گروه انتشاراتی ققنوس | مثل کوه یخ در دل آب
 

مثل کوه یخ در دل آب

نگاهی به رمان «شب طولانی موسا» 
 
نوشته فرهاد کشوری 
«شب طولانی موسا» عنوان کتابی از «فرهاد کشوری» است که اخیراً توسط نشر ققنوس به بازار کتاب راه یافته است. 
این کتاب به نویسنده‌ای گمنام اما پرانرژی تعلق دارد، گمنام از آن جهت که برای اهالی ادبیات داستانی ایران نامی شناخته شده نیست، لااقل در بخش حرفه‌ای قضیه. اما پرانرژی از آن روی که این اثر اصلاً شباهتی به آثار غیرحرفه‌ای ندارد. زبان داستانی آن فاقد بخش‌های توصیفی زاید و غیرداستانی است. زبان روایی به شدت پالایش شده و پاکیزه است و این همه نشان از نویسنده‌ای می‌دهد که داستان معاصر را می‌شناسد؛ آن هم از منظر «زبان» که امروزه یکی از دغذغه‌های اصلی نویسندگان معاصر ایرانی است. کتاب حاضر در شناسنامه و پشت جلد آن از جانب ناشر «رمان» نامیده شده، ولی واقعیت آن است که حجم اندک آن (104 صفحه) کمتر از آن است که بشود واژه «رمان» را به آن اطلاق کرد اما در کتاب «شب طولانی موسا» نویسنده برای توجیه کم‌حجم بودن اثر، بهانه مناسبی دارد و آن ایجاز بیش از حد در زبان روایی است. شگرد دیگری که به کمک نویسنده آمده، نحوه چینش کلمه‌ها و جمله‌ها و همچنین دیالوگ‌های متن است که باعث حجیم‌تر شدن تعداد صفحات کتاب حاضر شده است که اگر این نحوه چینش کلمه‌ها و دیالوگها بر هم بخورد و از نو با رویکرد دیگری چیده شود، حجم کل کتاب به دو سوم حجم فعلی می‌رسد. یعنی چیزی در حدود هفتاد صفحه که در آن موقع دیگر نمی‌توان به آن عنوان «رمان» را اطلاق کرد و شاید در مورد «داستان بلند» بودن نیز بتوان به آن شک کرد. به عنوان نمونه به نوعی از چینش کلمات و جمله‌ها در متن اشاره می‌کنم که به نوع دیگری هم می شد آن‌ها را چید. در نمونه‌های ذیل گاه یک یا دو کلمه در یک سطر قرار داده شده و کلمات بعدی در سطر بعدی آمده است: 
صدای پا نزدیک شد و پشت در ایستاد. موسا هراسان به در نگاه کرد. 
در زدند. 
موسا حرکتی نکرد. 
در زدند. 
نارنج به نجوا گفت: «کیه؟» 
موسا با صدایی لرزان پرسید: 
«کیه؟» 
جوابی نیامد. 
در زدند. (ص 90) 
کلمات فوق هشت سطر از یک صفحه را اشغال کرده است و نمونه‌های بسیاری با این شیوه و شگردهای مشابه در صفحات دیگر کتاب دیده می‌شود. اما از این که بگذریم به خود اثر، فارغ از انواع قالب روایی آن می‌رسیم که در بین داستان‌های همدوره‌ای خود اثری شایسته و قابل تامل است. فرهاد کشوری در اولین برخورد حرفه‌ای با مخاطب، خوب عمل کرده است و بدون مقدمه‌چینی و گزافه‌گویی مستقیم به سراغ مخاطب حرفه‌ای و جدی ادبیات داستانی معاصر ایران رفته است. مخاطب اصلی این کتاب، طیف محدودی از خوانندگان داستان‌های تاویل‌گرای به دور از سطحی‌نگری‌های رایج هستند. 
موقعیت زمانی داستان متعلق به چند دهه قبل در تاریخ معاصر ایران است. 
از نظر جغرافیایی محدوده‌ای از خطه جنوب ایران (بخشی از خوزستان) برای پس‌زمینه داستانی انتخاب شده است و یک شخصیت محوری (موسا) به عنوان کارکتر اصلی انتخاب شده و چندین شخصیت مکمل در سیر حوادث داستان وی را همراهی می‌کنند. از داستان اصلی کتاب همانند کوه یخی، تنها قله آن، از آبی که در آن شناور است بیرون مانده و حجم اصلی داستان در وهله اول از دید مخاطب به دور است. شروع فصل‌های اولیه داستان طوری انتخاب شده که سادگی محض در روایت به وضوح آشکار است. اما همین سادگی رفته رفته به طرحی پیچیده، همچون کلاف سر در گم تبدیل می‌شود. «موسا» به همراه همسرش «نارنج» و پسرش «عیسا» در کنار خانواده‌های دیگری در مجتمعی محلی بومی (ده فوتی‌ها) روزگار می‌گذرانند. عده ای از اهالی منطقه یاد شده به طور مخفیانه در تجمعی (سندیکا) در محل خانه یکی از اهالی جمع می‌شوند و موسا از این جمع مردمی به دور است. او دردسرهای شخصی خود را دارد (مدام کسی در غذای او که در یک آشپزخانه مشترک توسط همسرش پخته می‌شود نمک می‌ریزد). موسا به دنبال آن است که عامل این عمل آزاردهنده را پیدا کند و به سزای اعمالش برساند. او نهایتاً از این عمل عاجز است. چندین فصل ابتدایی به این موضوع اختصاص دارد. اما دامنه حوادث رفته رفته مسیر دیگری را پیدا می‌کند. 
سر و کله ماموران حکومتی برای دستگیری عده‌ای که به ادعای ماموران خرابکار هستند پیدا می‌شود. ظاهراً موسا هم جزوی از اهالی بومی منطقه است اما در پایان داستان معلوم می‌شود در تمام طول داستان و حتی پیش از آن موسا از مردم اطرافش به دور بوده و به نوعی با ماموران حکومتی همکاری داشته و نقش خبرچین را بازی می‌کرده است. با افشای این راز در پایان داستان مخاطب درمی‌یابد کسی که در غذای موسا نمک می‌ریخته، یک نفر نبوده است بلکه انتقام اهالی بومی منطقه به طور جمعی از موسای خبرچین و خائن به جمع بوده است. 
در پایان داستان پرده‌ها می‌افتد و بخشی از حوادث پشت پرده برای مخاطب آشکار می‌شود و موسا علناً مطرود جمع می‌شود. 
داستان اصلی این رمان یقیناً طرح پیچیده‌ای است که تنها نشانه‌هایی از آن در داستان فعلی نمود پیدا کرده است. وضعیت معیشتی قشرهای پایین دست جامعه در برهه‌هایی از تاریخ معاصر ایران، فعالیت های تشکل‌های کوچک مردمی و کارگری، واکاوی احساسات درونی آدم‌های پرت و دورافتاده، نفوذ به ذهنیت فردی آدم‌های طرد شده از طرف جامعه و ... بخش‌هایی از اهداف اولیه رمان حاضر است. 
فرهاد کشوری در رمان «شب طولانی موسا» به روند کش‌دار حضور سایه‌های مستند بر سر قشرهای پایین‌دست اشاره دارد. شخصیت محوری رمان، موسا، با آنکه با نمایش اعمالش خائن جلوه داده می شود ولی معصوم و دوست‌داشتنی است. مخاطب با او احساس همذات‌پنداری می‌کند. چرا که به واسطه تسلط نویسنده به عنصر شخصیت‌پردازی در داستان، این شخصیت به قدری پرداخت قدرتمندانه‌ای دارد که مخاطب در وهله اول او را به عنوان فردی گرفتار فقر و تنگدستی، مطرود جمع، صاحب یک خانواده، یدک‌کش عشق های زمینی در عین فلاکت و قهر طبیعت و ... می‌پذیرد. 
زبان پالایش شده فرهاد کشوری هر مخاطب مشکل‌پسندی را راضی می‌کند. همچنین رویکرد روایت نمایشی از جمله مشکلات داستان‌نویسی معاصر ایران است که نویسنده در این رمان سعی کرده بر آن غلبه کند و تا حدودی هم موفق شده. زاویه دید نمایشی اثر یکی از امتیازات ویژه این اثر است که داستان حاضر را عینی‌تر از روایت محض همنوعانش به نمایش گذاشته است. 

 

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه