روزنامه ایران
1. در قرن بیستم جنبشی نمیشناسیم که دامنه نفوذ و گستره تأثیرش همسنگ پدیدارشناسی باشد. این انقلاب حیرتانگیز فلسفی در زمانهای که همه جا از هبوط مغرب زمین و بنبست سیستمهای فلسفی سخن میرفت، برای انسان عصر جدید، که خود را در جهان مدرن بیمأوا میدید، نویدبخش بنیادهای استوار و لایزال بود. هم از این رو، هوسرل خود پدیدارشناسی را درد اشتیاق تمام فلسفههای قرن بیستم مینامید.
پدیدارشناسی آهنگ آن دارد که فلسفه مفهومپرداز و خردانگار را رها کند. در پدیدارشناسی حضور زنده ذوات در آگاهی و حضور وجود و موجودات آن گونه که هستند به جای شناخت عقلی و مفهومی مینشیند.
2. هوسرل و هایدگر در واقع بنیانگذاران دو جریان اصلی پدیدارشناسی هستند که کتاب «زمینه و زمانه پدیدارشناسی» به شرح زندگی و اندیشههای آنان اختصاص دارد. درواقع اثر حاضر خشت اول در راه پژوهشی جامعتر است که زندگی و اندیشه پدیدارشناسان دیگر از جمله امانوئل لویناس، ژان پل سارتر، موریس مرلو ـ پونتی، پل ریکور و رهیافتهای پدیدارشناختی متفکرانی چون هانس گئورگ گادامر، هانا آرنت، ژاک دریدا، موریس بلانشو و خوسه ارتگا ای گاست را نیز در برمیگیرد.
چنان که عنوان کتاب نشان میدهد، مؤلف ـ سیاوش جمادی ـ کوشیده است تا زمینههای تاریخی، فرهنگی و زندگینامهای پیدایش و بالش پدیدارشناسی را از فرانتس برنتانو و حتی از مباحث حکمت مسیحی و اسلامی قرون وسطی پی گیرد و جهان پدیدارشناسان را در مناسبت با متن و زمینه تاریخی و زندگینامهای آنها و در بستر چالشهای فلسفی و غایات روشنفکران اروپایی موضوع پژوهش قرار دهد.
3. بخش اعظم این کتاب به هایدگر اختصاص یافته است و در کل مطالب مربوط به هایدگر چند برابر مطالبی است که به هوسرل مربوط میشود. دلیل این امر شاید ابعاد متکثر تفکر هایدگر و ماجراهای جنجالبرانگیز زندگی اوست، حال آنکه زندگی ادموند هوسرل یکسره مصروف نوشتن، تدریس و سخنرانیهایی شده است که در کل از کوششهای خستگیناپذیر یکی از بیجنجالترین متفکران قرن بیستم نشان دارند.
این زندگی کمابیش همبسته کار فکری است و این کار فکری، برخلاف کار هایدگر، از حیطه تفصیل روشی که پدیدارشناسی نام دارد خارج نمیشود. در کارنامه هوسرل، برخلاف کارنامه هایدگر، از تفسیرهای مستقل افکار و آثار فلاسفه، هنرمندان و شاعران بزرگ خبری نیست. نه هوسرل و نه پدیدارشناسی او به سیاست کاری ندارند. هوسرل، برخلاف هایدگر، به تاریخ متافیزیک، مسئله تکنیک و هنر، ایدئالیسم آلمانی و مفهوم آزادی، و بالاخره علم تفسیر و الهیات چندان علاقهای ندارد.
پدیدارشناسی هوسرل به رغم همه بازگشتها و تجدیدها و از نوآغازیدنها در آن حد دستخوش چرخش و گشت نمیشود که بتوان تفکر او را نیز چون تفکر هایدگر به دو دوره متقدم و متأخر تقسیم کرد.
پدیدارشناسی هوسرل همه سر متمرکز بر تجربه زنده حیات سیال آگاهی است.
4. این پژوهش در ده بخش تنظیم و تدوین شده است. در بخش نخست با عنوان «تمهیدات»، جمادی سعی کرده است مبانی و مضامین پدیدارشناسی هوسرل و پیوند این پدیدارشناسی را با پدیدارشناسی هایدگر بررسی کند و به مضامینی چون موجود تودستی و فرادستی، مفهوم لوگوس و پدیدارشناسی، مفهوم الثیا یا نامستوری، ویژگیهای پدیدارشناسی هرمنوتیکی، مقومات هستی انسان و اگزیستانسیالهایی چون فهم، گفتار و یافت حال، ترس آگاهی، پروا، معنا، نشانه، زمانمندی و تاریخمندی رازاین بپردازد. مؤلف در حالی که کوشیده مطالب را تا حد امکان ساده کند اما این نکته را نیز مدنظر داشته که مطالب در روند سادهسازی احیاناً لوث نشوند.
9 فصل دیگر کتاب چنین عنوان گرفتهاند؛ مبانی و نتایج پدیدارشناسی هوسرل، پدیدارشناسی بعد از هوسرل، هوسرل و درخشش شاگرد سرکش، پدیدارشناسی هرمنوتیکی و هستیشناسی بنیادین، بنیادهای هستی انسان، گسترش پدیدارشناسی هرمنوتیکی و نقد آن، هایدگر و مسئله عمل: از نازیسم تا وارستگی، زندگی و اندیشه هایدگر بعد از جنگ، پایان یک آغاز (نقدها و تأثیرات).
5. اخیراً به همت انتشارات گزیده کار ققنوس، اثر حاضر که پژوهشی جامع و ذوابعاد درباب زندگی و اندیشههای هوسرل و هایدگر است به چاپ دوم رسید.
سیاوش جمادی مترجمی دقیق و پژوهشگری عمیق در حوزه فلسفه غرب است. صراحت قلمش آثارش را نیز خوشخوان میکند.
پژوهش حاضر که برای نخستین بار در سال 85 منتشر شده بود اکنون با استقبال اهالی اندیشه به تجدید چاپ رسید.