جمعی از دوستداران ادبیات در این جلسه حاضر بودند. « پری فراموشی» اولین رمان احمدی پس از مجموعه داستان «سارای همه» ( نشر قصه 1383) و داستان کودک «بی اسم» ( سروش 1380) است. احمدی که فارغ التحصیل رشته معماری است، به عنوان منتقد ادبی با نشریات مختلفی از جمله روزنامه «اعتماد» همکاری می کند و همچنین داور جایزه ادبی « روزی روزگاری» نیز هست. « پری فراموشی» در همین مدت کوتاه انتشار با واکنش های متفاوتی از طرف منتقدان ادبی مواجه شده است. برخی این رمان را در ادامه سنت رمان نویسی نویسندگان زن در سال های اخیر می دانند که البته این بار با فضاهای ذهنی و خیالبافی راوی درآمیخته و از این رو اوج و فرود داستان کمرنگ تر شده. موافقان هم ظرافت های نویسنده در آفرینش جهان ذهنی شخصیت ها، ارائه تصویری تازه از نقش های اجتماعی که به صورت کلیشه وار در داستان فارسی ارائه می شود، و همچنین دقت در فضاسازی و اجرا و تعبیرهای شاعرانه را برشمرده اند. به نظر می رسد با توجه به انتشار رمان هایی از مهسا محبعلی، مرجان شیرمحمدی، بلقیس سلیمانی و روح انگیز شریفیان سال 87 فرصت مناسبی برای مطالعه و تخمین وضعیت نویسندگان زن در ادبیات امروز ایران باشد. 
 
زن به مثابه سوژه 
 
مدیا کاشیگر نخستین سخنران این جلسه بود. او در آغاز اعلام کرد این رمان هم مثل مجموعه داستان «کافه پری دریایی» نوشته میترا الیاتی کوچک ترین شانسی برای حضور در جایزه روزی روزگاری سال آینده نخواهد داشت چون احمدی در حال حاضر داور این جایزه محسوب می شود و هرچند الیاتی سال گذشته از داوری استعفا داد اما بنا بر قوانین این جایزه ادبی آثار داوران جایزه تا سه سال بعد از استعفایشان وارد جایزه نخواهد شد. کاشیگر تاکید کرد از این رو به عنوان دبیر جایزه می تواند با خیال راحت و بدون ایجاد شائبه یی درباره این آثار صحبت کند. کاشیگر گفت؛ «من کتاب را حدود دو سال پیش با نام « حفره» خواندم. دو سه روز قبل دنبال فایل کتاب گشتم تا برای جلسه امروز آماده باشم که فایل پیدا نشد. با فرشته احمدی تماس گرفتم و از او خواستم یک نسخه از کتاب را برایم بفرستد تا تورق کنم. آن وقت متوجه شدم نویسنده بسیاری از نواقص متن اولیه را در نسخه فعلی برطرف کرده است. خوشحالم که آن فایل پیدا نشد والا مجبور بودم درباره کتاب دیگری صحبت کنم. به نظر من درباره «پری فراموشی» می توان گفت این کتاب بازی ماسک هاست. هیچ پرسوناژ بدون ماسکی در این رمان حضور ندارد. از مادر که خود راوی می گوید انواع نقاب ها را در انواع کشوها مخفی کرده است تا پدر، راوی، مهتاب، مانی و دیگر شخصیت ها. این کتاب با مرگ پدر آغاز می شود و با مرگ مادر پایان می پذیرد. نویسنده با نرمش ما را وارد یک جریان پیچ در پیچ می کند و به همین ترتیب از این ماجرا بیرون می کشد. وجه دیگر کتاب که برایم جالب بود، تفاوت راوی منحصر به فرد در بخش های اول و دوم است. در بخش اول راوی یک دختر بچه شرور است. در بخش دوم به زنی بدجنس تبدیل شده که نقشه می کشد و دسیسه می چیند. قبل از ازدواج مسائل دختربچه ها را دارد و در بخش دوم رابطه بالغانه تری از او می بینیم که می خواهد زندگی اش را به هر قیمتی که شد حفظ کند؛ چه با مانی و چه بی مانی. پیش از اینکه به سراغ سومین بحث درباره این رمان بروم باید اشاره کنم که پری فراموشی یک رمان بسیار آسان خوان اما در عین حال بسیار پیچیده است. اما برخلاف رمان هایی که نویسنده های مازوخیست که خواننده را آزار می دهند تا حرف شان را بزنند، نویسنده در این کتاب موفق شده پیچیده ترین مضامین را به شکلی ساده بیان کند. به نظر من این دومین رمان ایرانی است که من در زندگی ام خوانده ام و در آن زن ابژه نیست بلکه سوژه است. «چراغ ها را من خاموش می کنم» زویا پیرزاد اولین رمان در ادبیات فارسی بود که در آن زن بودن از طریق نمایش سیطره شوهر یا مرد تصویر نمی شد بلکه زن سوژه بود و به نظر من فرشته احمدی هم در خلق چنین جهانی موفق بوده است. در این رمان در قسمت هایی از بخش دوم شخصیت راوی عمداً تصمیم می گیرد برای تغییر وضعیت اطرافش ابژه خواست های همسرش باشد. در هم آمیختگی پیچ در پیچ واقعیت و رویا هم دیگر ویژگی مهم این کتاب است. هنوز که هنوز است، نمی توانم با قطعیت بگویم ماجرای عشق ناصری و مهتاب زاییده توهم راوی است یا واقعاً اتفاق افتاده. چنان که در بخش اول ارتباط راوی با دکتر ارسطو تا یک جایی به صورت یک رابطه موهوم پرداخت شده است. از این نظر فکر می کنم رمان به رغم روابط تودرتوی شخصیت ها آنچنان راحت خوانده می شود که این پیچیدگی آزاردهنده نیست و جذاب است. رمان خوب به نظر من راحت الحلقوم باشد بلکه باید پیچیدگی را به ظاهری فریبنده بنمایاند.» 
 
مدیا کاشیگر در بخش دیگری از صحبت های خود به تبیین عقده الکترا در متن رمان پرداخت و گفت؛ «هر خواننده حرفه یی رمان در بخش اول این اثر احساس می کند راوی دچار عقده الکترا است. در بخش دوم رمان هم جایی راوی که کنار مانی است می گوید «تنش بوی تن پدر را می داد.» این رابطه از طریق چنین تصویرهایی تشدید می شود. اما در پایان رمان درمی یابیم که راوی در توهم خود برای پدر معشوقه آفریده است. و درباره این شخصیت ذهنی با دکتر ارسطو صحبت می کند. راوی بعدها در خیال راوی ظاهر می شود و از ماه منیر می گوید. تا لحظه یی که پدر حرف نزده است معشوقه پدر به شدت شبیه راوی است. اما وقتی پدر خودش ماه منیر را شرح می دهد، زنی است که اصلاً در تصور راوی نمی گنجد. اگر هم تا این لحظه عقده الکترا مساله حاکم بر رمان بوده اینجا کنار زده می شود. حالا می توانید برداشت کنید که راوی به بلوغ رسیده یا اینکه ما اشتباه کرده ایم. پیش از آنکه به سراغ بازی ماسک ها بروم نکته دیگری را یادآوری می کنم. در این رمان ضمناً تمام پرسوناژهایی که راوی با آنها درگیر است به شکلی از انحا از راوی انتقام می گیرند. انتقام مهتاب فوق العاده است. اما اوج رمان انتقام مادر است. مادر که در بیمارستان حرف می زند پلیدی های راوی را به همسرش نشان می دهد. هرچند منصفانه هم نیست. توهم یک پیرزن وسواسی است. ما راوی را می شناسیم. بهزاد ارسطو تنها شخصیتی است که از راوی انتقام نمی گیرد بلکه راوی از او انتقام می گیرد. اما بازی ماسک ها. درباره ماسک راوی حرف نمی زنم چون آنقدر محکم و قلدر است که حتی تا پایان رمان اجازه نمی دهد اسم راوی را بفهمیم. وقتی با مانی در قبرستان قدم می زنند و فال می گیرند که کدام اسم بیشتر تکرار می شود، مانی چهار پنج بار اسمش را روی قبرها می بیند اما راوی فقط یک بار نام فامیلش را روی قبرها می بیند. البته به شباهت اسم راوی و نام یک نقاش معروف ایرانی اشاره می شود. کسی حوصله اش را دارد تحقیق کند و اسم را کشف کند؟ وقتی در غایت راوی و مانی به خانه مادر اسباب کشی می کنند راوی تمام گذشته را حذف می کند. ماسک مانی از همان اول «زورو» است. او هم کتابفروش است هم نجار. کتابفروشی که روشنفکر نیست و نجاری که بیشتر دنبال مسائل سیاسی است. او وقتی از برداشته شدن ماسکش می ترسد، به خواب می رود. ماسک های مادر خیلی زائد است. یک کشو ماسک است. پلیدترین مادر ادبیات فارسی را به نظرم فرشته احمدی ساخته است. مادر مهربان است اما ماسک او هم از همان اول پیداست. پشت پرده بی خیالی و طنز ایستاده اما رنج می کشد. تکه هایی در رمان ممکن است خواننده عادی را پس بزند اما به نظر من درخشان ترین قسمت کار نویسنده در همان قسمت هاست مثل صحنه های خواستگاری که رها می شود تا راوی به خیالات پناه ببرد. 
 
کشف لایه ها در رمان روانشناختی 
 
ارسلان فصیحی مترجم زبان ترکی یکی از دو ویراستار رمان «پری فراموشی» ( رضا شکراللهی هم این رمان را ویرایش کرده است) سخنران دیگر این جلسه بود. مترجم آثار اورهان پاموک در ایران گفت؛ «من کتاب پری فراموشی را دو دفعه خواندم و هر دو دفعه پیش از انتشار بود یعنی حدود دو سال قبل؛ بار اول در مقام دبیر هیات تحریریه انتشارات ققنوس برای ارزیابی کتاب که آن زمان عنوانش «حفره» بود و بار دوم پس از طی مراحل مختلف آماده سازی و برای بازبینی نهایی. الان با توجه به گذشت دو سال و از یاد رفتن بسیاری از جزئیات رمان شاید بهتر باشد درباره حسیات خودم هنگام خواندن آن سخن بگویم. «پری فراموشی» از آن دست رمان هایی است که شاید کشمکش داستانی در آن زیاد نباشد، با این حال خواننده از خواندنش لذت می برد زیرا از ویژگی های این گونه رمان که شاید بتوان رمان های روانشناختی نامید، این است که خواننده هنگام خواندن آن خود مجبور به کشف لایه های مختلف رمان است و این کشف و شهود لذتی بسیار نصیب خواننده می کند. از طرف دیگر لذتی که از خواندن رمان پری فراموشی بردم، لذت حیرانی در برابر ظرافت و دقت کار فرشته احمدی است. موقع خواندن رمان های ایرانی گاه به نویسنده آن غبطه می خورم که چرا خود آن را ننوشته ام و موقع خواندن رمان های خارجی گاه به نویسنده آن حسودی ام می شود که چرا نویسندگان ما چنین رمان هایی نمی نویسند. درباره پری فراموشی باید بگویم این رمان هر دو این احساسات را در من بر انگیخت و من اینجا در مقام مترجم رمان باید بگویم که پری فراموشی از جمله رمان هایی است که حتی قابلیت جهانی شدن دارد زیرا از حصار محلی گرایی خارج شده و نویسنده در آن با مهارتی شایان تقدیر موفق شده دغدغه های بشری را در حد توان خویش مطرح کند. از سوی دیگر زبان رمان که در نهایت سادگی و به دور از بازی های تصنعی است به آن این امکان را داده که به سهولت قابل ترجمه باشد و امیدوارم مترجمان دیگر کشورها که تعدادشان زیاد هم نیست، متوجه انتشار این کتاب بشوند.» 
 
سومین سخنران جلسه میترا الیاتی بود. «مدیا همه چیز را گفت. ماسک ها توجه مرا هم جلب کرد. زبان شاعرانه هم دیگر ویژگی اثر بود که البته از ساحت داستان خارج نمی شد. این زبان شاعرانه را می توان به حساب روایت ذهنی راوی گذاشت. در خیلی بخش ها کابوس وارگی بر واقعیت احاطه دارد. من فکر می کنم فرشته احمدی در صفحه اول گره اصلی را ایجاد می کند؛ مرگ پدر. داستان تکه تکه روایت می شود. من کتاب فرشته احمدی را یک شبه خواندم. دیگر آن را زمین نگذاشتم. اما برخلاف دیگران که با نثر کتاب مشکل نداشتند، من چند جایی نکاتی به ذهنم رسید. بعضی تصویرها مفهوم نبود. این نثر احتیاج به ویرایش داشت. 
 
خلق جهان تازه 
 
بعد از صحبت های میترا الیاتی نوبت به محمدعلی سپانلو رسید که هر چند از پیش قرار نبود درباره این کتاب صحبت کند اما درخواست حاضران را پذیرفت. سپانلو گفت؛ به نظر من خانم فرشته احمدی نثر بسیار خوبی دارد. نمی گویم این نثر بی ایراد است اما این امتیاز ویژه و کمیاب را در زمانه ما دارد که از لحاظ واژگان غنی است. چیزی که مدیا در مورد حضور ماسک در رمان گفت، به نظر من تفسیر فوق العاده یی بود. اما من می خواهم یک پرسش مطرح کنم. در حقیقت من از رمان های معاصر چه ایرانی و چه خارجی لذت نمی برم. توقع من از رمان چیز دیگری است. کار رمان نویس خلاقیت است. او مخلوقی می آفریند که به جامعه انسانی اضافه می شود. اتفاقاً عمر یک شخصیت داستانی از یک انسان معمولی بیشتر است. 180 سال از عمر ژان والژان می گذرد و او هنوز زنده است. توقع من از رمان نویس همین جنس آفرینش است. اینکه رمان نویس کسی را به جامعه ما اضافه کند. گاهی ممکن است پروتوتیپ باشند. معروف است که می گویند تا قبل از جنایت و مکافات راسکولنیکفی وجود نداشت اما بعدش خیلی از جوان های روسی خواستند راسکولنیکف باشند. در رمان فارسی هم فکر نمی کنم هیچ وقت پرسوناژهایی مثل مارال، زری یا جلال آریان فراموش شوند، آنها ثبت شده اند. تلقی من از رمان چنین چیزی است. 
 
اگر من خانم احمدی را نمی شناختم کنجکاو نمی شدم کارشان را بخوانم یا ممکن بود بخوانم و نیمه کاره رها کنم. آشنایی من با خانم احمدی باعث شد ببینم این نویسنده چه می گوید. فرشته احمدی از عهده کارش برآمده، مدیا به درستی به نقطه اوج رمان اشاره کرد؛ جایی که از همه بیشتر به اصطلاح « رمانی» شده همان است که راوی در حالت نیمه بیهوشی با مادرش حرف می زند. و تکلیف ما مشخص نمی شود که کدام شان هیولاست مثل همان ابهامی که در زندگی ما وجود دارد. شاید همه ترکیبی از هیولا و فرشته باشیم. نویسنده به خوبی از عهده این کار برآمده. اما سوال من این است مشکل دختر و مادری که به قول مدیا بویی از عقده الکترا دارد چه چیز جالبی برای من دارد که آن را بخوانم. اینکه می گویم برای تمام رفقای رمان نویس مان است. ما استعدادی را می بینیم که خیلی خوب کاراکتر هایش را می شناسد و خیلی خوب آنها را معرفی می کند. اما مشکلش این است که زیادی واقعی است. توقع ما این است که رمان واقعی باشد اما نه مثل دفتر خاطرات. ما وارد فضایی نمی شویم که ببینیم رمان است که این شخصیت ها را به وجود آورده. انگار آنها خودشان وجود دارند. رمان خیلی شبیه زندگی عادی است اما یک چیزی از زندگی عادی بیشتر دارد. آنجا قلمرو خلاقیت ادبی است. امیدوارم به من پاسخ بدهید. فخرالنسای گلشیری صدها بار در ادبیات ما تکرار شده است. غمنامه خانم های معاصر ماست درباره آقایی که دوستش دارند ولی پراشکال است. و یک جوری تحملش می کنند. من فکر می کنم یکی دو نمونه از این رمان ها بس است. ما قلمروی برای روانشناسی، روان شکافی و حتی آفریدن روان های تازه در اختیار داریم. ولی بیش از هر چیزی از نظر من رمان است که چیزی به جامعه فکری ما اضافه کند. آیا نویسندگان امروز ما این مساله را قبول دارند؟ به آن مشعرند؟ فکر خواننده حرفه یی مثل من و مدیا را می کنند. حرف های مدیا خیلی کامل و قشنگ بود ولی سوال من این است که اگر ما خانم فرشته احمدی را نمی شناختیم، کتابش را می خواندیم؟» 
 
سوال محمدعلی سپانلو را میترا الیاتی پاسخ داد. «موضوع «وانهاده» سیمون دوبوار زنی است که ماجرای خیانت شوهرش را تعریف می کند. به نظر شما آنجا هم مساله خاطره تعریف کردن است؟» سپانلو گفت؛ «من سیمون دوبوار را هم دوست ندارم ولی آیا این زندگی آنقدر جذاب هست که وارد قلمرو داستان بشود یا اینکه سرگذشتی است که خیلی خوب نوشته شده. من از رمان توقع دارم مخلوقی به جامعه انسانی اضافه کند. استاد ماکان «چشم هایش» به جهان اضافه شده، بلور خانم «همسایه ها» هم همین طور.» بعد از آن مدیا کاشیگر گفت؛ «به نظر من چیزی که می توانست این کتاب را رمان کند، ایده یی است که نویسنده در ارائه آن خیلی خسیس است. راوی و مانی هر دو در یک فضا رشد کرده اند. هر دو از شهرک ها آمده اند. شهرک جایی است که قبرستان ندارد. همه در آن موقتی اند چون از شهر دیگری برای کار آمده اند.» 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه