گروه انتشاراتی ققنوس | عامه‌پسند‌بودن با زنانه‌بودن تفاوت دارد: دینا کاویانی در گفت‌وگو با آرمان
 

عامه‌پسند‌بودن با زنانه‌بودن تفاوت دارد: دینا کاویانی در گفت‌وگو با آرمان

در جامعه­ ایرانی، به جهت فرم­بندی اجتماعی‌اش در گذشته، کمتر شاهد ظهور زنی به‌عنوان نویسنده یا حتی شاعر بوده­ایم. به عبارت دیگر زنان حضور چندانی در عرصه­ ادبیات ما نداشتند و در بهترین حالت؛ زن غالبا مخاطب بوده تا مولف! اما طی دهه­های اخیر و مطابق با تحولاتی که در ساختار اجتماعی و فکری مردم رخ داد، زنان رفته‌رفته نقش‌های پررنگ­تری را در اجتماع اتخاذ کردند و در این میان، شاهد حضور نویسندگان زن نیز بودیم؛ زنانی که زنانه می­نویسند و به قول دینا کاویانی؛ نویسنده­ مجموعه داستان «شما از کجا بادمجان می­خرید؟» که اخیرا منتشر شده و به بازار آمده است؛ بعد از سالیان سال که جامعه، مردانه روایت شده است و حالا چه اشکالی دارد که نویسندگان زن، با آثار زنانه­ خود کمی از زاویه­ دید زنانگی­شان جامعه را روایت کنند؟ البته در این تعاریف، باید وجه تمایز بین حیطه‌های مختلف را مد نظر قرار دهیم. به عبارت دیگر؛ باید بدانیم که مرز بین زنانه‌نویسی و عامیانه نویسی در چیست و چرا این تصور وجود دارد که زنانه‌نویسی به نوعی در موقعیت فعلی ادبیات ما، به‌گونه‌ای از نوشتار تبدیل شده که تنها مخاطبانش زنان خانه­داری هستند که با داستان­ها و شخصیت‌های زن آنها همذات پنداری می‌کنند. کاویانی معتقد است که عامیانه نویسی متعلق به نویسندگان زن یا مرد نیست بلکه در هر دو این جوامع می­توان اثر عامه‌پسند یافت. از طرفی؛ اثر زنانه‌نویس، الزاما عامه­پسند نیستند! این نویسنده زنانه‌نویسی را امری طبیعی می­داند و بر این باور است که نویسنده، راوی است و حس دارد هرطور که دلش می‌خواهد و از هر زاویه و نگاهی که دوست دارد، داستانش را روایت کند. با چنین مقدمه­ای، ضمن طرح مباحث مذکور؛ در این گفت‌وگو سوالاتی پیرامون مجموعه داستان موفق و بدیع «شما از کجا ...» نیز مطرح شده است که در ادامه شرح این گفت‌وگو را خواهید خواند: 
 
پیش از اینکه به طرح سوال پیرامون مجموعه داستانتان بپردازیم، گفت‌وگو را در مورد مباحثی کلی­تر در حوزه­ ادبیات داستانی آغاز می­کنیم؛ همانطور که می­دانید طی سال­های اخیر شاهد رشد آمار انتشار آثار توسط نویسندگان زن در کشورمان بوده­ایم. به‌عنوان اولین سوال؛ کلیت این جریان را چطور ارزیابی می­کنید و ضعف و قدرت آن را در چه حوزه­هایی قابل شناسایی و تمییز می­دانید؟ 
 
در کل، ورود زنان به جامعه و درگیر شدن در سازوکار جامعه خوشایند است. این نشان‌دهنده‌ رشد زنان و در نتیجه رشد جامعه است. ادبیات و داستان‌نویسی هم بخشی از هویت جامعه است و ورود زنان به این حوزه خوشایند است. البته باید توجه داشت که فقط ورود کافی نیست و اگر در این زمینه رشدی نباشد، کل جریان با شکست مواجه می‌شود. خوشبختانه، به نظر من این روند رشد مثبت دارد و بیشتر زنانی که وارد این حوزه شده‌اند از توانایی بالایی برخوردارند. فکر می‌کنم بالارفتن میانگین سواد زنان باعث شده‌است که سطح سلیقه و توقع زنان و در نهایت جامعه بالا برود. همین باعث می‌شود که زنان نویسنده هم تلاش بیشتری برای پاسخ دادن به این توقع بکنند. البته، محدودیت‌هایی هم وجود دارد که این محدودیت‌ها برای زنان دوچندان می‌شود. تجربه‌ شخصی من برخورد اطرافیان با داستان نویسنده زن است که اغلب گمان می‌کنند برداشتی مو‌به‌مو از زندگی شخصی خود نویسنده است و همین ترس وهراس از قضاوت شدن دست نویسنده را می‌بندد. متاسفانه هنوز زن نویسنده به‌عنوان یک زن قضاوت می‌شود ونه یک نویسنده. فکر می‌کنم زنان نویسنده هنوز نتوانسته‌اند از این پیله رها شوند و همین بال خیال نویسنده را می‌بندد. 
 
در دایره­ آثاری که توسط نویسندگان زن نگاشته می­شوند، بابی باز شده تحت عنوان «زنانه‌نویسی»! شخصا تا چه اندازه این جریان را در کشورمان به رسمیت می­شناسید و ظهور و بروز آن را تا چه حدی موجه می­شمارید؟ 
 
به نظر من، شخصیت نویسنده در آثارش نمود می‌یابد و زن نویسنده هم بخشی از هویت زنانه‌اش را در آثارش نشان می‌دهد. زنانه‌نویسی نه در ایران که در ادبیات جهان وجود دارد و مثل هر سبک دیگری آثار قوی و ضعیفی در آن وجود دارد. یعنی نمی‌توان با برچسب زنانه‌نویسی نویسنده‌ زن را نقد کرد و احتمالا داشتن قلم زنانه را منفی دانست. سووشون به‌عنوان یکی از نقاط برجسته‌ ‌ادبیات امروز، قلمی زنانه دارد و جنسیت نویسنده از لابه لای کلمات پیداست. فکر می‌کنم منظور از زنانه‌نویسی داستان‌های عاشقانه عامه‌پسند نباشد که فقط نویسنده آن زن است و احتمالا جزئیات سفره‌ ناهار و شام یا مدل لباس شب نامزدی خیلی با جزئیات شرح داده ‌می‌شود. مسلم است این سبک را زنانه‌نویسی نمی‌دانم. بنا بر تعریف اولم از زنانه‌نویسی، این شیوه را نفی نمی‌کنم و عقیده‌دارم داشتن قلم زنانه باعث افول سطح کار نمی‌شود. 
 
«زنانه‌نویسی» طی سال­های اخیر؛ بیشتر از تمامی جریان­ها، در نگاه منتقدان و کارشناسان به سمت و سوی ادبیات عامه پسند متمایل بوده است. اصولا عامه­پسند بودن یک اثر داستانی را در چه المان­ها و ویژگی­هایی خلاصه می­بینید و آیا با نظر چنین منتقدانی موافقید؟ 
 
عامه‌پسند بودن با زنانه بودن تفاوت دارد. نویسندگان مرد بسیاری هستند که داستان‌های عامه‌پسند می‌نویسند و خوانندگان خاص خود را دارند. بنابراین فقط زنان نیستند که عامه پسند می‌نویسند. خوانندگان این دست داستان‌ها هم الزاما زنان نیستند. سادگی و پرداختن به ماجراهای روزمره بدون رفتن به لایه‌های دیگر ماجرا و ریشه‌یابی آن از خصوصیات داستان عامه‌پسند است. داستانی که شخصیت‌های آن هویت پیچیده‌ای ندارند و خود داستان نیز فراز و فرودی ندارد و خواننده را وادار به تفکر نمی‌کند، داستان عامه پسند است. فکر نمی‌کنم فقط برچسب زنانه‌نویسی بر یک داستان یا نویسنده نمی‌تواند داستان را وارد گروه داستان‌های عامه پسند کند. تمام داستان‌هایی که حال و هوای زنانه دارند الزاما داستان‌های ساده‌ای نیستند که خواننده را به چالش و تفکر نکشانند. 
 
در آثار «زنانه‌نویس»؛ به نوعی ترازوی انصاف به سمت زنان سنگینی می­کند و غالبا شخصیت‌های اصلی زنان هستند و دنیای داستان حول محور این زنان و از دریچه­ نگاه آنان اتفاق می­افتد و روایت می­شود. فکر نمی­کنید در طرح یک اثر داستانی باید تعادل و انصاف میان زن و مرد رعایت شود؟ 
 
نه، بالاخره داستان راوی می‌خواهد. سال‌هاست جامعه مردانه روایت می‌شود و سال‌هاست زنان ادبیات را وسیله‌ای برای بیان افکارشان قرار داده‌اند. نویسنده قاضی نیست، نویسنده راوی است و راوی حق دارد از چشم خود ماجرا را ببیند و برای ما نقل کند. 
 
در ادامه؛ می­رسیم سر وقت مجموعه داستان «شما از کجا بادمجان می­خرید؟» ؛ در برخی از داستان­هایتان؛ مادر خانواده را «زن»، دختر را «دخترک» و شوهر را «مرد» خطاب می­کنید. به نظر می­رسد این تعابیر، داستان­هایتان را از بند تعابیر و روابط معهود و معروف رها می­کند تا بیشتر به معنایی که مد نظر مولف است اشاره داشته باشند. در مورد این رویکرد توضیح دهید. 
 
در مواردی که نامی برای شخصیت‌های داستان ندارم، ماجرا، روابط و به ویژه چالش شخصیت‌ها با یکدیگر برایم مهم‌تر از شخصی‌کردن شخصیت‌هاست. فکر می‌کردم با نام‌گذاری اصل ماجرا و رابطه از حالت عمومی خارج می‌شود. 
 
در تمام داستان­های این مجموعه، با زنان خانه‌دار مواجه هستیم که به جهت خانه­دار بودنشان، جزئیات خانه و زندگی بسیار دقیق و ریزبینانه از نگاه شخصیت­های زن روایت می­شود. این اتفاق؛ البته اتفاق خوبی­ست اما آیا از ابتدا مقصودتان از گردآوری این مجموعه؛ پرداختن به زندگی زنان خانه دار بوده است؟ 
 
نه الزاما، اتفاق بود که اکثر این زنان خانه‌دار بودند، البته بیشترشان خانه‌داران اجباری بودند. اما، بنا بر خصلتشان، دقیق و نکته‌بین هستند و همان محیط اطراف را به خوبی توصیف می‌کنند. 
 
زنان داستان­های شما، اصولا زنان روشنفکری هستند؛ تحصیل کرده­اند، گاهی نویسنده هستند و در مجموع انسان­های اجتماعی و مدرنی هستند. قرار گرفتن زنانی که ظرفیت­های اجتماعی بالایی دارند، در موقعیت خانه و خانه­داری، آیا با اندیشه­ای خاص و حتی برخاسته از تفکرات فمینیستی ترسیم و داستانپردازی شده­اند؟ 
 
بله. زنان این مجموعه زنان اطراف من بودند که هریک به نوعی و اغلب با جبر همسرانشان وادار به خانه نشینی شده‌اند. فکر می‌کنم نهایت آمال و آرزوی این زنان در خانه ماندن نیست. 
 
تمام زنان داستان­هایتان، دست بر قضا انسان‌هایی تنهایی هستند. این تنهایی آیا برخاسته از مناسبات و قراردادهای اجتماعی­ست و یا این وضعیت برای شخصیت­های زن شما، وضعیت‌هایی ذاتی و روشنفکرانه است؟ 
 
فکر می‌کنم انسانی که در جایگاه خودش نباشد، خواه ناخواه تنها و افسرده می‌شود. تنهایی زنان این مجموعه برخاسته ازجایگاه نادرست آنان است. روشنفکر تنها نیست. روشنفکر در جمع روشنفکرها اجتماعی و شاد و سرزنده است. پس تنهایی این زنان ناشی از عدم درک از سوی جامعه و همسر و جایگاه اشتباه این زنان است.
 
روند نامگذاری کتاب و وجه تسمیه داستان‌ها، بسیار بدیع است و اغلب آنها اسامی بکر و تامل‌برانگیزی هستند. لطفا در اینباره و درخصوص طرح جلد و ایفل داخل بادمجان نیز توضیح دهید. فارغ از این مطلب که داستان مذکور در فرانسه اتفاق می­افتد، آیا هدف خاصی از انتخاب این طرح برای روی جلد داشته­اید؟ 
 
اسامی داستان‌ها خیلی آنی به ذهنم می‌رسید و هدف اصلی جلب مخاطب نبود، ولی نباید مخاطب را هم نادیده گرفت. نویسنده می‌نویسد تا خوانده شود. پس مخاطب مهم است. نمی‌گویم وقتی می‌نویسم فقط به مخاطب فکر می‌کنم ولی او را هم حذف نمی‌کنم. گاهی یک جمله یا ترکیبی از کلمات مرا وادار به نوشتن کرده‌ است که خود عنوان داستان شده ‌است و گاهی هم جایی از داستان برایم مهم تر بوده و عنوان داستان شده ‌است. طراحی جلد هم در انتشارات ققنوس انجام شد و فکر می‌کنم طراح جلد باید به شما پاسخ بدهد. 
 
ماجرای داستان «زندگی در صد کلمه» نیز ماجرای جالبی دارد؛ زنانی که نهایتا در متنی معارفه­ خود به جای صد کلمه، تنها به سن­شان اشاره می­کنند و عبارت «و دیگر هیچ». در اینباره آیا صحبتی هست که بخواهید با مخاطبانتان درمیان بگذارید؟ 
 
نه، فکر می‌کنم گفتنی‌ها در داستان آمده‌است. 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه