ایران سال - شماره 6
خوانش و پژوهش مدرن داستانهای قرآنی ضرورتی است که کمتر به آن توجه شده است. بیشتر متون نوشته شده درباره قصههای قرآن، قبل از هر چیز تلاشی برای تفسیر قصهها بودهاند. این متون تفسیری که در جای خود بسیار ارزشمندند، کمتر به تکنیکشناسی ساختاری قصهها و بررسی تأثیر متقابل ساختار و محتوا پرداختهاند. بررسی زمان، مکان، لحن و تکنیک و چرایی و چگونگی ترکیب این عناصر نکتهای است که باعث گسترش دامنه حضور داستانهای دینی تا روزگار معاصر خواهد شد؛ چیزی که بسیار کم به آن پرداخته شده است.
با بررسی ادبیات معاصر غرب متوجه خواهیم شد که بخش مهمی از این ادبیات از بنمایههای نهفته در آثار دینی سرچشمه گرفتهاند و بی شک این نتیجه متأثر از پژوهشهای فراوان غربیها در ادبیات دینی است.
در ادبیات معاصر ایران به رغم وجود آثار انبوهی در زمینه قصههای دینی، کمتر با اثری خلاقانه روبرو هستیم. عموم این آثار پا را از حد رونویسی فراتر نگذاشتهاند و از این رو به جز چند مورد استثنایی شاهد ادبیاتی خلاق در زمینه داستانهای قرآنی نبودهایم.
خلق آثار ماندگار و خلاقانه در زمینه آثار قرآنی قبل از هر چیز نیازمند بازخوانش مدرن این قصههاست و این کاری است که سالها پیش هوشنگ گلشیری درباره قصه یوسف(ع) انجام داد.
کتاب ریختشناسی قصههای قرآن نیز در مقیاسی وسیعتر بنا به الگویی که گلشیری برای تحلیل قصه یوسف(ع) انجام داد، شکل گرفته است. نویسنده خود در مقدمه کتاب به این نکته اشاره و جرقه تألیف کتاب را ملهم از سخنان گلشیری در یک جلسه معرفی میکند. همچنین الگویی که پراپ، منتقد صاحبنام روس، در اوایل قرن بیستم در رابطه با ریختشناسی قصههای پریان ارائه کرد، در کار نویسنده بیتأثیر نیست؛ البته با این تفاوت که پراپ بیش از هر چیز به ساختار قصه پرداخته و تلاش کرده است تا نشان دهد تمام قصههای ملل مختلف جهان در نهایت از یک شکل ساختاری واحد پیروی میکنند؛ حال آنکه نویسنده کتاب «ریختشناسی قصه قرآن» در کتاب خود بر هماهنگی و تأثیر متقابل فرم و محتوا تأکید میکند و نشان میدهد که چگونه در بسیاری جاها شناخت فرم و تکنیکهای روایتی به کمک مخاطب میآید تا محتوا را بهتر دریابد.
ریختشناسی قصههای قرآن به سه فصل تقسیم شده است. در ابتدا نویسنده برای آشنایی مخاطب با ساختار یک قصه سلیس و روان در فصلی تحت عنوان «ریختشناسی کهن الگویی قصه» حکایت صیاد را از قصههای هزار و یک شب نقل میکند و در ادامه به ریختشناسی و تحلیل آن میپردازد تا الگوی کار خود را بر اساس یک نمونه توضیح دهد. در فصل دوم پنج قصه از کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید) به شکلی موجز ارائه شده است. خوانش دقیق این دو فصل مخاطب را برای ورود به فصل سوم که بدنه اصلی کتاب را دربرمیگیرد آماده میکند.
شناخت ریخت کهن الگویی قصه و شناخت شکل عمومی قصه در دیگر کتب آسمانی در فصل سوم، مقایسه، تطبیق و درک چراییهای تغییر را برای خواننده میسر میکند. در این فصل نخست آیات مربوط به هر قصه استخراج و در کنار هم قرار گرفتهاند و پس از طبقهبندی اطلاعاتی از منظر ریختشناسی مورد بررسی قرار گرفتهاند. تمرکز بر متن و دوری از ارجاعات خارج از متنی برای تفسیر قصهها از ویژگیهای مهم این فصل است. محمد حسینی کوشیده است با توجه مطلق به متن و تکنیک روایتی، سفیدخوانیهای هر قصه را دریابد و چرایی و چگونگی شیوه روایتی هر قصه را در قالب یک شکل هندسی به نمایش بگذارد.
ریختشناسی قصههای قرآن از مهمترین کتابهایی است که در زمینه پژوهشهای قرآنی اتفاق افتاده است و مطالعه آن برای همه علاقهمندان به ادبیات مدرن و قرآن و به ویژه برای نویسندگان قصههای متأثر از قرآن امری ضروری است.