گروه انتشاراتی ققنوس | فرشتگان در برلین: آخرین عشق کافکا: اعتماد
 

فرشتگان در برلین: آخرین عشق کافکا: اعتماد

روزنامه اعتماد
«یک روز زندگی کردن با فرانتس (کافکا) از تمام آثار و نوشته های او ارزشمندتر است.» 
دورا دیامانت
کاتی دیامانت نویسنده کتاب «آخرین عشق کافکا» اولین بار وقتی نام کافکا را می شنود که یک استاد دانشگاه به شباهت نام خانوادگی او با دورا دیامانت آخرین محبوب فرانتس کافکا اشاره می کند. این اشاره ساده در سال 1971 بهانه تالیف کتابی می شود که سرانجام در سال 2004 منتشر شده است. کافکا اولین بار دورا را در تعطیلات تابستانی 1923 در بالتیک ملاقات کرد. کافکا با دوستانش همراه بود و دورا در آشپزخانه یک رستوران کمپ ساحلی کار می کرد. کافکا در آن دوران 40 ساله بود و دورا 25 ساله؛ هرچند زندگینامه نویس اینجا به همان دروغی که دورا درباره سنش می گوید (و بعد اعتراف می کند) یعنی نوزده ساله بودن اعتقاد سفت و سختی دارد. این ارتباط کمتر از یک سال به طول انجامید. کافکا سوم ژوئن 1924 درگذشت. اما دورا هم مثل دیگر زنان زندگی کافکا تاثیر عمیقی بر او گذاشت. روایت کاتی دیامانت از سوم ژوئن 1924 یعنی روز مرگ کافکا آغاز می شود. ذهن دورا در کنار بستر نویسنده محتضر به گذشته پناه می برد؛ 11 ماه قبل در ساحل موریتس در شمال آلمان. دورا مسوول آشپزخانه است. همین جاست که نویسنده مومشکی را ملاقات می کند. سه هفته بعد در برلین آنها خیلی جدی درباره زندگی مشترک حرف می زنند. اما چیزی نزدیک به دو ماه بعد بیماری و ضعف جسمی به کافکا اجازه نمی دهد شلسن را ترک کند و به برلین برود و به دورا بپیوندد. بعد از فلیسه و ملینا که ارتباط کافکا با آنها فقط از طریق نامه بود دورا اولین زن زندگی نویسنده بود که می توانست طعم زندگی مشترک با او را بچشد. البته این باعث نشد که نامه نگاری را فراموش کند. کتاب مجموعه نامه های کافکا به دورا هم منتشر شده، هرچند هنوز به فارسی ترجمه نشده است و ظاهراً ناصر غیاثی داستان نویس ایرانی مقیم آلمان مشغول ترجمه این کتاب است. در زمستان 1924 کافکا بیمار می شود. وضعیت اقتصادی هم خراب است. کافکا فکرش را هم نمی کند که به پراگ برگردد. بالاخره مجبور می شوند آپارتمان دلباز راحت شان را ترک کنند. خانه جدید در محله اعیانی زلندورف بود اما بسیار کوچک و محقر. اما مقاومت کافکا برای ماندن در برلین سرانجام در هم شکست و او بدون دورای محبوبش عازم پراگ شد. سه هفته بعد دورا هم به او پیوست. کافکا به کلینیک منتقل شد. هزینه های درمان سنگین بود و پیشرفت بیماری متوقف نمی شد. ماکس برود دوست نزدیک کافکا لحظه مرگ کافکا را نقل می کند. آخرین جملات کافکا؛ « آره همین طوری است. دقیقاً همین طوری.» کاتی دیامانت در اواسط کتاب خود به مرگ فرانتس کافکا می رسد چون شخصیت اصلی کتاب کافکا نیست بلکه دوراست. خواندن این کتاب می تواند دریچه تازه یی را به زندگی کافکا و نزدیکانش به روی خواننده علاقه مند بگشاید. 
 
 
 
 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه