تهران امروز
مهمترین نکته درباره این کتاب، تفکری است که پشت کتاب قرار گرفته. ماجرای رمان دربارهی خیانت است اما نه بهمعنای عامهپسند و ملموسِ خیانت. در این رمان، اگر به مقولههایی مثل وحشت و تنهایی پرداخته شده، دیدگاهی فلسفی پشت ماجرا بوده. اینکه ما با این دیدگاه موافق باشیم یا نه (این دیدگاه را بپذیریم یا نپذیریم) یک بحث است و اینکه این دیدگاه بهعنوان دیدگاهی فلسفی پشت قضیه وجود دارد، بحثی دیگر. به همین دلیل است که اعتقاد دارم، این مسئله مهمترین نکتهای است که کتاب را قابل تأمل کرده است. نکتهی بعدی طنزِ موجود در رمان است. این زبانِ طنزآلود برای این است که راوی بر تیرهروزیهای خودش و دیگران بخندد و در عین حال، حس سلطهگری خودش را ارضا کند و بتواند واقعیتی تازه برای ادامهی حیات خودش رقم بزند. نکتهی دیگر راجع به این کتاب این است که روایتش سعی دارد عینی باشد، یعنی آنچه روایت میشود بر پایهی نوعی دیدگاه عینیِ رئالیستی است اما در واقع نوعی ذهنیت ایدهآلیستی دارد. یعنی اینکه در حقیقت این عینیت بیش از اینکه واقعیت بیرونی را نشان بدهد، کلنجارهای درونی راوی با خودش و شخصیتهای داستان است. راوی هم در حال سرکوب کردنِ امیال و دیدگاههای خودش در درون خودش است و دارد این امیال را واپس میزند (یعنی از نوعی مکانیزم دفع امیال استفاده میکند) و هم در حال سرکوب کردن دیگران است؛ به این معنی که حس سلطهگری خودش را ارضا کند؛ آن هم به خشنترین وجه کلمه. شاید هم میخواهد خیانتپیشهگی خودش را به دیگران نسبت دهد. از یک طرف هم، در حقیقت، دارد از این خیانتپیشهگی رنج میبرد و هم به این نتیجه رسیده است که انسانها همه خیانتکار و خیانتپیشهاند. در پایان باید این نکته را اضافه کنم که این کتاب در جوایز ادبیِ بیدر و پیکر ما، به حقی که باید میرسید، نرسید. این رمان، بهحق رمانی با کیفیتهای بالای ادبی است که اصولاً در این جوایز دیده نمیشود و مغفول میماند و به حقش نمیرسد..