گروه انتشاراتی ققنوس | تاریخ شکست‌خوردگان
 

تاریخ شکست‌خوردگان

سخنرانی دکتر مازیار بهروز نویسنده کتاب شورشیان آرمان‌خواه ناکامی چپ در ایران ترجمه مهدی حقیقت خواه 
روزنامه شرق 
همه شما این کتاب را خوانده باشید من به نتیجه‌ای که می‌خواستم رسیده‌ام. من فکر نمی‌کردم که این کتاب را برای نسل خودم می‌نویسم چون فکر می کردم نسل خودم با اثر ارتباط برقرار نمی‌کند. حرف من تقریبا درست از آب درآمد. هر کدام از افرادی که در جنبش چپ ایران به نوعی-احساسی یا عملی-درگیر بودند، به نحوی به من گفتند که قسمت مربوط به ما را غلط نوشته‌ای اما قسمت‌های مربوط به سایرین را درست نوشته‌ای. من حتی در پی این نبودم که این کتاب آئینه عبرت یا راه حل شود. چون خیلی مشکل است که این کتاب برای نسلی که درگیر این ماجرا بوده آینه عبرت شود و البته این طبیعی هم است. ولی برای نسلی که درگیر ماجرا نبوده حرف دیگری است. دو نسل دیگر-بچه‌ها و نوه‌های شما-دیگر کسی از نسل من نمانده که آنجا درگیر بوده باشد و این جریان باید از روی کتاب و حقوق و اینها خوانده شود. من در سال 1982 که هنوز فوق لیسانس‌ام را تازه شروع کرده بودم، تصمیم گرفتم این پروژه را پیاده بکنم و وارد دوره دکترا که شدم شروع به جمع کردن مدارک کردم. در طول دوره دکترا که هفت سال طول کشید این پروژه تکمیل شد. سپس بین سال 1993 تا 1999 آن نقد اصلی را که تز دکترا بود مورد تجدید نظر قرار دادم و به آن اضافاتی کردم و تبدیل شد به کتابی که بعدا انتشارات ققنوس ترجمه و چاپ کرد. به نظر من در تاریخ قرن بیستم ایران سه روند سیاسی-اجتماعی وجود دارد که هر کدام هم قصد دارد با نظام پادشاهی ایران مخالفت کند و قدرت سیاسی را تصاحب کند. هم برای مسائل و معضلات و مشکلات جامعه ایران مثل پیشرفت و آزادی و عدالت اجتماعی راه حل پیدا کند. این سه ترند یا سه روند، روند اسلامی، روند ملی و روند چپ مارکسیستی هستند. از میان این سه روند، روند اول و دوم هر کدام در مقطعی قدرت را در دست گرفته‌اند و در حاکمیت نقش نداشته و همیشه در مخالفت با حاکمیت بوده است. بنابراین تاریخ آن درست گفته نشده است. عدم بیان تاریخ این روند دو دلیل دارد. یکی به دلیل اینکه سرکوب شده است. دیگر به دلیل فرهنگی که بر آن حاکم بوده است. این فرهنگ تاریخ‌نویسی را به معنای جدید و اخص کلمه قبول ندارد بلکه به معنای قدیم کلمه-آنچه که من آن را استالینیسم و تاریخ‌نویسی حزبی می‌نامم-قبول دارد که به هر حال آن هم تاریخ‌نویسی نیست. مثلا اگر مدل تاریخ‌نویسی شما شوروی باشد شوروی چه در زمان استالین چه در زمان لنین جعل تاریخ می‌کرد. تاریخ نمی‌نوشت. جعل تاریخ می‌کردند تا بتوانند آن چارچوب ایدئولوژیک حزب را نگه دارند. ایدئولوژی هنگامی که با تاریخ برخورد می‌کند می‌گوید اگر من به سنگ حقیقت خوردم وای به حال حقیقت نه وای به حال ایدئولوژی. این برای ایدئولوژی مشکل به وجود می‌آورد. بعد از مدتی این را کج و معوج ولش می‌کند تا بیفتد و بمیرد. هر ایدئولوژی که نتواند واقعیت را با نظرات خودش تطبیق دهد به این حالت دچار می شود. بنابراین چون خودم به جنبش چپ ایران علاقه داشتم و خانواده‌ام در نسل قبل از من درگیر آن شده بود گفتم حالا که من دارم فن تاریخ یاد می‌گیرم باید کسی مثل من که هم با مسائل و موضوعات چپ آشنایی داشته باشد و نسبت به آن احساس داشته باشد و هم از نظر فنی با علم تاریخ‌نگاری آشنایی داشته باشد این کار را انجام دهد. این دلیلی است که من این کار را انجام دادم. نکته دوم اینکه وقتی ما به جنبش چپ ایران به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم که حزب توده تشکیل می‌شود تا سال 1362 که حزب توده سازمان اکثریت را منحل می‌کند و بنابراین در آخرین سازمان‌های چپ ایران بسته می شود، نگاه می‌کنیم دو راه خیلی پیچیده و پرمخاطره‌ای در تاریخ ایران است. این‌ها باید به نحوی توسط فردی ثبت می‌شد. ثبت اینها خودش می‌تواند یک هدف باشد. یکی از دلایل و اهداف من این بود که اینها فقط ثبت شود دلیل دوم این بود که وقتی ثبت شد تحلیل شود و ببینیم که این جریان چرا به این روز افتاد. مثلا احزاب کمونیست چین، ویتنام و آلبانی هم استالینیست بودند و همه آرزوهایی را که چپ ایران داشت دارا بودند ولی اینها نسبت به حزب کمونیست ایران موفق‌تر بودند چرا این گونه شد. این می‌تواند پنجره‌ای باشد به اینکه چرا در دنیای اسلام کمونیسم هیچ گاه پا نگرفت. منهای افغانستان که در آن کمونیسم با کودتا قدرت گرفت در هیچ کشور اسلامی دیگری کمونیست‌ها نتوانستند قدرت سیاسی را در دست بگیرند. موفقیت به نظر من در قدرت سیاسی است البته برای موفقیت می‌توان ملاک‌های دیگری را هم در نظر گرفت اما به نظر من ملاک آن قدرت سیاسی است. چرا این ‌ها در هیچ یک از کشورهای اسلامی نتوانستند قدرت بگیرند با وجود این که فعالیت زیادی هم کردند. می‌توانم بگویم ایران بزرگ‌ترین جنبش چپ خاورمیانه را داشت. احزاب چپ عراق قبل از حزب بعث و احزاب چپ مصر در طول اوایل دهه 50 شبیه ایران هستند و قدرت اجتماعی زیادی دارند. ولی هیچ کدامشان به پای جنبش چپ ایران نمی‌رسند. این جنبش نسل اندر نسل تداوم داشت و توانست کمی از پوسته روشنفکری‌اش بیرون بیاید هر چند نتوانست کارگری شود ولی توانست طبقه متوسط را مقداری به خود جلب کند بنابراین جنبش چپ ایران چیز کمی نبوده است و حال این سوال مطرح می‌شود که از میان این سه روندی که ما درباره آن صحبت کردیم چرا این یکی تا این اندازه ناموفق بوده است؟ بوده یا نبوده می‌توانیم سئوال کنیم، ببینیم بوده یا نبوده. اگر از نظر کسب قدرت سیاسی بخواهیم صحبت کنیم ناموفق بوده اگر بخواهیم از نظر تاثیر اجتماعی صحبت کنیم به نظر من موفق بوده و نباید در مورد آن بی‌انصافی کرد. مثلاً شما در مورد جنبش زنان صحبت می‌کنید چپ این را به معنی اخص کلمه وارد جامعه کرد. شما در مورد جنبش جوانان صحبت می‌کنید چپ این را وارد جامعه کرد. شما در مورد روشنگری و روشنفکری صحبت می‌کنید قبل از چپ بود ولی چپ واقعاً این را در جامعه ما نهادینه کرد. کانون نویسندگان را در ابتدا به شکلی چپ در ایران درست کرد. بنابراین چپ از این لحاظ در جامعه مدنی و حوزه مدنی خیلی تاثیرگذار بوده ولی در مورد آن حوزه اصلی که باید قدرت را می‌گرفت هیچ گاه نتوانست این کار را انجام دهد و شاید هم از این بابت شانس آورد. چون اگر قدرت را می‌گرفت به نظر من با احزاب چپ در کشورهای دیگر چندان تفاوتی نداشت. ابتدا یک سری را دراز می‌کرد، یک سری را اعدام می‌کرد و یک سری را از میان خودشان اعدام می‌کردند. هیچ دلیلی ندارد که ما فکر کنیم احزاب کمونیست ایران از این کارها نمی‌کردند. هنوز قدرت را نگرفته بودند دست به این کارها می‌زدند. اگر قدرت را می گرفتند حتماً می‌کردند. این شاید تا اندازه‌ای مشکلات جوامع جهان سوم است. نکته اساسی دیگری که می‌خواستم در مورد آن صحبت کنم، من سعی کردم دلایل شکست این جنبش را بگویم. فردی می‌گفت شما گفتید سرکوب یکی از دلایل شکست بوده اما این را توضیح نداده‌اید من نمی‌دانم دیگر چگونه باید این را توضیح بدهم خوب سرکوب است دیگر. یک عده زیادی از چپ‌ها را کشته‌اند وقتی می‌کشید نیستند وقتی نیستند فعالیت نمی‌کنند این جنبش از زمان حکومت قبلی با نظامی رو به رو بود که با آن گلاویز شد. دولت می‌خواست حکومت را تثبیت کند اما این جنبش می‌خواست حکومت را بگیرد. این موجب چالش، چالش موجب اصطکاک و اصطکاک موجب کشتار می‌شود که شد. شاید تفاوت چپ ایران این بود که واقعاً در هیچ دوره‌ای آمادگی جنگ نداشت نه در 28 مرداد نه بعد از 30 تیر. به نظر من یک مقدار مسائل فرهنگی جامعه ایران هست و یک مقدار بدآموزی چپ ایران. یک مقدار این واقعیت است که در ایران چپ خیلی تحت تاثیر شوروی بوده و اتفاقات شوروی و حزب کمونیست شوروی در ایران خیلی خیلی تاثیر داشته است. آن برداشتی که شوروی‌ها از مارکسیسم داشتند به هر حال در ایران غالب شد. ما آدم‌هایی مثل خلیل ملکی را هم داریم که برداشت خیلی نرم‌تری از مارکسیسم دارند. مثلاً سوسیالیست‌ها، سوسیال دموکرات‌ها اینها واقعاً در حاشیه بوده‌اند. آن جریان اصلی چپ واقعاً خیلی تحت تاثیر مبارزات شوروی بود. مگر آن دوران چریکی که خلاقیت‌هایی در آن وجود داشته که من در کتاب به آن پرداخته‌ام و دیگر وارد جزئیات آن نمی‌شوم و نمی‌خواهم کتاب را دوباره بازگو کنم.
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه