گروه انتشاراتی ققنوس | دو نگاه متفاوت به یک رمان پرخواننده
 

دو نگاه متفاوت به یک رمان پرخواننده

مجله جشن کتاب – شماره 9

1. رمان گزارش یک دوران 
کافه نادری رمان پرخواننده‌ی ماه‌های اخیر ماست. جست و جوی علل موفقیت آن با پاسخ‌های ساده و معمولی به جایی نمی‌رسد. بی‌شک عناصر مردم‌پسند آن با برخی از رمان‌های پرخواننده‌ی این سال‌ها (که نقداً آن‌ها را ادبیات سبک می‌نامیم) وجوه مشترکی دارد. اما این اثر از آن بابت جدی‌تر است که در واقع گزارشگر یک دوران است. شخصیت‌های جذابی در سراسر کتاب پراکنده‌اند که به خودی خود می‌تواند مدل مخالفی باشند در قیاس با رمان‌های روشنفکری این روزگاه که معمولاً قهرمانان آن، آن‌قدر بی‌رمق و بی‌نمک‌اند و آن‌قدر مشغولیات ذهنی آن‌ها درک‌نشدنی و در عین حال مبتذل است و ظاهراً نویسندگان آن‌ها نیز آن‌قدر کمبود تجربیات بصری دارند که سعی می‌کنند با کلمه‌بازی و تمثیل مثلاً یک مهمانی خیالی را وصف کنند و آن‌قدر روند گسترش رمان بدون هیجان و شاید بشود گفت خصوصی است که هیچ انگیزه‌ای به خواننده در ادامه دادن و پایان دادن به رمان نمی‌دهد. مگر آن که خواننده به آن‌ها بدهکار باشد یا دوست و منتقدی باشد که مجبور است برای پاسخ دادن به سوال رفیقش و یا تحریر مقاله‌‌ی شغلی‌اش کتاب را تا پایان مطالعه کند. آدم‌های کافه نادری حتی اگر نمونه‌های عینی‌شان را قبلاً ندیده باشیم، برای خواننده جالب‌اند و کنجکاوی‌برانگیز. 
با همه‌ی این احوال نباید بیهوده به دنبال کاراکتر باشیم. به عبارت دیگر کافه‌ی نادری نوعی رمان تاریخی است که البته به تاریخ اخیر گواهی می‌دهد. دورانی از زندگی قشرهایی از روشنفکران ایران را یادآوری می‌کند که بهانه‌ی تمرکز و ارجاع به آن‌ها کافه‌ی نادری است. 
بدین سان می‌توان به این سوال که «چرا کتاب پرخواننده شده است؟» پاسخ داد: 
خواننده از طریق مشاهده‌ی صحنه‌هایی از زندگی و برخوردهای آدم‌های متنوع جالب و اغلب خوشمزه با دورانی آشنا می‌شود که به خصوص در نسل جوان نوعی احساس نوستالژی برمی‌انگیزد. اما چرا این کتاب جزء همان ادبیات ساده یا به اصطلاح خشن‌تر، بازاری قرار نمی‌گیرد؟ از آن رو که سبک خاص نویسنده از تدارک‌های ابداعی برخوردار است. 
تحویل دادن یک شخصیت به شخصیت دیگر، یک زمان به زمان دیگر و پرواز فوری از مکانی به مکان دیگر، کاری نیست که بتوان در مدرسه‌ها آموخت. فنی است که داشتنِ ذوقِ لازم را در یک نویسنده مبدع ایجاب می‌کند. 
به عنوان نمونه می‌توان از درآمیختگی حوادثی که طی یک دوران تقریباً 30 ساله بین شهرهای اروپا و تهران (وگاهی نطنز) به عنوان مرزهای حساسِ نگارش رمان نام برد. که طبعاً گوشه‌هایی کوچک‌تر از این چنین قدرت‌نمایی را 10 سال پیش در کتاب هفت داستان رضا قیصریه دیده بودیم. 
اگر به نقد کتاب برخیزیم، نخست با زبان‌روایی روشنگر آن روبه‌رو می‌شویم. مسلماً رضا قیصریه نیز بلد است مثل خیلی از قصه‌نویسان معاصر ما را وادار کند که برای درک معنای جمله به چند صفحه‌ی قبل برگردیم یا منتظر شویم که چند صفحه‌ی بعد مساله را برای ما روشن کند، ولی به نظرم جذابیت عرصه آن‌قدر هست که نیازی به بازی زبان (راحت‌تر بگوییم زبان‌بازی) ندارد و البته شاید ضعف اصلی کار قیصریه در دیالوگ‌ها باشد. هرچه قدر توصیف صحنه‌ها و ابداع شخصیت‌های گوناگون نظرگیر است، دیالوگ‌ها مشکل‌ساز می‌شود و در همین لحظه به امری برمی‌خوریم که در آن واحد هم قدرت است و هم ضعف. یکی از خواندنی‌ترین امتیازهای کتاب طنز لاینقطعی است که شخصیت‌ها در برخورد و تفسیر حوادث بروز می‌دهند. اتفاقاً مشکل در این جاست که چه طور بیش از 10 کاراکتر متفاوت و مختلف کتاب همه از هوش بالایی برخوردارند که می‌توانند تفسیرهایی چنین شوخ و مطایبه‌آمیز از انسان یا حادثه‌ای را در کوتاه‌ترین جملات به دست بدهند. در واقع هیچ آدم کندذهنی در میان این طبقات اجتماعی متنوع که تفاوت‌های فرهنگی-تربیتی، اقتصادی و اجتماعی آن‌ها به وضوع بارز است، وجود ندارد. (برای به دست دادن نمونه‌ای در تایید آن چه گفتیم و خواهیم گفت. در همین شماره چند صفحه از کافه نادری را در بخش «بریده‌ی رمان» نقل می‌کنیم) 
و آن گاه این طنزها وقتی مشکل خود را به چشم می‌کشند که با یک فرهنگ لغات بیان می‌شوند و این فرهنگ لغات در آن واحد، فرهنگ شخص راوی است. شاید بهتر بود که نویسنده تمام گفت و گوهای مستقیم را هم در روایت خود به طریق دست دوم منتقل می‌کرد. همچنان که در پاره‌ای موارد کرده است. با این که قیصریه با جمع‌آوری ماجراهای الگووار در فاصله‌ی کوتاه زمانی و مکانی نسبت به واقعیت مبالغه کرده است (همان شگردی که باعث پرخواننده شدن رمان اوست) اما مطالعه‌ی آن را علاوه بر لذت‌بخشی برای خوانندگان اطلاع‌رسان و آگاه‌کننده نیز می‌دانیم. کتاب در عرض 5 ماه چهار بار چاپ شده است. نوش جان‌شان. 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه