گروه انتشاراتی ققنوس | زنده‌باد داستان کوتاه: نگاه خوابگرد به هیچ و از هیچ نگذریم: نشریه فروغ
 

زنده‌باد داستان کوتاه: نگاه خوابگرد به هیچ و از هیچ نگذریم: نشریه فروغ

بیش‌تر نویسندگانی که مجموعه‌داستان نخستِ‌شان نام‌آور می‌شود یا جایزه هم می‌گیرد، کسانی هستند که پیش از انتشار کتاب‌شان، برای اهل ادبیات غریبه نیستند. ولی دستِ‌کم برای من، کم پیش آمده مجموعه‌داستانِ نخستِ نویسنده‌ای که نمی‌شناسم‌اش، چنین گیرا و لذت‌بخش باشد. مجموعه‌داستان «هیچ» سعید بردستانی که تاریخ نشر ۱۳۸۵ ققنوس را دارد، مجموعه‌ای از داستان‌های اصطلاحاً بومی‌ست. اگر قرار باشد برای معرفی این مجموعه فقط یک دلیل بیاورم، «زبان» این داستان‌هاست. معمولاً بیش‌تر نویسندگان نسل جدید، آن‌قدر در زبان آثارشان دچار مشکل‌اند که بهتر است بگوییم «لکنت زبان» دارند. بعضی از آن‌ها هم که باهوش‌ترند و کمی کارکشته‌تر، نهایتاً از مرز پاکیزگی «نثر» نمی‌گذرند. اما این که سعید بردستانی در کتاب نخست‌اش، و در هر کدام از داستان‌های کوتاه و گیرایش، چنین خلاقانه از زبان بهره بگیرد، برای من بسیار غافلگیرانه بود و بر آن‌ام داشت تا در این‌جا کتابش را با افتخار معرفی کنم.

این چند سطر را با این مقدمه که دختر داستان نابینا شده، بخوانید تا شاید برای خواندن کل مجموعه که ۸۷ صفحه بیش‌تر نیست، مشتاق شوید:
"... پای زن و دختر به شهر هم کشیده می‌شود. اگر او را بخواهند به جراح بسپارند، باید هست و نیست‌شان را بفروشند، که می‌فروشند و نیمه جهاز زلیخا را آب کنند، که می‌کنند و باز هم اگر کم بیاورند، که می‌آورند، کدخدای آبادی به دادشان برسد، مردان تهِ جیبِ شوره‌بسته را بتکانند، زن‌ها پول سیاهِ مبادا را از زیر پلاس بیرون بکشند، باز هم اگر مبلغی کم باشد، که کم است، باید سیّدِ آبادی روضه‌های وقت و بی‌وقت بخواند و تن عزادار و کبود آبادی را کبودتر کند. تمام این‌ها یک طرف، و اگر زلیخا بعد از عمل هم نتواند ببیند، که نمی‌تواند، آه از نهاد آبادی بلند می‌شود..."
داستان « دخیل بر دستار شروه» از کتاب « هیچ» ـ سعید بردستانی ـ صفحه‌ی ۹)
 
..این یادداشت کوتاه نشریه‌ی فروغ را هم که درباره‌ی همین موضوع است، از دست ندهید.
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه