گروه انتشاراتی ققنوس | بدبینی به تجدد آمرانه: نگاهی به تجدد آمرانه: اعتماد
 

بدبینی به تجدد آمرانه: نگاهی به تجدد آمرانه: اعتماد

تجربه مدرنیته ایرانی اغلب در چارچوب تاریخ سیاسی جدید ایران روایت شده است. از این رو نگاه نویسندگان در تحلیل تاریخ معاصر، بسته به برداشت ایشان از ماهیت تجدد، متفاوت بوده است. این نکته را در نگاه «تورج اتابکی» و تحلیل او از «تجدد آمرانه» نیز، می توان مشاهده کرد. او عرصه مطالعه تجدد سیاسی را غالبا متاثر از دریافتی وبری می داند که بر این اساس با یک حکم کلی درباره کاربردپذیری آن- بدون در نظر گرفتن جغرافیا، زمانه، محیط، نظام یا تجربه اجتماعی- فرآورده «عقلانیت غربی» فرض شده است. این نگاه اروپا محور، مدرنیته را پدیده یی می داند که در گذر زمان و با ریشه گرفتن در غرب و گسترش به بیرون جهانی می شود. گویی جوامع غیرغربی تا زمانی که الگوی اروپایی تجدد را نپذیرفته اند، محکوم به نشستن در اتاق انتظار تاریخ هستند تا تجدد به سراغشان بیاید. وی با رد این برداشت تاریخ گرایانه، ورود غرب به شرق از دروازه استعمار را بر هم زننده مسیر طبیعی تجربه مدرنیته در جوامع غیر غربی معرفی می کند. 
از همین دیدگاه، اتابکی آغاز و انجام جریان تجدد در دوران پهلوی را به بوته نقد می کشد. او اگرچه تعقیب جریان نوسازی و اصلاح را به خودی خود «آمرانه» می داند که در آن دولت مطلقه به نیابت از مردم، کارگزار تجدد می شود، لیکن بر آن است که «تجدد آمرانه» در ذات خود بحران زاست: چرا که مشارکت جمهور مردم را در فرایند تجدد برنمی تابد و همین عدم شرکت پویای آنان در این فرایند سبب می شود، قدر دستاوردهای تجدد را به درستی در نیابند. وی معتقد است، بسیاری از دستاوردهای پهلوی اول از جمله فرایند عرفی کردن جامعه، بلافاصله بعد از سقوط رضاخان منتفی شد و پیکر جامعه کهن، پیوند اعضای جدید را پس زد. اتابکی که مطالعه تطبیقی نوسازی در ایران، آسیای میانه و قفقاز را در آثار خود دنبال می کند، کاربست تجدد آمرانه در ایران و ترکیه پس از جنگ جهانی اول را از ناکامی تلاش های اولیه برای ترویج مدرن سازی در دو کشور ناشی می داند. وی با بررسی دشواری های تاسیس جمهوری که رهبران دو کشور را به خود مشغول کرده بود، ناکامی رضاخان و توفیق مصطفی کمال در برقراری جمهوری را نه تنها در نقش روحانیون ایران، بلکه و مهم تر از آن در عملکرد دو رهبر و روش های اعمال تغییر در جامعه می بیند. علاوه بر این، اتابکی به نوعی پیوستگی در تاریخ پانصدساله ترکیه توجه می دهد که از میانه قرن پانزدهم به این سو بدون وقفه تا اوایل قرن بیستم ادامه دارد و با سقوط امپراتوری عثمانی پس از جنگ جهانی اول به شکل گیری جمهوری ترکیه می انجامد. تداومی تاریخی، که در ایران دیده نمی شود. درباره مواجهه با دین، نویسنده، اصلاحات آتاتورک را فراگیرتر می داند، چون او قادر بود اسلام را از شکل سنتی اش به درآورد و آن را تا حد نوعی یکتا پرستی خردباورانه تقلیل دهد. در حالی که در ایران پیشبرد اصلاحات رضاخان سخت تر بود، زیرا روحانیون بر خلاف ترکیه در زندگی سیاسی کشور همچنان نقش مهمی ایفا می کردند. اتابکی همچنین، به تاثیر رفتار نسنجیده شاه ایران در ناکامی جنبش جمهوری خواهی ایران اشاره دارد که «بر عکس مصطفی کمال، که «کاردانی، جست وجوی دقیق گزینه ها، و حس موقع شناسی اش» همه عواملی بودند که در موفقیت نهایی اش سهم داشتند، فقدان این خصوصیات در رضاخان به تدریج برخی از پرشورترین ستایش گرانش را واداشت که در حمایتشان از هدف او تجدید نظر کنند.» 
وی که تفاوت اصلی بین تحولات دو کشور را در گذار تدریجی به خودکامگی و سپس حکومت استبدادی جست وجو می کند، می نویسد: «شکی نمی توان داشت که آتاتورک دیکتاتور بود. او پس از 1928 از سیاست های روزمره فاصله گرفت و در عوض خود را صرف «عملیات بزرگ مدرن سازی» کرد، اما با نصب و عزل اعضای مجلس و هیات وزیران به میل خودش (و گاهی بدون اطلاع نخست وزیر) تسلط خود را تا حد زیادی حفظ کرد. از 1926 میلادی به بعد، با ظهور نخستین مجسمه های آتاتورک در ترکیه، کیش پرستش شخصیت در پیرامون او پدیدار شد و تا حد مبالغه آمیزی رشد کرد با وجود این، آتاتورک نهادهای سیاسی ـ مجلس ملی، حزب ـ را به اندازه کافی به خودشان واگذاشت تا بتوانند هویت استوار خود را شکل بدهند. این امر به رژیمش اجازه داد تا آن حد نهادینه شود که پس از مرگ او بتواند بدون دشواری های اساسی به بقایش ادامه دهد. درست برعکس عملکرد آتاتورک در ترکیه، این رشد «حکومت استبدادی» بود که به تدریج رضاشاه را از پایگاه اجتماعی شهری اولیه اش دور کرد. او که شیفته جنبه های فنی مدرن سازی شده بود، هیچ جایی برای برخورداری جامعه یا حامیان خودش از کاربست خردورزی و استدلال انتقادی و فردگرایی باقی نگذاشت.» از نگاه تورج اتابکی، سیاست متمرکز سازی قدرت حکومتی و اجرای مدرن سازی در ترکیه و ایران به یک معنا واکنشی به نیاز برای اصلاحات آمرانه بود که با ایده دولت متمرکز در ذهن روشنفکران آن دوره نیز تناسب داشت. هرچند در این گام تازه، برنامه پایه اصلاحات عرفی، ساختار سنتی کشور را تا حدود بسیاری متحول کرد، لیکن به لحاظ نمایندگی مردم، نه در ترکیه و نه در ایران بطور کامل به اجرا در نیامد. 
 
منابع: 
- اتابکی، تورج، «مشروطه خواهان بدون مرز»، فصلنامه گفت وگو، خرداد87، شماره 51 
- اتابکی، تورج، «تجدد آمرانه»، ترجمه: مهدی حقیقت خواه، انتشارات ققنوس 1385. 
 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه