گروه انتشاراتی ققنوس | سرود تنهایی: نقدی بر مجموعه‌‌ی داستان «آواز جان مریم»: مجله رودکی
 

سرود تنهایی: نقدی بر مجموعه‌‌ی داستان «آواز جان مریم»: مجله رودکی

«افراد قادر نیستند بدون تبعیت از قوانین و محدودیت‌های ناگفته، بیندیشند و یا سخن بگویند.»                      میشل فوکو

آوازجان مریم مجموعه‌ی هفت داستان کوتاه‌ست که عمدتا با نثری شاعرانه به جبراجتماعی حاکم بر انسان‌ها و روابط میان آن‌ها اشاره دارد و از تنهایی و سرگشتگی انسان‌های مهاجر می‌گوید.
«به خودش فهمانده بود که آدم مهاجر یا رانده شده- باید یاد بگیرد چه چیزی را فراموش کند و چه چیزی را زنده نگه دارد و چه‌طور دوباره زندگی کند.» (ص38)
مجموعه‌ی حاضر از شهر یا دنیای معاصری می‌گوید که آدم‌هایش باید «آوازجان مریم» را برای تنهایی‌اش بخوانند. صفحه‌ی93 شاید اشاره به همین تنهایی‌ست که مجموعه نامی را به خود اختصاص می‌دهد که در برگیرنده‌ی عنوان هیچ داستانی نیست ولی مضمون کلی همه‌ی داستان‌هاست .تنهایی انسان‌هایی که بین مدرنیته، سنت و جبر اجتماعی و جامعه گیر کرده‌اند و عاجز از برقراری رابطه‌یی ساده بین خودشان هستند (این همه باران تا کی؟) و به همین دلیل است که به دل طبیعت پناه می‌برند و با اسب خو می‌گیرند (کوه نور) و یا به تنهایی خود ایمان می‌آورند و به علت فقر فرهنگی و مالی جامعه به نگرشی از اطمینان می‌رسند «و او مطمئن بود که با زن مخالفت می‌کند.» (ص31) و خود را از داشتن فرزند محروم می‌کنند تا بقیه‌ی روزها را در تنهایی به سر برند (یک روز تنهایی) و یا آن‌که بقچه می‌بندند و پا تند می‌کنند تا خود را و کودک داخل رحم‌شان را از سرنوشت شومی که در انتظارشان است نجات بخشند. جبر و سرنوشتی که گریبان مادران‌شان را نیز گرفته. ( شیشه‌ی عمر )
به غیر از دو داستان «تب طلا» و «بادکنک‌های رنگین» که با نظرگاه من راوی (گذشته‌نگر) روایت می‌شود، و از نوع داستان – خاطره محسوب می‌گردد؛ بقیه‌ی داستان‌ها با دیدگاه دانای کل بیان شده است. ژانر داستان‌ها، واقع‌گرای مدرن است؛ چرا که از روان انسان‌ها و هستی جامعه‌ی سخن به میان می‌آورد و بازگو کننده‌ی شرایطی‌ست که بر روی افراد و سرنوشت‌شان تاثیر گذارده و آنان را به سمت و سویی می‌برد که جامعه‌ف خواهان آن است. به گونه‌یی که حتی کودک هویت خود و گویش خود را از دست می‌دهد و نیمی به فارسی و نیمی به انگلیسی صحبت می‌کند. آغاز دو داستان که با دیالوگ (کنش) همراه‌ست و پایان باز داستانی دیگر و دوار بودن ( یکی بودن زمان ابتدا و انتهای داستان) «تب طلا» خود نشانه‌های دیگری از مدرن بودن کار به شمار می‌آید.
نثر شاعرانه که در اکثر داستان‌ها دیده می‌شود. کارا به سمت و سوی رمانتیک بودن (ارتباط انسان با طبیعت) سوق می‌دهد. گرچه که گاه تو ذوق می‌زند ولی از سوی دیگر بیان‌گر هماهنگی بین فضا و حس وحال شخصیت داستانی گردیده. در داستان «این همه باران تا کی؟» سردی هوا و باران نشانی‌ست بر سردی روابط میان زوج؛ در داستان «یک روز تنهایی» استفاده از تکرار شب و روز «آفتاب می‌رفت و شب می‌آمد و دوباره فردا، روزی دیگر، در راه بود.» (ص31) نشانی از به جان آمدگی و ملال در زندگی مرد است. در داستان «کوه نور» هم‌ذات پنداری درخت و انسان تا بدان حد است که هر دو بعد از سه سال موفق به ترمیم زخم خود نشده‌اند. «گویی درخت بعد از سه سال هنوز در تلاش ترمیم زخمش بود. دست پس کشید و انگشتانش را روی گره‌ی استخوان جوش خورده‌ی رانش گذاشت.» و بعد اشاره به ابر سیاه که پایین می‌آید تا همه چیز را درخود فرو برد گویی به مرگ مرد اشاره دارد.
البته به اعتقاد نگارنده، نویسنده می‌توانست کمتر از این توصیفات (که گاه به جان پنداری اشیای می‌انجامد) استفاده‌ی(ص73) «موجک‌ها حلقه‌وار رو به دیواره‌ی مدور و سبزک زده برکه می‌دواندند.» (دویدن، برای موج )
«راه گل‌آلود داشت ته مانده‌ی توانش را می‌مکید.« (مکیدن عملی انسانی‌ست )
 رعدی از بالای کوه کشیده شد رو به پایین و چنان روی جاده پخش شد که مرد ایستاد.»
(ص8)
در داستان «این همه باران تا کی؟» که با دیدگاه دانای کل بیان شده نویسنده می‌توانست  به سوی چند صدایی گامی بردارد، اما متاسفانه این عمل را انجام نداده. به اعتقاد من اگر نویسنده در انتهای داستان این بار از ذهنیت پسر می‌گفت و از نگاه او به نقل ماجرا می‌پرداخت یعنی بیان یک رخ‌داد توسط افراد مختلف؛ کار به سوی چندصدایی پیش می‌رفت. آن‌چه که تزوتان تودوروف در کتاب بوطیقای ساختگرا به نام روایت چند محوره به آن اشاره می‌کند.» روایت چندمحوره که درآن چندین سخن یک رخ‌داد واحد را بازنمایی می‌کنند. روایت چند محوره از فرآیندهای گوناگونی نتیجه می‌شود. فرایندهایی نظیر پرداختن چندین شخصیت درباره‌ی پدیده‌یی واحد که ما را نسبت به واقعیت داشتن یک رخ‌داد خاص یا نسبت به مضمون دقیق آن دچار شک و تردید می‌کند.» (ص16)
همان عملی که علی حسینی با پرداختن به درونیات زن و مرد و بیان دیدگاه هریک جداگانه رخ ‌داد تا حدودی انجام داده است. گرچه دراین حالت داستان نیز با باز بودن پایان آن (آیا مرد با در دست داشتن کلیدها به خانه باز می‌گردد و بچه‌ها را می‌دزدد؟ گره‌یی که داستان با آن آغاز می‌شود) و هم‌چنین به علت همخوان بودن هوای سرد و باران که نماد سردی زندگی خانواده است و به علت آشکار نشان دادن تاثیرات محیط بر روابط انسانی کار درخور اعتنایی‌ست؛ چرا که گویی این سخن آلتوسر را سرلوحه‌ی خود قرارداده «ما تابع ایدئولوژی هستیم. نحوه‌ی عمل ایدئولوژی چنان است که ما را احضار می‌کند تا جای خویش را در ساختار اجتماعی اشغال کنیم. ایدئولوژی‌ست که مناسبات واقعی میان افراد و ساختاراجتماعی‌شان را معلوم می‌کند.» (راهنمای نظریه‌ی ادبی معاصر ، فصل چهار)
جبری که باعث از دست دادن هویت پسر می‌گردد و پدر را مجبور می‌کند. برخلاف میل باطنی خود انگلیسی حرف بزند و روی صندلی بنشیند» می‌خواست به سمت‌شان خیز بردارد. اما اجازه نداشت. باید می‌نشست. باید یادش می‌ماند به فارسی حرف نزند.» (ص10)
آدم‌هایی که قادر نیستند غیر از قوانین ومحدودیت‌های ناگفته‌ی جامعه بیندیشند و یا سخن بگویند و بین مدرنیته و سنت‌ها اسیر شده‌اند. آدم‌هایی که اگر هم بخواهند با این ایدئولوژی برتر و سرنوشتی که بیگانگان (بلژیکی‌ها در داستان بادکنک‌های رنگین ) و جامعه برای آنان رقم زده‌اند مخالفت کنند و براساس میلی بادکنک‌های سرخ و سبز و قرمز را که نماد پرچم کشورشان می‌باشد به هوا بفرستند با آژیر پلیس رو به رو می‌شوند که کارشان یا به خیره شدن به سقف می‌انجامد و «تنها علامت زنده بودن‌شان پلک زدن‌شان می‌شود.» (ص51) و یا آن‌که اگر خیلی شانس بیاورند بعد از جوش‌خوردن استخوان‌هاشان به زندگی روزمره را آوردند. (ص55)
در داستان «تب طلا» با دیدگاه من راوی با خاطره– داستان، از نوع واقع‌گرایی اجتماعی؛ با ماجرای مردی به نام پرویز رو‌به‌رو هستیم که گویا در کار قاچاق عتیقه دستی دارد. او که خود مار هفت خط و خالی‌ست در انتها وقتی دزد مغازه‌اش را غارت می‌کند آن‌چنان پریشان می‌گردد که «یک ماه آزگار انگار تب و لرزگرفته باشد شد.» (ص61) می‌ماند. داستان با حالتی دوار و با بیان سریع رخ داد و به هم ریختگی تعادل آغاز می‌شود که پرسش چه شد؟ و تعلیق خواننده را به همراه دارد. روایت من راوی که مانند ناظری عمل می‌کند و خردخرد اطلاعات را به خواننده می‌دهد (گرچه راوی گذشته‌نگر است) به این تعلیق کمک می‌کند. اما این کتمان اطلاعات در انتها تنها به شوک خواننده می‌انجامد و داستان را به سوی داستان‌های ناگهانی و لطیف‌وار می‌کشاند. همان‌طور که می‌دانیم شوک در داستان به چند صورت امکان می‌یابد؛ یا دادن اطلاعات غلط، یا کتمان اطلاعات و یا خست در اطلاع‌دهی.و شوک وقتی قابل قبول است که باعث گره‌گشایی داستان نگردد و بار کنش داستان را در انتها به خود اختصاص نداده باشد. در حالی در این داستان  کتمان اطلاعات توسط راوی گذشته‌نگر توجیه‌پذیر نمی‌باشد و فقط باعث ایجاد تعلیق کاذب گردیده و کنش انتهایی داستان باعث گره‌گشایی از حالت پرویز گشته  است. در حالی‌که پیش‌بینی ناپذیری باید در کنار باورپذیری صورت گیرد.
با تمام این اوصاف، مجموعه‌ی آواز جان مریم علی‌رغم کاستی‌های اندک‌اش خوش‌خوان است؛ به طوری که خواننده را با خود به دل داستان می‌کشاند که نشانی از ذهن پویا، خلاق و نویسنده بودن علی حسینی است
مجله رودکی: خرداد 87 شماره 23 
 
پانوشت:
1. آوازجان مریم، علی حسینی، نشر ققنوس،1386  
 2. بوطیقای ساختگرا، تزوتان تودورف، نشرآگه
  3. راهنمای نظریه‌ی ادبی معاصر، راما سلدون، عباس مخبر   
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه